به گزارش خبرداغ به نقل از فارس ، در اعتراضات اخیر کشور بهخصوص در وقایع مربوط به کرج، شاهد صحنههای ناخوشایند و دردناکی بودیم. یکی از این صحنهها هتک حرمت چهرههای مذهبی است. معترضان که ابتدا به بهانه مرگ «مهسا امینی» به میدان آمدند. خیلی زود، گفتند که کاری با این دختر جوان و داغش ندارند. شعار «زن، زندگی، آزادی» سر دادند. بعد حتی گفتند دغدغهشان اعتراض به تورم یا نه به حجاب هم نیست که قصدشان براندازی و خود نظام است.
حالا، اما تحرکاتی حاکی از این است که آنها قصدی ورای همه اینها دارند. هدفشان نهفقط نظام و تجزیه ایران نیست که حذف دین و اسلام است. حتی آمریکا هم بهعنوان حامی اصلی و وقیح براندازان در ادبیاتی توأم با تهدیدِ تحریم گفت: «ایران باید غیرهستهای و غیردینی شود.» این همان کارزار آخرالزمانی است. حالا با همین هدف، مدتی است بعد از بیحرمتی به نیروهای انتظامی، پروژه بیحرمتی به لباس روحانیت رقم خورده است تا جورچین حذف دین و دیانت کامل شود. ازآنجاکه باورهای دینی برای مردم اهمیت دارد، اخیراً پویشی در سامانه «فارس من» ثبتشده است با این عنوان که باید با هتاکان به لباس روحانیت برخورد قاطع شود. پویشی که در کمتر از دو روز توانسته ۵ هزار حمایت و امضا از سوی مردم کسب کند. در این گزارش به این موضوع پرداختهایم و باروحانی جوانی که این پویش را ثبت کرده تماس گرفته و گفتگو کردهایم.
وقتی عدهای بنا گذاشتهاند به هتک حرمت روحانیان و لباس روحانیت، مردم هم بیکار ننشستهاند. کارهای مختلفی انجام میدهند برای دفاع از ارزشهایشان. یکی از کارهایشان هم ثبت پویش در سامانه فارس من است که خلأ قانونی و لزوم برخورد قاطع با هتاکان به لباس روحانیت را نشان دهد و یادآوری کند. متن این پویش بهقرار زیر است: «با توجه به اعتراضات اخیر و اهانت به روحانیت و حوزههای علمیه، ما جمعی از مردم متدین انقلاب اسلامی از مراجع ذیربط خواستاریم، ترتیبی اتخاذ شود که ضمن تأمین امنیت طلاب و روحانیون، با عاملان این قضایا که موجب اهانت به لباس روحانیت شدهاند، برخورد جدی نمایند. انقلاب ما اسلامی است و چنین صحنههایی در مملکت ما معنایی ندارد.»
فارس در ادامه نوشت: ۱۳ آبان سال جاری این پویش در سامانه «فارس من» ثبت شده است، که تنها در مدت دو روز توانسته ۵ هزار امضا و تأیید از طرف عموم مردم کسب کند. این در حالی است که در این مدت، برخی معترضان با حضور در مراکز مختلف هنگام عبور افراد معمم و روحانیون با ضربه زدن ناگهانی به عمامه و لباس روحانیون، سبب بیحرمتی به آنها شدهاند. با به اشتراک گذاشتن ویدئوی این حرکات توهینآمیز آنهم از سوی برخی افراد که مدعی حذف حجاب هستند و محور کلامشان این است که باید به عقیده و پوشش هریک از افراد جامعه احترام گذاشت، نهتنها دروغ و منفعتطلبانه بودن ادعاهای این افراد به چشم میآید که مردم با ثبت این پویش، خواهان رسیدگی و برخورد با این رفتار زشت (توهین به لباس روحانیت) بهعنوان یکی از مصادیق تخلف و جرائم اجتماعی هستند. برای پیگیری این سوژه با یکی از عوامل ثبت این پویش تماس گرفتهایم. طلبه جوانی که دقت خوبی دارد و میگوید: «خلأ قانون در این زمینه، معترضان را جری کرده و باید رفع شود.» بنابه اصول حرفهای، اصول امانتداری سامانه فارس من و مانند دیگر پویشها، از ذکر نام و جزئیات مشخصات فردی ثبتکننده پویش خودداری میشود مگر به خواست خود فرد. گپ و گفت ما با این روحانی جوان و وقایع مختلف با همین موضوع و محتوا را در ادامه میخوانید.
از روحانی جوان درباره انگیزهاش برای ثبت پویش میپرسیم. اینکه انتظار دارد با این اقدامش چه اتفاقی رخ دهد؟ میگوید: «آخرین باری که روند پیگیری سوژه را دیدم متوجه شدم در مدتی کوتاه تعداد حمایت از آن از ۴ هزار نفر یا امضا رد شده است. این خیلی دلگرمکننده بود یعنی مردم هم دغدغه حفظ حرمت اجتماعی دارند و صفشان از آشوبگر جداست. وقتی عدهای خشونتطلب در کرج یک روحانی را مجروح کردند و عکسش را دیدم، گفتم در سامانه فارس من پویشی ثبت کنم. متأسفانه اقتدار و حرمت نیروی انتظامی و نظامی ازجمله ارتش و سپاه در این اعتراضات خدشهدار میشود. حالا با انجام چنین حرکاتی به احترام و جایگاه علما حمله میشود. این معترضان هرچه فحش، ناسزا و بیاحترامی داشتند به این روحانیون گفتند. اینها مظلومانه ایستادگی کردند و حتی از خودشان هم دفاع نکردند تا غائله ختم به خیر شود. وحدت ملی خدشهدار نشود و عدهای نتوانند سودجویی کنند.»
او در ادامه با اشاره به جزئیات بیشتری میگوید: «من خودم یک طلبه از استان آذربایجان غربی هستم. اینکه عدهای بیایند به خودشان اجازه بدهند جلوی مردم، بیاحترامی به لباس علما و روحانیون کنند یک بحث است، اما اینکه قانون بیاید و یک اقدام لازم و بهموقع انجام دهد، یک بحث دیگر. چهبسا این اتفاقات، جایگاه نیروهای انتظامی و روحانیت را بین مردم، بیشتر هم کند و دماغ دشمن به خاک مالیده شود. اگر خلأ قانونی احساس شود و معترضان بتوانند از این خلأ قانونی سوءاستفاده کنند، جبران کردن آن سخت و گاهی نشدنی است. من با ثبت این پویش خواستم خلأ قانون را یادآوری کنم.»
تابلو را دیدند و به آتش کشیدند!
طلبه جوان حرفهایش را با جزئیات بیشتری ادامه میدهد: «این خلأ قانونی باید رفع شود. در شهر ما ۵ حوزه علمیه داریم. ۳ حوزه مخصوص خواهران و ۲ حوزه مخصوص برادران. این مراکز یک بسیج امنیتی ندارند. اغلب این حوزهها هم نزدیک بازار است، چون فلسفه و مشی قدمای ما این بوده که حوزه باید به بازار؛ قلب معاش و تردد مردم نزدیک باشد. متأسفانه یک تدبیر امنیتی لازم برای حراست از حوزههای علمیه در مواقع لزوم وجود ندارد که اگر اتفاقی افتاد بتوانند، رسیدگی لازم را انجام دهند.»
مثال قابلتأملی میزند: «برای مثال در همین جریانهای اخیر، اعتراضات تا بیستمتری اینجا یعنی حوزه علمیه ما کشیده شد. معترضان حتی وقتی تابلوی یکی از این مراکز مربوط به دفتر امربهمعروف و نهی از منکر را دیده بودند، گازوئیل ریخته و آتش زده بودند. الآن چه تضمینی هست که معترضان، وقاحت بیشتری به خرج ندهند و به حوزه علمیه جسارت و بیاحترامی نکنند؟ الآن فقط دریکی از این مراکز سیصد نفر از بچههای مردم همین جامعه درس حوزه و طلبگی میخوانند. جوانان کم سن و سال حدوداً ۱۵، ۱۶ ساله که خوابگاهشان هم همینجاست. متأسفانه هیچ روال و تدبیر امنیتی برای محافظت از حوزههای علمیه و جان روحانیون وجود ندارد. اگر خود شما بخواهید بیایید داخل حوزه، کسی نیست که دم در از شما بپرسد کجا میخواهید، بروید و با چه کسی کار دارید؟ این در مواقع بحرانی مثل حالا این خلأ بیشتر حس میشود و خودش را نشان میدهد.»
امنیت حوزه لازم است
دل رئوفی دارد. حتی حالا که صحبت از لزوم برخورد قاطع با هتاکان است، سعی میکند که سره و ناسره را از هم جدا کند: «در همین شهر ما که شهر بزرگی هم است، ۳۰۰ الی ۴۰۰ نفر معترض بودند که امنیت مردم و یک شهر را به هم میزدند. در جلسات مختلفی که بابت تدبیر برای پایان اعتراضات حضور داشتم، این محور اصلی بود که معترضان سه، چهار دستهاند. یک گروه، جوانهایی هستند که تحت تأثیر فضای مجازی، ماهواره و... آمدهاند به خیابان. رسیدگی بهحق و حساب این افراد با رسیدگی به معترضان مغرض، برانداز و لیدرها حتماً خیلی فرق دارد و جداست. مدام به مسئولان تأکید شده، شما نباید اینها را بیندازید زندان. نماینده، ولی فقیه در شهر ما بارها و بارها این موضوع را به مسئولان نظامی، انتظامی و امنیتی، تذکر داد و تأکید کرد که اینها را تا جایی که امکان دارد، نباید به زندان فرستاد تا سابقه، سوءپیشینه برایشان درست نشود یا در آن فضا در کنار سایر مجرمان، جرائم دیگر را هم نیاموزند. سعی کنید با اخطار، تذکر و ارشاد ماجرا را حل و راهنماییشان کنید. اینها جوانان هستند عواطفشان در این جو درگیر و جریحهدار شده بنابراین از روی احساسات وارد میدان شدهاند. اما با برهم زنندگان نظم و امنیت، واردکنندگان ضربه به اقتدار و عظمت کشور که اعتراضات را طراحی یا اجرا کردهاند و جزو لیدرهای این آشوبهای اخیر بودهاند، حتماً باید برخورد قاطع شود.»
به خواستهای مؤکد اشاره میکند: «ما انتظارمان از مسئولان این است که بیایند، قانونی تدوین و تصویب کنند که هم عرصه برای هتاک تنگ شود و هم بدانند هر حرکت اشتباهی که انجام میدهند، عواقبی سخت برایشان دارد. از طرفی امنیت مردم عزیزمان و مراکز مختلف ازجمله مراکز آموزشی و معنوی مانند حوزههای علمیه هم حفظ شود. در جامعهای که حرمت روحانیت نگهداشته شود، چطور میتوان تبلیغ دیانت کرد؟»
جوانان عراق پویش «عمامه را ببوس!» راه انداختهاند
حرفهای روحانی جوان تمامشده، حالا چند روایت دیگر را مرور میکنیم. کمی آنطرفتر، اما در کشور دوست و همسایه؛ «عراق» خبر اهانت برخی مغرضان به لباس روحانیت، بهواسطه فضای مجازی درزمانی کوتاه به گوش مردم مسلمان این کشور رسیده است. جوانان عراقی و مردم این کشور برای اینکه ثابت کنند، برخی چیزها در این عالم هست که مرز نمیشناسد پویش «عمامه را ببوس!» راه انداختهاند. پویشی که هر کس فردی روحانی را دید، عمامه و پیشانیاش را به نشانه حرمت به اینکه لباس پیامبر (ص) را به تن کرده و به اسلام ناب محمدی (ص) خدمت میکند، ببوسد. حرکتی، خودجوش و مردمی در دفاع از عقاید اسلامی و شیعه که مقابلهای معنوی، نرم و هوشمندانه در برابر هتاکی و بیاحترامی برخی مغرضان به پوشش و عقاید اسلامی است.
حرکت زیبای جوانان عراقی در دفاع از روحانیان
این حرکت به زیبایی تمام، تلنگری ارزشمند است که ارزش داشتههای معنوی را به جامعه اسلامی یادآوری میکند. پویشی که این روزها در کشور خودمان هم اجرا میشود. مردم پاسخ بیحرمتی عدهای آشوبگر را که با بیحرمتی به عمامه، عبا و روحانیان، سعی میکنند حرمت دین را در جامعه از بین ببرند با بوسه، حرمت مضاعف و مهربانی میدهند. تماشای ویدئوهای زیبای این حرکات بجا و خلاقانه معنوی این روزها که حال دل خیلیهایمان به خاطر اتفاقات این روزها خوب نیست، شور و امیدی اصیل و دوستداشتنی است. تماشای محبتهای نابی که یادمان میآورد کنار هر غم شادی، همراه با هر غصه، دلخوشی و ورای هر نفرت و خشونتی، عشق را میتوان دید و پیدا کرد. ضدانقلاب و مغرضان شاید خودشان هم ندانند این حرکتشان مصداق «عدو شود، سبب خیر اگر خدا خواهد» شده. بیحرمتیشان حرمت و جایگاه روحانیت، عبا و عمامه را در چشم و دل مردم تقویت کرده است.
این کشتی تلاطم دارد، غرق شدن نه!
دریکی دیگر از وقایع مربوط به روحانیت و لباس روحانیت، ماجرای نماینده معمم مجلس که از شکایت از افرادی که او را مورد خشونت قراردادند، چشمپوشی کرد هم کم جالب نیست. حجتالاسلام «جواد نیکبین» نماینده مردم «کاشمر» در مجلس شورای اسلامی و عضو کمیسیون فرهنگی هم تجربهای شبیه آنچه برای برخی روحانیون در اعتراضات اخیر رخ داده، داشته است. گفتگویی دارد قابلتأمل که لزوم رأفت اسلامی توأم بااقتدار اسلامی را مورد تأکید قرار میدهد. او در گفتگویی دراینباره میگوید که مدتی قبل بعد از اربعین برای شرکت دریکی از جلسات از مسیر بلوار کشاورز به سمت خیابان انقلاب درحرکت بودند که چند نفر از جوانان معترض با او که لباس روحانیت هم به تن داشته، برخورد خشن و ناخوشایندی میکنند. به تعبیر خودش «ما را مورد نوازش قراردادند!»
نیکبین در این گفتگو لحن رئوف دارد و مثالی میزند، جالب: «یکبار خواستند دانشآموزی را که نمره کمی گرفته، توبیخ کنند که معلمش گفته بود باید من را تنبیه کنید، چون اگر او موفق نشده تقصیر من است. حالا درباره من مسئول هم همین است. دو سه شب بعدازآن ماجرا آن جوانان را دستگیر کرده بودند من هم رفتم و رضایت دادم. ما از انتقاد هراس نداریم. صدا و حرف معترض را هم میشنویم که اگر صدای معترض شنیده نشود به محارب تبدیل میشود. بعضی از آنهایی که حالا کف میدان هستند مشکل اقتصادی و گلایههایی دارند و حسابشان از محاربانی که علیه این خاک و پرچم اقدام میکنند، جداست. باید با این گروه محارب برخورد قاطع کرد و جلویشان ایستاد. محارب آنکسی است که در شیراز، ماجرای شاهچراغ را رقم میزند. در خیابان با شیشه بسیجیها را میزند. به زن و بچه، مغازه و مال مردم رحم نمیکند. من حرفم این است که این کشتی (انقلاب اسلامی ایران) در حال حرکت است، تلاطمهایی دارد، اما غرق نمیشود.»
این روزها وقایع کم نیست از تلخ گرفته تا شیرین. اینجا هم دو نمونه از آن روایت میشود یکی غمانگیز و دیگری امیدبخش مثل دست خدا که از آستینی بیرون بیاید که انتظارش را هم نداشته باشی. روایت اول؛ درد عجیبی است اینکه ببینی جماعتی که فریاد و ادعایش «زن؛ زندگی و آزادی» است خویی ددمنشانه پیداکردهاند. جماعتی که نهتنها طاقت شنیدن حرف مخالف با نظر خود را ندارد بلکه عجیبتر، باوجوداینکه دیگران را به خوی دیکتاتوری و زورگویی متهم میکنند نهتنها حرف مخالفان عقیده خودش را نشنوند که لباسشان را هم بدرند، هلهله و پایکوبی کند! همان ماجرای اخیر کرج را میگوییم. طلبه جوانی که در اتفاقات اخیر کرج گرفتار جماعتی شده که هم مضروبش کردهاند هم عمامهاش را از سرش انداختهاند. عبا و قبایش را مثل قومی وحشی که سر غنیمتی گرانقیمت باهم جدل میکنند، بین خودشان کشیده و پاره کردهاند.
حال غریبی است عزیز! اینجا یک روحانی حتی حق این را نداشته که آزادش بگذارند تا لباسهایش را از تاراج وحشیانه حفظ کند چه برسد به آزادی بیان چه برسد به گفتمان با مدعیان آزادی! تاراج عمامه، عبا و پیراهن روضه مجسم این روزهاست برای ما که عمری برای شهید بی پیراهن کربلا گریه کردیم.
حالا، اما باید روایتی شیرین خواند که تلخی روایت اول را بشوید و ببرد که ایران هنوز هم کشور «امید» است. ماجرای بانویی بیحجاب که روحانی مضروبی را از چنگ معترضان نجات داده. روحانیای که حالا دستش تا آرنج در گچ است و فرزندان خانواده با مداد رنگی روی دستش با شادترین رنگها نقاشی کشیدهاند و ما به فال نیک میگیریم که فردای ایران به قشنگی همین لطافت مداد رنگیها و ذوقهای کودکانش باشد. ماجرا را خلاصه، سریع و شنیدنی مرور میکند: «من را هل دادند. خوردم زمین. سرم خورد زمین. عمامهام پرت شد. دیدم دستم خردشده بهقولمعروف بدنم گرم بود و درست متوجه اتفاقی که برای دستم افتاده بود، نمیشدم. دستم را زیر بغلم و افتادم دنبالشان.
یک خانم کم حجاب از من دفاع کرد
خدا، اما خودش کمکم کرد. آنجا یک خانم که اصلاً روسری که نداشت هیچ! حتی پوششهای دیگرش هم باز بود. آمد سمت من و دستانش را باز و شروع کرد رو به آن نوجوانان و جوانان به دادوفریاد که: «چکار دارید، میکنید؟ چهکارش دارید؟ این چه رفتاری است مگه با شما چهکار کرده؟ چرا اینطوری میکنید؟» عقبنشینی کردند و من تماس گرفتم با خانوادهام. این خانم یک عکس از ماشین و اتفاقات گرفته بود که داده بود به برادرم که آمده بود، بیمارستان. از روی همان عکس شناسایی شدند. درواقع به لطف خدا کسی کمکم کرد که اصلاً انتظارش را نداشتم. بهقولمعروف، شاهد از غیب رسیده بود.»