به گزارش خبرداغ به نقل از فرارو: «میانگین خط فقر در کشور برای خانواده چهار نفره حدود چهار میلیون تومان و برای شهر تهران کمی بیشتر، نزدیک پنج میلیون تومان است». همین جمله کوتاه کافی بود تا داریوش ابوحمزه از قامت معاون کمنام و نشان وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی به چهره سرشناس شبکههای اجتماعی تبدیل شود.
خبرگزاریها، سایتهای خبری و روزنامهها از روز یکشنبه همین هفته تلاش کردند در گفتگو با کارشناسان اقتصادی و صاحبنظران ادعای داریوش ابوحمزه را راستیآزمایی کنند. نمایندگان مجلس حتی آنهایی که با دولت رابطه خوب و صمیمانهای دارند با بقیه همراه شدهاند و میگویند آنچه معاون وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی گفته قابل قبول نیست.
حمله به داریوش ابوحمزه از همان لحظاتی شروع شد که به حافظهاش فشار وارد کرد تا آمارها را به خاطر بیاورد و آنها را در قالب کلمه کنار هم بچیند. محمد دلاوری مجری برنامه تهران ۲۰، با ابروهای بالا انداخته، چشمهای گرد شده و دستی بر چانه، اولین نفری است که آمارهای ابوحمزه را به چالش میکشد. احتمالا اگر هنوز دولت سابق برسر کار بود، او هم مثل همکارش المیرا شریفیمقدم واکنش بیباکانهای نشان میداد، اما بههرحال سروته قضیه را با تکیه بر همان میمیک صورت هم میآورد.
چند ساعت بعد، ویدئو به شبکههای اجتماعی، سایتهای خبری و رسانهها راه پیدا کرد و حالا دیگر آقای معاون، در کنار خود حجتالله عبدالملکی وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی و تئوریسین راهاندازی کسبوکار با یک میلیون تومان پول، چهرهای معروف در فضای مجازی به حساب میآید اما آیا آنچه در این برنامه گفته شد، به اندازه میمیک صورت محمد دلاوری و چند روز بهت و حیرت، حیرتآور بود؟ در این نوشته، با بررسی گزارشهای رسمی مرکز آمار از متوسط هزینه و درآمد خانوار ایرانی از سال ۱۳۵۹ تا الان به این سوال پاسخ میدهیم.
متوسط هزینه کل یک سال خانوار شهری در سال ۱۳۵۹ معادل ۵۴ هزار و ۶۰۰ تومان بوده است. یعنی ۴۰ سال پیش یک خانوار بهطور متوسط چهار هزار و ۵۵۰ تومان در ماه پول خرج میکرده است. این عدد در سال پایانی جنگ به ۱۵ هزار تومان در ماه میرسد.
سال ۷۶ که دولت سازندگی به پایان رسیده متوسط هزینه خانوار در ماه معادل ۱۱۱ هزار و ۲۰۰ تومان بوده است. این عدد در سال ۸۴ که با پایان دولت اصلاحات همراه است، تا ۴۹۳ هزار و ۷۰۰ تومان پیش میرود.
سال ۹۲، همزمان با پایان کار دولت محمود احمدینژاد متوسط هزینه یک خانوار در ماه به یک میلیون و ۷۱۶ هزار تومان افزایش پیدا میکند.
آخرین گزارش رسمی مرکز آمار به سال ۱۳۹۹ تعلق دارد و بر اساس آن میتوان متوسط هزینه کل سال خانوار ایرانی را رقم ۶۲ میلیون و ۱۴۰ هزار تومان و ماهی پنج میلیون و ۱۷۸ هزار تومان درنظر گرفت. اگر تورم را حدود ۴۰ درصد درنظر بگیریم، این عدد در سال ۱۴۰۰ به حدود هفت میلیون و ۲۵۰ هزار تومان خواهد رسید.
سال ۱۳۵۹ یک خانوار ایرانی بهطور متوسط سالی ۲۰ هزار و ۷۰۰ تومان برای خوراکیها هزینه پرداخت میکرده است. این عدد در ماه به هزار و ۷۲۵ تومان میرسید. به عبارت دیگر ۴۰ سال پیش، حدود ۳۸ درصد کل هزینههای یک خانوار ایرانی، خرج خوراکی میشد.
در سال ۱۳۹۹، هزینه خوراکی در ماه به یک میلیون و ۳۴۲ هزار تومان در ماه افزایش پیدا کرده است. سهم خوراکی از کل هزینههای ماهیانه در این سال به ۲۶ درصد تقلیل پیدا کرده است. بررسی گزارشهای مرکز آمار اطلاعات قابل توجه دیگری در خود جا داده است. مثلا هزینه ماهیانه خوراکی در سال ۶۷ مصادف با اتمام جنگ به شش هزار و ۷۰۰ تومان رسیده. وقتی مرحوم هاشمیرفسنجانی دولت را تحویل میداد این عدد معادل ۴۳ هزار و ۱۳۳ تومان در ماه بود.
در سال پایانی دولت اصلاحات خانوار ایرانی بهطور متوسط ۱۱۸ هزار و ۷۸۰ تومان در ماه برای خوراکی خرج میکردند. دوران هشت ساله ریاستجمهوری محمود احمدینژاد در سال ۹۲ به پایان رسید. در این سال خانوادهها بهطور متوسط ۴۵۸ هزار تومان در ماه برای خوراکی پول خرج میکردند.
سال ۱۳۹۹ سال پایانی دولت حسن روحانی است و در آن ایرانیها بهطور میانگین ماهی یک میلیون و ۳۴۲ هزار تومان برای خورد و خوراک خود هزینه پرداخت میکردهاند. با فرض تورم ۴۰ درصدی این عدد سال ۱۴۰۰ به میانگین یک میلیون و ۸۸۰ هزار تومان در ماه افزایش پیدا میکند.
خانوار ایرانی غیرخوراکی، بخشی از درآمد خود را خرج سایر چیزها میکند. خانه، بهداشت و درمان، آموزش، تفریح و... مسکن بزرگترین سهم را از کیک هزینهها شامل میشود، اما وقتی پای میانگین و متوسط وسط میآید باید موضوع آنها که صاحبخانه هستند، آنهایی که برای خرید خانه وام گرفتهاند، آنهایی که در مسکن سازمانی و دولتی سکونت دارند، در خانه پدری زندگی میکنند و... را کنار افراد مستاجر لحاظ کرد. پس، چون خودتان ماهی هفت میلیون تومان اجاره پرداخت میکنید، الکی به آمارها سخت نگیرید.
گزارش مرکز آمار میگوید خانوار ایرانی در سال ۱۳۵۹ سالی ۳۳ هزار و ۸۰۰ تومان برای هزینه غیرخوراکی پرداخت میکرده است. یعنی ماهی دو هزار و ۸۱۵ تومان که در کنار هزار و ۷۲۵ تومان هزینه ماهیانه خوراکی، میشود چهار هزار و ۵۴۰ تومان. اگر این عدد را از متوسط درآمد ماهیانه پنج هزار تومانی در آن سال کم کنیم، به عددی در حدود ۵۰۰ تومان میرسیم که عالمان علم آمار میگویند میتوانیم آن را در حکم پسانداز درنظر بگیریم. این عدد در سال ۱۳۹۹، به حدود یک میلیون و ۲۵۰ هزار تومان میرسد.
برگردیم سراغ اصل داستان؛ در سال ۱۳۶۷ خانوار ایرانی بهطور متوسط ماهی هشت هزار و ۳۱۰ تومان هزینه غیرخوراکی داشته است. سال ۱۳۷۶ وقتی دولت مرحوم اکبر هاشمیرفسنجانی بهکار خود پایان داد، متوسط هزینههای غیرخوراکی خانوار ایرانی به ۷۸ هزار و ۲۰۰ تومان در ماه رسیده بود. عمر هشت ساله دولت اصلاحات در سال ۱۳۸۴ به پایان رسید. مرکز آمار متوسط هزینه ماهیانه خانوار ایرانی در این سال را ۳۷۵ هزار تومان عنوان کرده است.
فرصت هشت ساله محمود احمدینژاد در پاستور سال ۱۳۹۲ تمام شد و در این سال متوسط هزینه غیرخوراکی خانوار ایرانی در ماه به یک میلین و ۲۶۰ هزار تومان افزایش پیدا کرد. نهایتا هزینه غیرخوراکی خانوار ایرانی در سال ۱۳۹۹ به عدد سه میلیون و ۸۰۰ هزار تومان افزایش پیدا کرده است و با احتساب ۴۰ درصد تورم، امسال باید متوسط پنج میلیون و ۳۲۰ هزار تومان برای هزینه غیرخوراکی ماهیانه درنظر گرفت.
تقسیمبندی اقشار جامعه به دهکهای درآمدی از سال ۱۳۷۴ به بعد انجام شد و اتفاقا در مواردی مثل متوسط هزینهها کمک میکند بعضی مفاهیم را بهتر درک کنیم. بهعنوان مثال در سال ۱۳۹۹، خانوار حاضر در دهک اول درآمدی (یعنی کمترین میزان درآمد را دارند) قرار میگیرد، در سال بهطور متوسط شش میلیون و ۳۶۱ هزار و ۵۰۰ تومان برای خوراکی هزینه پرداخت میکند که در ماه میشود ۵۳۰ هزار تومان.
متوسط هزینه خوراکی در دهک دهم (بهعنوان مرفهترین طبقه با بیشترین میزان درآمد) به سالی ۳۲ میلیون و ۴۶۴ هزار تومان و ماهی دو میلیون و ۷۰۰ هزار تومان افزایش پیدا میکند. حالا اگر تقسیمبندی دهکها را لحاظ نکنیم و متوسط کلی را فرض بگیریم به عدد یک میلیون و ۳۴۲ هزار تومان خواهیم رسید.
میرسیم به بخش مناقشهبرانگیز گزارش. قبل از هرچیزی باید بدانید خط فقر اصولا یک مفهوم اجتماعی است، اما ما اینجا با اعداد و آمار ریاضی و اقتصادی سروکار داریم. تنها در پایان این بخش از نوشته میتوانیم با اغماض و ارفاق و در نظر گرفتن نسبت و تناسب، مفهوم بین متوسط درآمد و خط فقر را کشف کنیم. از سال ۱۳۵۹ شروع میکنیم؛ تقریبا یک سال از وقوع انقلاب گذشته و خانوار ایرانی (شامل مجردهایی که تنها زندگی میکنند، زوجهای بدون فرزند، زوجهای تک فرزند، با دو بچه، سه بچه و...) بهطور میانگین در سال ۶۰ هزار و ۹۰۰ تومان و میانگین ماهی پنج هزار تومان درآمد داشتهاند.
متوسط درآمد خانوار ایرانی در سال ۶۷ و همزمان با اعلام آتشبس به ماهی ۱۱ هزار و ۱۶۰ تومان افزایش پیدا میکند. در این سال ایرانیها بهطور متوسط شش هزار و ۷۰۰ تومان هزینه خوراکی میکردهاند که حدود ۶۰ درصد از کل درآمد ماهیانه است! دو نوع تفسیر میتوانیم برای این بخش به کار ببریم؛ اول میزان اهمیت ما ایرانیها به خورد و خوراک است و دومی نشاندهنده تاثیر تورم بر زندگی مردم در سال پایانی جنگ خواهد بود. در این سال همچنین متوسط هزینه ماهیانه خانوار از متوسط درآمدش فاصله جلو زده که وضعیت اقتصادی بد کشور را نشان میدهد. این اتفاق در میانه دهه ۷۰، ۸۰ و ۹۰ هم تکرار شده، اما نه به این شدت.
متوسط درآمد خانوار ایرانی در سال ۱۳۷۶، ماهی ۱۰۱ هزار تومان بوده است. در سال ۸۴ وقتی دولت اصلاحات به پایان کار خود رسیده، خانوار ایرانی بهطور متوسط ماهی ۴۴۷ هزار تومان درآمد داشته. این عدد در سال ۹۲ وقتی محمود احمدینژاد ساختمان پاستور را تحویل حسن روحانی میداد، به ماهی یک میلیون و ۷۰۵ هزار تومان افزایش پیدا کرد و نهایتا در سال ۱۳۹۹ متوسط درآمد خانوار ایرانی به عدد شش میلیون و ۳۹۰ هزار تومان رسید.
خیلی دقیق و علمی نیست، اما با فرض تورم ۴۰ درصدی، شاید بتوان گفت در سال ۱۴۰۰ متوسط درآمد یک خانوار ایرانی به حدود ۹ میلیون تومان افزایش پیدا کرده است. نکته مهمی که نباید نادیده گرفت، این است که در سالهای دهه ۶۰ و ۷۰ متوسط جمعیت یک خانوار ایرانی براساس گزارش مرکز آمار به پنج نفر میرسد. با ورود به دهه ۸۰ جمعیت خانوار ایرانی به میانگین چهار نفر کاهش پیدا میکند و با شروع دهه ۹۰ شاهد کاهش میانگین تعداد افراد خانوار به سه نفر هستیم. موقع حساب و کتاب کردن درآمدها و هزینهها لطفا این مسئله مهم را در نظر بگیرید.