به گزارش خبرداغ به نقل ازخبرآنلاین؛رسول سلیمی: در سپتامبر ۲۰۲۵، حملات هوایی اسرائیل به دوحه، که رهبران حماس را هدف قرار داد و منجر به کشته شدن پنج عضو حماس و یک افسر امنیتی قطری شد، قطر را در موقعیتی آسیبپذیر قرار داد، اما دیپلماسی هوشمندانه دوحه، این تهدید را به فرصتی برای امضای پیمان دفاعی با آمریکا در سطح ناتو تبدیل کرد. موقعیتی که سال ها قبل تر نیز قطر توانسته بود با موفقیت از بحران های دیپلماتیک عبور کند.
قطر، این نگین گازی با مساحتی به اندازه لسآنجلس، از دل محاصرهای سهساله (۲۰۱۷-۲۰۲۱) برخاست و به بازیگری کلیدی در بحرانهای جهانی تبدیل شد. محاصره عربستان، امارات، بحرین و مصر، که قطر را متهم به حمایت از تروریسم و نزدیکی به ایران کرد، دوحه را به لبه پرتگاه برد، اما شیخ تمیم بن حمد آل ثانی، امیر قطر، با تکیه بر روابط با ترکیه و ایران، نه تنها دوام آورد، بلکه اقتصاد کشورش را ۸ درصد رشد داد. این دیپلماسی، که از میانجیگری در سقوط افغانستان (۲۰۲۱) تا نقش کلیدی در مذاکرات غزه پس از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ و تسهیل گفتوگوهای ایران-آمریکا ادامه یافت، در سپتامبر ۲۰۲۵ به اوج رسید: حملات اسرائیل به دوحه برای ترور رهبران حماس، که منجر به کشته شدن پنج عضو حماس و یک افسر قطری شد، تهدیدی مستقیم بود، اما قطر با تعلیق موقت میانجیگری و فشار دیپلماتیک، آن را به پیمان دفاعی با آمریکا در سطح ناتو تبدیل کرد. توافقی که ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، آن را «تضمین صلح» خواند.
محاصره قطر در ۵ ژوئن ۲۰۱۷، چون طوفانی ناگهانی، روابط دوحه با عربستان، امارات، بحرین و مصر را قطع کرد و مرزهای زمینی، دریایی و هوایی را بست، که قطر را به انزوای کامل کشاند. عربستان، به رهبری محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان، ۱۳ شرط گذاشت که از جمله آنها تعطیلی شبکه تلویزیونی الجزیره، کاهش روابط با ایران، اخراج نیروهای ترکیه و توقف حمایت از اخوانالمسلمین بودند.
شیخ تمیم بن حمد آل ثانی، امیر قطر، با رد «تسلیم حاکمیت»، دیپلماسی را بر پایه «مقاومت و تنوع» بنا کرد: واردات از ایران (که ۴۰ درصد غذا را تأمین کرد) و ترکیه (که پایگاه نظامیاش را حفظ کرد)، اقتصاد را ۸ درصد رشد داد و قطر توانست، با میزبانی ۱۰۰ هزار شهروند محاصرهکننده، حقوق بشر را اولویت دهد و به سازمان ملل شکایت برد، که گزارشگر سازمان ملل النا دوهان، گزارشگر ویژه سازمان ملل در حقوق بشر، آن را «غیرقانونی» خواند.
این در حالی است که رفتار قطر با کشورهای عربی، هوشمندانه و چندلایه بود: کویت و عمان به عنوان میانجی عمل کردند، و دوحه با حفظ روابط دیپلماتیک (مانند دیدار تمیم با ملک سلمان، پادشاه عربستان، در ۲۰۱۹)، درهای آشتی را باز نگه داشت. الجزیره (۱۹ سپتامبر ۲۰۱۷) سخنرانی تمیم بن حمد آل ثانی، امیر قطر، در مجمع عمومی سازمان ملل را «محکومیت محاصره» خواند، که حمایت جهانی جلب کرد. در نهایت، توافق العلا (۵ ژانویه ۲۰۲۱)، با میانجیگری کویت و آمریکا، مرزها را باز کرد و قطر را بدون امتیازات عمده نجات داد.
از منظر رئالیسم، محاصره عربستان «توازن قدرت» را هدف داشت، اما قطر با «دیپلماسی تنوع» (روابط با ایران و ترکیه) آن را خنثی کرد؛ اندیشکده بروکینگز آن را «درس برای شورای همکاری خلیج فارس» میخواند، که قطر را از وابستگی به ریاض رها ساخت. از سوی دیگر رفتار قطر با کشورهای عربی، «هویج و چماق» بود. حفظ شبکه تلویزیونی الجزیره برای فشار رسانهای و سرمایهگذاری در کویت برای میانجیگری، که انزوا را به نفوذ تبدیل کرد. این دیپلماسی، قطر را به «بازیگر مستقل» در خلیج تبدیل کرد، جایی که محاصره نه پایان، بلکه آغاز عصر جدیدی از تعادل بود. با این حال، بدون حل اختلافات ایدئولوژیک (حمایت از اخوان المسلمین)، شورای همکاری خلیج فارس شکننده ماند.
قطر، با بهرهگیری از ثروت گازی (بزرگترین صادرکننده LNG جهان)، نه تنها بقا یافت، بلکه نفوذ خود را در شورای همکاری خلیج فارس افزایش داد، جایی که محاصره، به جای تضعیف، جایگاه دوحه را به عنوان «صدای مستقل» تثبیت کرد. این دیپلماسی، الگویی برای قدرتهای کوچک است که با «تنوعبخشی» (اقتصادی و سیاسی) در برابر هژمونی همسایگان مقاومت میکنند؛ اندیشکده بروکینگز تأکید میکند که رشد ۸ درصدی اقتصاد قطر در محاصره، نتیجه «دیپلماسی پیشگیرانه» بود، که واردات از ایران (۴۰ درصد غذا) و ترکیه (پایگاه نظامی) را به اهرم تبدیل کرد. در واقع محاصره، قطر را وادار به خودکفایی کرد تا آنجا که تولید داخلی لبنیات (بالدنا) و گسترش بندر حمد، وابستگی به عربستان را از ۸۰ درصد واردات سالانه به ۲۰ درصد از کل واردات قطر در سال رساند.
در ابعاد سیاسی، رفتار قطر با کشورهای عربی بر «محور تعادل» بود: رد ۱۳ شرط عربستان بدون قطع کامل روابط، و استفاده از کویت برای میانجیگری، که توافق العلا را بدون «تسلیم» به ارمغان آورد. این رویکرد، قطر را از «قربانی» به «میانجیگر» بدل کرد. چرا که در ادامه، الجزیره به عنوان «سلاح نرم» عمل کرد، که روایت محاصره را به «دفاع از حاکمیت» تبدیل کرد. با این حال، هزینهها پنهان ماند. هزینه هایی شامل افزایش نفوذ ترکیه (پایگاه ۵ هزار سرباز) و ایران (میدان گازی پارس جنوبی)، که قطر را در برابر غرب آسیبپذیر کرد. این دیپلماسی، «قدرت نرم» قطر را برجسته میکند؛ تا آنجا که بروکینگز آن را «پیروزی بر هژمونی سعودی» میداند، که دوحه را به عنوان «صدای مستقل GCC» تثبیت کرد. محاصره، قطر را از «هماهنگکننده» به «رهبر دیپلماتیک» خلیج فارس تبدیل کرد، جایی که تنوع روابط (شرق-غرب) کلید بقا شد، اما شکنندگی (وابستگی به LNG) را افزایش داد.
دیپلماسی قطر در میانجیگری، از سقوط افغانستان در ۲۰۲۱ آغاز شد، جایی که دوحه، با میزبانی دفتر طالبان از ۲۰۱۳، نقش کلیدی ایفا کرد. توافق دوحه، با میانجیگری قطر، خروج آمریکا را تسهیل کرد و هزاران نفر را از کابل نجات داد. مولوی عبدالغنی برادر، از رهبران طالبان، از دوحه به کابل بازگشت و قطر را «دوست وفادار» خواند. این نقش، قطر را به «دروازه غرب برای طالبان» تبدیل کرد، که واشنگتن پست آن را «موفقیت دیپلماتیک» توصیف کرد.
از سوی دیگر پس از ۷ اکتبر ۲۰۲۳، قطر میانجی اصلی مذاکرات حماس-اسرائیل شد؛ آتشبس نوامبر ۲۰۲۳، با میانجیگری دوحه، ۵۰ گروگان را آزاد کرد. شیخ محمد بن عبدالرحمن آل ثانی، نخستوزیر و وزیر خارجه قطر، در ۱ اکتبر ۲۰۲۵ گفت: "تمرکز ما حفاظت از مردم غزه است". قطر، با میزبانی دفتر حماس از ۲۰۱۲، ۱.۸ میلیارد دلار کمک به غزه فرستاد، اما حمله اسرائیل به دوحه در ۹ سپتامبر ۲۰۲۵ میانجیگری را تعلیق کرد.
این در حالی است که در ماجرای مذاکرات ایران-آمریکا، قطر پس از ۷ اکتبر، مذاکرات گروگان را تسهیل کرد؛ توافق سپتامبر ۲۰۲۳، ۶ میلیارد دلار ایران را آزاد کرد و قطر، با روابط نزدیک به تهران (اشتراک میدان گازی پارس جنوبی)، میانجی شد و در ژوئن ۲۰۲۵، آتشبس ایران-اسرائیل را میانجیگری کرد.
از منظر سیاسی، میانجیگری قطر از نوع «همکاری نهادگرا» است که می توان آن را «نرمافزار قطر» ارزیابی کرد، که از طالبان تا حماس، نفوذ را بدون نیروی نظامی افزایش داد. در افغانستان، قطر «پل اعتماد» بود، که خروج آمریکا را با هرج و مرج کمتر تسهیل کرد؛ در غزه، نقش دوگانه (حمایت از حماس و مذاکره با اسرائیل) تعادل را حفظ کرد، اما حمله دوحه آن را به چالش کشید. در مذاکرات ایران-آمریکا، قطر «دروازهبان» شد تا به تعبیر گاردین، آن را در نقطه «تعادل ریسکی» توصیف کند. در همین راستا بروکینگز تأکید میکند این میانجیگریها، قطر را از «حامی تروریسم» به «صلحساز» تبدیل کرد، اما با هزینه چرا که فشار آمریکا برای اخراج حماس، قطر را به عنوان «معجزهگر دیپلماتیک» نشان میدهد، که بحرانها را به فرصتهای نفوذ بدل کرد.
قطر، با بهرهگیری از موقعیت جغرافیایی (نزدیکی به ایران و میزبانی از پایگاه نظامی العدید آمریکا)، میانجیگری را به «قدرت نرم» تبدیل کرد؛ از سوی دیگر، میانجیگری، قطر را به قطب مالی (۱.۸ میلیارد دلار به غزه) و دیپلماتیک تبدیل کرد. در پرونده افغانستان، قطر «پل غرب-شرق» بود، که توافق دوحه (۲۹ فوریه ۲۰۲۰) خروج آمریکا را بدون شکست استراتژیک تسهیل کرد؛ در غزه، نقش دوگانه (میزبانی حماس از ۲۰۱۲ و مذاکره با نتانیاهو) تعادل را حفظ کرد، اما حمله اسرائیل به دوحه آن را به «بحران اعتماد» بدل کرد. در مواجهه ایران-آمریکا، قطر «میانجی مالی» شد، که توافق سپتامبر ۲۰۲۳، ۶ میلیارد دلار را آزاد کرد و آتشبس ژوئن ۲۰۲۵ را میانجیگری کرد از دیدگاه سیاسی، این میانجیگریها "رئالیسم لیبرال" را نشان میدهند؛ جاییکه این رویکرد، قطر را از "هماهنگکننده" به "رهبر دیپلماتیک" خلیج رساند.
همچنین حمله اسرائیل به دوحه در ۹ سپتامبر ۲۰۲۵، که خلیل الحییا، مذاکرهکننده ارشد حماس، و تیمش را هدف قرار داد و پنج عضو حماس و یک افسر قطری را کشت، قطر را در شوک فرو برد؛ شیخ محمد بن عبدالرحمن آل ثانی، نخستوزیر و وزیر خارجه قطر، میانجیگری را تعلیق کرد و گفت: «این حمله، امید به گروگانها را کشت.» اما دوحه، با دیپلماسی سریع، تهدید را به فرصت بدل کرد و اقداماتی از جمله تعلیق موقت برای فشار بر آمریکا، و دیدار مارکو روبیو، وزیر خارجه آمریکا، با تمیم بن حمد آل ثانی، امیر قطر برای تضمین امنیتی، انجام داد. ترامپ، در فرمان اجرایی ۲۹ سپتامبر، نوشت: «هر حمله به قطر، تهدید به آمریکا است» توافقی در سطح ماده ۵ ناتو، که قطر را متحد عمده غیرناتو (از ۲۰۲۲) به سطح بالاتری رساند.
این در حالی است که قطر، با میزبانی العدید (۱۰ هزار سرباز آمریکایی)، ۴۲ میلیارد دلار در تجهیزات (THAAD، MQ-9B) سرمایهگذاری کرد. این پیمان، پس از عذرخواهی بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، قطر را از «قربانی» به «حافظ صلح» تبدیل کرد.
اما حمله اسرائیل «توازن قدرت» را به چالش کشید، اما قطر با «دیپلماسی بحران» (تعلیق و فشار) آن را به «تضمین هژمونیک» بدل کرد؛ همچنین قطر، با نقش میانجی در غزه، اهرم فشار داشت و تعلیق، آمریکا را وادار به عمل کرد، و پیمان با امریکا، قطر را به «متحد در سطح متحدان ناتو» رساند. قطر همچنین، با بهرهگیری از موقعیت جغرافیایی (نزدیکی به ایران و میزبانی الودید)، میانجیگری را به «قدرت نرم» تبدیل کرد؛ از سوی دیگر، در حمله دوحه، قطر «فشار کنترلشده» را به کار برد؛ تعلیق، آمریکا را وادار به تضمین کرد، واین پیمان، قطر را به «متحد کلیدی» رساند.
در مجموع، مهارتهای دیپلماسی قطر، چون تاروپودی ظریف، از «تنوع روابط» (ایران-ترکیه در محاصره) تا «میانجیگری خنثی» (افغانستان و غزه) و «بحرانسازی به فرصت» (پیمان آمریکا) بافته شده است. اما قطر برای سیاست ورزی در چنین روندهایی، تکنیک های متنوعی را در دیپلماسی به کار برده است. تکنیک اول، «دیپلماسی اقتصادی»: در محاصره، قطر با واردات از ایران (۴۰ درصد غذا) و ترکیه، اقتصاد را حفظ کرد و ۸ درصد رشد داد، که قدرت چانهزنی داد. تکنیک دوم، «نرمافزار رسانهای»: الجزیره، با پوشش محاصره از سوی الجزیره، حمایت جهانی جلب کرد و در غزه، روایت حماس را متعادل ساخت. تکنیک سوم، "میانجیگری چندجانبه": در افغانستان، دفتر طالبان (۲۰۱۳) خروج آمریکا را تسهیل کرد.
باید دید قطر در ادامه مسیر و در مواجه با ترامپ و اسرائیل چه سیاست ورزی خواهد داشت.