به گزارش خبرداغ ، محمد یوسفی آرامش در سرمقاله امروز روزنامه ابتکار نوشت: میگویند روزی مردی در کنار خیابان برای پرنده اش که در حال مردن بود اشک میریخت، از او پرسیدند که دلیل این همه آه و ناله چیست؟ مرد پاسخ داد که پرنده اش از گرسنگی در حال مردن است و این موجب شده که او شیون به راه بیاندازد. از او پرسیدند، چرا از غذای خود به این بیچاره نمیدهی و فقط گریه میکنی! مرد پاسخ داد، چرا که غذایش را بیشتر دوست دارد و اشک مجانی است!
برای هر انسان آگاه به دانش اقتصادی، با توجه به شرایط نابههنجار کرونایی ایران و رکود گسترده، آشکار بود که بخش گستردهای از این رشد حباب بوده و با اقتصاد واقعی ایران شباهتی ندارد؛ ۲۵ اقتصاددان مطرح در این خصوص به هیئت دولت ایران هشدار دادند، دهها پژوهشگر در روزنامههای ایران ابراز نگرانی کردند و درخصوص فاجعه پیش رو هشدار دادند! اما گوش هیچ مسئولی شنوا نبود!
سرانجام آنچه که نگران بودیم اتفاق افتاد و میلیاردها تومان سرمایه مردم از بین رفت؛ آنچه که بسیار دردناکتر بود، دستور به شرکتهای حقوقی برای خرید سهام و حمایت از بازار بود؛ تعریف ساده آن این است که از جیب مردمی که ریسک نکردهاند و حاضر به خرید سهام نشدهاند، برای آنها که ریسک کردهاند، حمایت ایجاد کنیم! در تمام این سیاستگذاریها، یک نکته به شدت مهم به چشم میخورد؛ راهکارهای کوتاهمدت و غیرسیستمی!
همانطور که به هشدارها توجهی نمیشد، پس از سقوط بورس نیز بارها مسئولان مربوطه تلاش کردند تا با سیاستگذاریهای کوتاه مدت این بحران را حل کنند؛ اما آبی که به جوی ریخته شد، با هیچ تلاشی بازنگشت.
سیاستگذاریهای کنترلی ماههای گذشته سازمان بورس نیز نتوانست به این وضعیت نا به سامان، رنگی تازه ببخشد؛ اما چرا مدتهاست که بورس در وضعیت نامطلوبی قرار گرفته است؟ طبیعی است جدای از تعاریف رشد و سقوط در بازارهای مالی که در تمام دنیا امری عادی است، بورس ایران با سیاست زدگی و دخالت دولت، هر روز بیشتر از روز قبل تبدیل به یک بنگاه دولتی شد! آنچه که دولت از حمایت تعریف میکرد با آنچه که در عمل برای میلیونها ایرانی پیش آمد، اختلاف به شدت زیادی داشت!
از طرفی حساسیت انتخابات ایالات متحده آمریکا برای ایرانیان، بر رفتارهای تکانشی بورس افزود و حالا علیرغم مشخص شدن نتایج اولیه آن همچنان بورس را در یک چشم انتظاری بزرگ نگاه داشته است. وقتی یک دولت اصرار به دخالت در بازاری مالی دارد، نباید اهمیت بالای اعتماد ملی را فراموش کند. اعتمادی که چرخه اصلی اقتصاد را رقم میزند و عدم توجه به آن برای یک اقتصاد سیاستزده میتواند انتظارات تورمی گسترده پدید آورد.
بیشک ما یک فرصت تاریخی برای رشد اقتصاد ایران را تبدیل به بحرانی جدی برای میلیونها ایرانی کردیم و افرادی که با پافشاری بیش از حد خود بر این موضوع اصرار داشتند، امروز در این رابطه مسئولند. آنچه که وظیفه خود میدانم تا مجددا با مردم به اشتراک بگذارم، این است که بورس ایران نیز قطعا به تبعیت از دیگر بازارهای مالی به روزهای خوب خود بازخواهد گشت و تجربه تلخ گذشته که برای بسیاری به علت بیتجربگی رخ داد، قرار نیست که همیشه تکرار شود و منطقی است مردم بخشی کوچکی از سبد سرمایه گذاری خود را در بورس نگاه دارند.
اما نگرانی و پرسش بزرگ این یادداشت آنجاست که تا به کی مسئولین ما قرار است بی توجه به قدرت و بارمعنایی کلمات باشند و درک کنند که جملات ساده آنها میتواند به اعتماد ملی در سطح گسترده ضربه وارد کند و موجب انتظارات تورمی گسترده شود؟ تا به کی قرار است بعضی از دشمن برای کشور دشمنتر باشند و تا به کی قرار است مسئولیت اشتباهات خود را نپذیرند و اشکهای مجانی بریزند؟