شما بعداز جریان موج ناب در دهه پنجاه، شعر گفتار را در دهه شصت آغاز کردید، و در پایان سال ۱۳۹۴ شمسی، جریان شعر حکمت را مطرح کردهاید و گفتهاید شعر امروز حلقه مفقودهای بنام حکمت دارد. در سال ۹۴، روند شعر حکمت را چگونه ارزیابی میکنید؟
وجود شاهراهی به نام حکمت در شعر ما، پدیدهای قابل جستوجو و درک و گزینش است، اما اگر سراغ میزان و ارزیابی حضور آن در یک سال معین برویم به جواب قانعکنندهای نمیرسیم. جریان شناور و زنده حکمت را در پاره شعرهایی یا شعرهای کوتاهی در دفترهای سال جاری دیدهام. گسترده خواندهام؛ اما نمیتوان بر یک رگه نازک طلایی در کوه انگشت گذاشت و گفت همه این سلسله جبال، طلای خالص است.
شعر حکمت مثل شعر گفتار همواره بوده و وجود داشته است در کلام پارسی. من در این عمد انگشت بر آن گذاشته و ضعف و فتور نبض آن را تشخیص دادهام. به قول یکی از شاعران کارگاه من؛ «شعر حکمت» عیار است و «شعر از اکنون به بعد است» نه اینکه تازه به میلاد رسیده باشد، تازه کشف شده است. حضور سومی که نه مضمونزده است، نه شیدایی شکل، حضور سومی که وجود شهودی شعر را پیش روی ما نشان میدهد و نه قالب کهن یا نو!
آیا میل وافر به سرودن و کار شاعری میان مردم ایران زمین اجازه میدهد که حد و حدود شعر حکمت مشخص شود؟
ما در رهن عادتها هستیم. باید صبور بود، هر حرکت تازهای به علت کمحوصلگی، هم ایجاد انحراف میکند، هم همیشه عدهای اهل سواد هستند که میخواهند از «جاذبه انکار» استفاده کنند و فضا را از آرامش دور کنند. آنها هم حق دارند سلایق و داوریهای خود را داشته باشند. ما به آزادی بیان باور داریم، البته نه به تعبیر درشتی گفتن! بنا به عادت و عشق به زبان شاعرانه و زبان مادری. طبعا تولید شعر خیلی بالاست، به این معنا که فضای ارائه آسان شده است. ناگزیر تا روشن شدن مرز میان شعر حکمت و تمرین کلام (بخوان شعر) به زمان نیاز داریم. مگر میشود یک شبه همه رسوبات گذشته و دلالتهای دیرباز را نادیده گرفت و حرف آخر را زد. همهٔ کار هم به عهده من نیست. دیگر شاعران حرفهای و نسلهای آینده این سفر را به منزل میرسانند.
چرا گفتهاید شعر حکمت ممکن است در پارههایی از یک شعر بلند دیده شود و منزلگاه شعر حکمت، پرگویی نیست؟
من پی تعبیر حکیمانه و مینیمال زندگی هستم در شعر، و این حکم شعر حکمت است. ما به معدن آهن نیاز نداریم. مروارید و فقط مروارید. هر کجا شعر – با هر سیاق و لباسی – به آن «آن» رسید، همانجا جهان واژه به حکمت رسیده است، یا حکمت آمده و شعر ما را تبرک کرده است.
ملزومات شعر حکمت چیست؟
در یک مصاحبه گذرا من نمیتوانم همه رساله بیپایان شعر حکمت را به زبان بیاورم. وسایل و اثاثیه شعر چیست، چه بوده تا امروز!؟ در این دانشگاهها چه درسی میدهند!؟ وصف، عناصر دراماتیک، لحن، احتجاج، فضاسازی، برهان، دال، نمایش، مدلول، تصویر، دیالوگ، تشخیص، فلسفیدن، تجسم و همه دانش دوش و امروز در شعر...!
اینکه طرح کاد زبان فارسی است! شعر به همه اینها و استعارات مکنیه و تمهید و سلوک مصرح زبان نیاز دارد، اما شعر اگر شعر حکمت باشد، به هیچ کدام از این بمبارانها نیاز ندارد، چون همه اینها را به صورتی درونی دارد وگرنه به دنیا نمیآید. ذهن تربیت شده در حلاوت حکمت، کار خودش را میکند، زیرا مهمات بیپایانش را از ضمیر ناخودآگاه میگیرد. تغذیه ضمیر ما به خویش... و نه گدایی از عقل!
برای نمونه، مثالی در ذهن دارید؟
از ابونواس اهوازی (حسن ابن هانی) پاره حکمتی میآورم:
«آب مست
ماه مست
سایهها مست
زورق مست
مست هماغوش مست
مثل زندگی که با زندگی!»
و یا مولانای بزرگ، آنجا که عین حلول حکمت در واژه است:
بشنو این نی، چون شکایت میکند از جداییها حکایت میکند.
تفاوت زبان شعر حکمت با شعر گفتار کجاست؟
شعر حکمت، «موج» نیست که در اولین فرصت، خود را از طریق زبان نشان دهد، شعر حکمت، شکل نیست. قالب نیست. اگر شعر حکمت میخواست در این اندازههای مرسوم نشان داده شود، قدرت همهپذیری را از دست میداد. حکمت سحرآمیز، حتی در تقسیم تاریخی و تعریف تقویمی نمی گنجد. شعر حکمت «این زمانی» نیست، بلکه «در زمانی» است. شعر گفتار، آرامآرام مرا به سوی این حلقه مفقوده هدایت و تشویق کرد. شعر حکمت، استقلال زبانی شاعران را محدود نمیکند، هر شاعر توانایی، با خصایص زبانی خود، میرسد یا نمیرسد.
زبان نیما کجا و زبان فروغ کجا!؟ زبان اخوان کجا و زبان شاملو کجا...؟ کمابیش این شاعران، شعر حکمت را تجربه کردهاند، بویژه شاملو و فروغ. در یادداشتهای بعدی، نمونهها میآورم. اکنون تنها دو مطلب نظری و یک گفتوگو در این باب، منعکس شده. من تقریبا طی سال ۹۵ همه یافتههایم را منتشر خواهم کرد. در شعر گفتار ممکن است به حکمت برسیم، اما شعر حکمت حتما نباید در زبان گفتار خلق شود.
شما از شعر گفتار به سمت شعر حکمت ترغیب شدهاید و سپس آن را به صورت رسمی اعلام کردید. (دی و بهمن و اسفند ۱۳۹۴) مایلیم بدانیم چه عواملی، نیاز به این تغییر را برانگیخته است؟
سالهاست، دغدغه همه ما (شاعر، ناشر، رسانه، مخاطب) این بوده و هست که چرا قریب به اتفاق از شعر امروز استقبال نمیشود؟ مسئله اقتصادی و خانوادهها و افراد، مسئله سانسور و خود سانسوری تاریخی و... در انتها به بنبست رسیدن این راه...، همه اینها تاثیر گذار بودهاند و هستند در به انزوا کشیدن چیزی به نام شعر، اما خود ما شاعران چرا قانع خسته و بیافق زیستهایم. این معجزه حکمت البته یکشبه به کف نمیآید. این سوال حتماً به ذهن بسیاری رسیدهاست که: «چرا همه هَم قد و هَم قواره شدهایم؟ چندش، تکرار تاکی!؟ قفسههای کتابفروشیها و ناشرین در حال انفجار است، این همه مشابهسرایی، چه غزل و چه شعر نو!!! تمرین آری.... اما شتاب هرگز! باید صبوری کرد، خواند و نوشت و به مراقبه شهود و آفرینش پرداخت. من اگر عقل امروز را میداشتم، هر چه را سروده بودم، منتشر نمیکردم. غیاب شعر حکمت، هجوم واژه را برای سرودن تشدید کرده است. اگر انسان پا به میدان نگذارد، زمان هم خنثی میشود. آثار برتر هم در این ازدحام (گاهی سیاستزده) دیده نمیشوند.