به گزارش خبرداغ به نقل از خبرآنلاین؛ایالات متحده با بحران داخلی، رقابت فزاینده با چین، و ناتوانی در اعمال مستقیم قدرت در خاورمیانه، نیازمند شریکانی است که بدون وابستگی کامل، بتوانند همسو عمل کنند. ایران، برخلاف عربستان که بهعنوان مشتری استراتژیک عمل میکند، یا ترکیه که دچار بیثباتی تصمیمسازی شده، توان ایفای نقش یک شریک سختگیر اما سودمحور را دارد.
در حال حاضر، جهان با واگرایی همزمان در سه سطح روبروست: واگرایی منابع از مصرف، واگرایی ثروت از عدالت، و واگرایی سیاست از قدرت واقعی. در این میانه، نظم اقتصادی جهانی بهدنبال بازیگران جدیدی است که بتوانند همزمان تأمینکننده انرژی، بازار مصرف، موقعیت ژئوپلیتیک، و ظرفیت تولید باشند. این چهار شاخص، که پیشتر میان چند قدرت بزرگ تقسیم شده بود، اکنون در کمتر کشوری بهطور همزمان دیده میشود. اما ایران، با وجود تمام چالشها، تنها استثنای قابل تأمل در این معادله است.
تحلیل دادههای انرژی جهان نشان میدهد که تا سال ۲۰۳۰، شکاف میان عرضه مطمئن نفت و گاز و تقاضای روبهرشد آسیا و اروپا، به یک نقطه هشدار خواهد رسید. روسیه تحت تحریم، خلیج فارس شکننده، آفریقا بیثبات و آمریکای لاتین دور از مدار عملیاتی است. در این وضعیت، ایران نهفقط یک تولیدکننده صرف، بلکه یک جایگزین ساختاری برای موازنه انرژی جهانی تلقی میشود. ذخایر بیرقیب گاز طبیعی، امکان اتصال همزمان به شرق و غرب، و قابلیت تحویل پایدار، ایران را به مهرهای بدل میکند که در غیاب آن، توازن قیمت و امنیت انرژی مختل خواهد شد.
در بُعد بازار و مصرف، ایران با جمعیتی ۸۰ میلیونی، یک بازار بکر با شاخص ضریب نفوذ مصرف کالای خارجی پایین، اما گرایش فرهنگی بالا به مصرفگرایی مدرن است. این تضاد، یعنی تمایل بالا به مصرف در بستر کمعرضه، برای شرکتهای جهانی به معنای سود خالص بالا در ورود اولیه است. بعلاوه، ایران در حاشیهی جمعیت بالقوه ۶۰۰ میلیونی قرار دارد که از قفقاز و آسیای میانه تا شبهقاره و شمال آفریقا امتداد دارد؛ بازارهایی که زیرساخت ندارند اما وابستگی ساختاری به ایران دارند.
اما آنچه ایران را از صرفاً یک "فرصت اقتصادی" به یک "متغیر ژئوپلیتیک تعیینکننده" تبدیل میکند، موقعیت جغرافیایی و استقلال تصمیمگیری آن است. برخلاف کشورهای حاشیه خلیج فارس که عملاً در چارچوب امنیتی آمریکا عمل میکنند، یا اقتصادهای جنوب شرق آسیا که در نظم چینی یا غربی ادغام شدهاند، ایران میتواند بهصورت مستقل، بازیگر تعیینکننده در طراحی کریدورهای حملونقل، خطوط انرژی و پیوندهای راهبردی منطقهای باشد. این استقلال، آن را به گزینهای غیرقابل جایگزین در معادلات بلندمدت تبدیل کرده است.
در این میان، اقتصاد ایران نه از منظر سلامت ساختاری، بلکه از منظر قابلیت تزریق سرمایه، یکی از بازترین اقتصادهای جهان به شمار میرود. زیرساخت فرسوده، صنایع نیمهمدرن، شهرهای ناکارآمد، نظام حملونقل غیرهوشمند، کشاورزی کمبازده و بازار مالی محدود، همه از نگاه سرمایهگذار خارجی نه تهدید، بلکه فرصت ساختاری هستند. همانگونه که اقتصادهای شرق اروپا پس از جنگ سرد برای بازسازی ساختاری هدف گرفته شدند، ایران نیز مستعد یک جهش سازنده بهشرط بازشدن قفلهای سیاسی است.
در سوی مقابل، ایالات متحده با بحران داخلی، رقابت فزاینده با چین، و ناتوانی در اعمال مستقیم قدرت در خاورمیانه، نیازمند شریکانی است که بدون وابستگی کامل، بتوانند همسو عمل کنند. ایران، برخلاف عربستان که بهعنوان مشتری استراتژیک عمل میکند، یا ترکیه که دچار بیثباتی تصمیمسازی شده، توان ایفای نقش یک شریک سختگیر اما سودمحور را دارد. این دقیقاً همان چیزی است که سیاست امروز آمریکا به آن نیاز دارد؛ نه وفاداری ایدئولوژیک، بلکه ظرفیت تعادلساز با کمترین هزینه نظامی.
واقعیت این است که جهان امروز بیش از آنکه درگیر بحران اخلاقی باشد، درگیر بحران ظرفیت است. کشورها دیگر نه بر اساس شعارهای خود، بلکه بر اساس میزان مؤثر بودن در تعادلهای جهانی سنجیده میشوند. و ایران، بهشرط بازتعریف هویتی در فضای تصمیمسازی، نه لزوماً تغییر نظام سیاسی، میتواند یکی از گرهگشاترین بازیگران قرن بیستویکم باشد. گرهای که اگر گشوده نشود، نه تنها ایران، بلکه ساختار نظم اقتصادی جهان نیز از توازن باز خواهد ماند.