به گزارش خبرداغ به نقل ازخبرآنلاین؛ عباس عبدی در روزنامه هم میهن نوشت: گفت وگو به طور قطع منافعی هم دارد. ولی باید سطح انتظارات از گفتوگو را روشن کرد. گفتوگوهایی که ظرفیت توافقات مهم دارند، مستلزم پذیرش پیشفرضهایی روشن است که اگر آن پیشفرضها از سوی طرفین پذیرفته نشود، اثرات گفتوگو کمدامنه و غیرمهم خواهد شد و چهبسا با شکست مواجه شود.
بهتر است بگوییم که میتوان مصوبات و تصمیمات آن را نپذیرفت، ولی نمیتوان با آن مخالفت عملی کرد. در واقع، هماکنون پس از بحران بالکان، کشور یوگسلاوی سابق به هفت کشور تبدیل شده. ما میتوانیم با هیچیک از این کشورها رابطه نداشته باشیم و آنها را به رسمیت نشناسیم، ولی نمیتوانیم اقدامی علیه آنها کنیم؛ بهطوریکه موجودیت آنها را نقض کنیم. این کار هزینههای جدی دارد. ضمن اینکه آنها عضو سازمان ملل هستند. گفتوگوی ایران با اروپا و ایالات متحده و حتی چین و روسیه، اگر مبتنی بر پذیرش این پیشفرض باشد، به صورت منطقی نتیجهبخش است، نتیجهبخشی آن دیر و زود دارد، ولی سوختوسوز ندارد.
در داخل چطور؟ جالب است که ایران در خارج گفتوگو میکند، ولی در داخل حتی هیچ گفتوگویی صورت نمیگیرد. گفتوگوهای داخل کشور نه پشت میز، بلکه از روی پشت بام و با فاصله زیاد است. که به هر چیز شبیه است، جز گفتوگو. معلوم نیست چرا یک نفر ردصلاحیت میشود، بعد چرا تأیید میشود و حتی رئیسجمهور یا دبیر شورایعالی امنیتملی کشور میشود! دیگران هم بدون کوچکترین گفتوگویی (چون امکانش نیست) یا انتخابات را تحریم میکنند، یا خودشان براساس ظن و گمان به این تحلیل میرسند که شرکت کنند.
پیشفرض گفتوگوی داخلی چیست؟ به رسمیت شناختن یکدیگر، پیشفرض اصلی برای هرگونه گفتوگوی داخلی است. گفتوگوی سیاسی با نهادهای امنیتی بیمعنا و مبتنی بر بدبینی و بیاعتمادی عدم شناسایی است. ضمن اینکه اصولاً دو طرف همسنخ نیستند. از این نکته که بگذریم؛ نتیجه گفتوگو را موازنه قوا تعیین میکند. چه در سطح بینالملل و چه در سطح داخلی.
هنگامی که دو شرط مذکور پذیرفته نشود، گفتوگو نه در داخل و نه در خارج شکل نمیگیرد. ولی به مرور موازنه قوا خیلی تغییر میکند. در نتیجه و در مرحله جدید از موازنه قوا حتی اگر شروط قبلی هم پذیرفته شوند، نتیجه مطلوب و مورد انتظار گذشته را نخواهد گرفت و به شکلی باید در حد پذیرش شکست رفتار کرد. همین تصور از نتیجه گفتوگو دلیل اصلی پرهیز از گفتوگو میشود.
در نهایت، ساختار سیاسی وارد چرخهای معیوب میگردد. چرخهای که نه میتواند به این گفتوگوها رضایت دهد و نه میتواند از آن پرهیز کند. در نهایت، در چرخه بیتصمیمی و فقدان شجاعت لازم گرفتار میشود تا سرنوشت چه چیزی را رقم بزند. خروج از این وضعیت نیازمند شجاعت تصمیمگیری در بحران است. در صورت ادامه این وضع، کلیت آینده جامعه خود را میتوان حدس زد؛ ولی جزئیات آن قابلپیشبینی نیست. چون بخشی از متغیرهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران بسیار ناپایدار هستند و حتی واکنشهای آنها میتواند غیرقابلتصور باشند. ایستادن در مرز ناترازیها خیلی سخت است، چه رسد به اینکه از این مرز عبور شده باشد.