به گزارش خبرداغ ، رخدادهای سهمگین در کنار مرارتها و سختیهایی که بر بشر تحمیل کرده اند، زمینهساز تحولات معرفتی سِتُرگ بوده اند. چرخش در گفتمانهای علمی و پارادایمهای نظری، تحول در باورها و اعتقادات دینی، تحول در مناسک، آیینها و باورهای فرهنگی، تغییر در سبک زندگی، تغییر در قواعد و اصول بهداشتی و آموزشی، ظهور دانشها و نهادهای جدید، پیدایش دولت مدرن و توسعه دستگاههای بزرگ دولت، پدیداری قواعد و اصول جدید حکمرانی، و حتی فراتر از اینها تغییر در بنیانهای تمدنی یک عصر را باید، در کنار عوامل دیگر، نتیجه مواجهه با چنین رخدادهایی دانست. برای روشن شدن بحث به ذکر تجربهای تاریخی از ایران میپردازم.
شیوع امراض وبا و طاعون در ایران، که سراسر سده سیزدهم و اوایل سده چهاردهم را، چون طوفانی پرتلاطم در نوردید، زمینه دگرگونیهای مهمی را در اندیشه و عمل انسان ایرانی فراهم آورد. به گفته «توکلی طرقی» شالودههایِ نخستین تجدد روزمره ایرانی و همچنین گسترش و نهادینگی دولت مدرن یا دولت «فضول» -دولتی که برای پیشبرد منافع عامه در بسیاری از امور زندگی دخالت میکرد- در ایران پاسخی بود به بحرانهایی که در اثنای وقوع این بیماریها بوجود آمد. گذشته از این، تلفات گسترده این امراض منجر به طرح گفتمانی نو در کشور و به نسبت بی اعتباری گفتمان سنتی شد.
گفتمان سنتی وقوع این پدیدهها و راههای درمان آنها را براساس منطقِ پیشین توضیح میداد. این منطق معطوف به بیمار، نوع بیماری و بدنِ بیمار نبود، بلکه فهمی» تقدیرگرایانه» از پدیده داشت. نقل است مردم وقوع امراض همه گیر وبا و طاعون را به «خشم الهی نسبت میدادند» یا آن را «کفاره گناهان» میدانستند.
چرخش از گفتمان «تقدیرگرایانه» به گفتمان «کالبدشناسانه»یِ مبتنی بر طب پاستوری، لحظهای اتفاق افتاد که گفتمان طب سنتی در ارائه پاسخهای کارآمد برای عبور از بحرانهای پیش آمده ناتوان ماند. همچنین پافشاری طرفداران این گفتمان بر اصول معرفتی خود که مستخرج از احکام دینی بود، زمینه انتقال مرجعیت علمی از نهادهای آموزشی سنتی به نهادهای آموزشی جدید را فراهم آورد. این تغییر گفتمانی در قبال موضوع بدون واکنش نبود و اعتراضات فرهنگی بسیاری را برانگیخت. با وجود این مقاومتها و مخالفت ها، گسستی که در نظام معرفتی پیشین بوجود آمده بود زمینه ساز تحولی بزرگ در شیوه زندگی مردم و نوع حکمرانی شد. تا قبل از وقوع این رخدادها، حیات انسان ایرانی در حوزه کنترل دانش نبود اما از این دوره به بعد به تدریج زندگی و سازوکارهایش وارد عرصه حسابگریهای آشکار قدرت و دانش میشود.
امروز نیز «کرونا»، به مثابهی طاعون و وبا در قرن گذشته، زمینه چرخشهای معرفتی عظیمی فراهم آورده است. کرونا همانطور که نسبت ما را با بدن و دستهایمان در موقعیت متفاوت قرار داده است، دیگر مناسبات ما را دچار تحول کرده است. این ویروس به مانند سَلَف خود گفتارها و گزارههای سنتی را به چالشی پرتنش کشانده، تجمعات را تعلیق کرده و سبک زندگی و روابط و مناسبات افراد با هم را دستخوش تغییر کرده است.
در واقع، کرونا در کلیت زیست جهان آدمی، فلسفه وجودی بسیاری از نهادهای عریض و طویل فرهنگی و آموزشی، قواعد و نظامهای حکمرانی و آداب و هنجارهای زندگی را با تردید مواجهه کرده است.
کرونا در حال قِلقِلک دادن اندیشه بشری است و افقهای جدیدی را به روی انسان گشوده است؛ نظام معرفتی و علمی که بشر در یکی دو قرن اخیر اندوخته و به محک تحربه و عمل گذاشته را «مسئله دار» کرده است.
این ویروس غوغایی شگرف به جانِ عقلانیت کنونی اداره جوامع، نظام اقتصادی حاصل از این عقلانیت و فرهنگ و دانش حاصل از چنین اندیشهای انداخته و عیوب و نقصانهای بسیاری را متوجه آن کرده است. بدون تردید بسیاری از مسائل، از جمله چگونگی اداره جمعیت ها، حدود و ثغور دخالت دولت در اداره جامعه و نسبت جامعه و دولت از مسائلی هستند که در عصر «پساکرونایی» نیازمند تامل جدی هستند.
کرونا ما را به جهانی جدید پرتاب کرده است. جهانِ «پساکرونا» جهانی متفاوت است و قاعدتا اندیشهای متفاوت برای اداره آن بایسته است. نسخههای کنونی ادارۀ جامعه و جمعیتها باید جای خود را به مناسباتی جدید، طرحهایی نو و رویکردهای بدیل بدهد؛ رویکردهایی که بتواند شرایط مطلوبتری را برای زندگی انسانها رقم زند.
و بالاخره اینکه، همه واقعیتِ «کرونا» سایه سنگین مرگ، قرنطینه شهرها و انسانها و تعلیق برخی از تجمعات و آیینهای جمعی نیست؛ کرونا ما را به سمت ساختن جهانی نو سوق داده است. از دلِ این روزهای سخت بارقه امیدی سوسو میزند که انسانِ خسته از وضعیت کنونی را به خود امیدوار نگه میدارد.