به گزارش خبرداغ به نقل از خبرآنلاین؛ فهیمه نظری: جلسهی رسیدگی به پرونده کودتای ۲۸ مرداد، روز یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۳ در شعبهی ۵۵ دادگاه حقوقی بینالملل به ریاست قاضی «حسینزاده» و جمعی از حقوقدانان مجتمع قضایی امام خمینی (ره) برگزار شد. این جلسه آنطور که در خبرگزاری میزان آمده به منظور رسیدگی به دادخواهی ۴۰۲ هزار نفر از شهروندان ایرانی از ۲۰ استان کشور علیه ۶ نفر از خواندگان شامل دولت آمریکا و سردمداران آن تشکیل شده بود. از نکات حاشیهای و خبرساز این دادگاه حضور محمود مصدق نوهی دکتر مصدق به همراه فرزندش در این دادگاه بود. نکتهی قابل تاملتر اینکه عکسی از برگزاری این جلسه برگزار شد که در آن نوهی دکتر مصدق و محمدمهدی عبدخدایی کنار یکدیگر نشسته بودند. انتشار این عکس واکنشهای بسیاری را برانگیخت و بسیاری متعجب بودند از اینکه چطور نوهی مصدق در کنار یکی از مخالفان سرسخت پدربزرگ خود نشسته است. پس از برگزاری این دادگاه نیز علی رضوانی یکی از مجریان جنجالی صداوسیما در نمازخانهی کاخ دادگستری با نوهی دکتر مصدق یک مصاحبهی تلویزیونی انجام داد که انتشار این مصاحبه نیز واکنشهای فراوان و البته بیشتر منفی در پی داشت. به همین بهانه به سراغ علی مصدق فرزند محمود مصدق (نوهی دکتر مصدق) که در دادگاه و مصاحبهی یادشده در کنار پدر بود، رفتیم تا چند و چون ماجرا را از زبان ایشان بشنیم.
پس از کودتا چه بر سر خانوادهی دکتر مصدق آمد؟
موقعی که کودتا رخ داد منزل مرحوم پدربزرگ من، آقای دکتر غلامحسین مصدق به همراه منزل پدر و برادرش به آتش کشیده و اموالشان غارت شد. ایشان بعد از چند وقت پنهان زندگی کردن نزد اقوام، ظاهرا با شناسایی عمال اردشیر زاهدی در مخفیگاه پیدا میشود و او میخواسته ایشان را با یک حالت بدی بازداشت کند اما مرحوم پروفسور یحیی عدل که جراحی بزرگ و همکار پدربزرگ من بود به شاه میگوید که این کار شما صحیح نیست و شما نباید با یک پزشک مملکت و استاد دانشگاه به این نحو برخورد کنید. این در مصاحبه آقای عبدالمجید اعلم با واحد تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد و مقداری در خاطرات خود پدربزرگم هم هست. شاه پدربزرگم را زندانی و بعد از مدتی تبعید، آزاد میکند. در مورد مرحوم دکتر مصدق نیز همانطور که همه میدانند، یکی دو روز بعد از کودتا خودش را معرفی میکند و ایشان را به باشگاه افسران میبرند و بعد هم که محاکمهاش در دادگاه نظامی سلطنتآباد بود که به سه سال حبس انفرادی در زندان لشکر ۲ زرهی محکوم شدند. بعد، ایشان میروند به ملکشان در احمدآباد ساوجبلاغ که قرار بوده دیگر آزاد باشند ولی در آنجا یک بلوای ساختگی بپا میکنند و بلافاصله پس از آن چند افسر سازمان امنیت میفرستند و آنها از دکتر مصدق دستخطی میگیرند مبنی بر اینکه تامین جانی ندارد و نیاز به محافظ دارد. این در مصاحبههای پدر بنده نقل شده است. به موجب همان دستخط ماموران ساواک را داخل محوطه قلعهی احمدآباد مستقر میکنند. از آن پس به احدی به جز اقوام نزدیک و بستگان درجه یکشان اجازه نمیدادند که به دیدار دکتر مصدق برود. به خاطر همین هم مثلا روزهای تعطیل، پدربزرگم، عموی پدرم، نوهها، دخترها، خانمشان و... به تناوب میرفتند آنجا و میماندند و بعد مدتی هم برمیگشتند. دکتر مصدق در آن سالها بیشتر با خدمهاش در احمدآباد تنها بود و آخرسر همانجا بدون اینکه سنگ قبری هم داشته باشد دفن شد.
قبل و بعد از انقلاب رویکرد حکومتها نسبت به خانوادهی دکتر مصدق چگونه بوده است؟
شاه بعد از ۲۸ مرداد هیچوقت و در هیچ جمعی اسم دکتر مصدق را نیاورد تا نخستوزیری به آقای دکتر بختیار رسید که ایشان با توجه به سابقهاش در جبهه ملی، طبعا عکس دکتر مصدق را کنار خودش گذاشت و برای اولین بار روزنامهها شروع کردند به نوشتن از دکتر مصدق، ولی تا پیش از آن هیچکدام از دولتها نمیتوانستند اسمی از ایشان بیاورند. بعد از انقلاب هم که تا یکی دو سال جو مساعد بود، بعد متاسفانه یکسری سوءتفاهمهایی پیش آمد و عدهای شروع به بدگویی کردند و موجب شدند ذهن عدهای خراب شود، صحبتهایی در عموم کردند که البته بعدا این اظهارات را تعدیل کردند ولی به هر حال یک جو بدبینی و سوءظنی به وجود آوردند که حتی منجر شد به نوشتن مقالات تند وتهمتهای ناروا به دکتر مصدق. در این اواخر مقداری بیشتر در مورد شخصیت دکتر مصدق بررسی شد که به هر حال این شخصیت یک نقاط مثبتی هم داشته و شروع کردند دربارهی جنبههای مثبت شخصی و سیاسی زندگی ایشان صحبت کردن. به هر حال چنین فضایی بوده است و امیدوارم این فضا بهتر بشود.
عامل این سوءتفاهماتی را که بعد از انقلاب دربارهی دکتر مصدق به وجود آمد، جریان خاصی میدانید؟
نیروهای حاضر در آن زمان هر کدام یکسری عقایدی داشتند و طبعا عقاید هر گروه نیز با گروه دیگر فرق میکرد. هر کدام از اینها تلاش میکردند بگویند نظر ما درست است، و چون خودشان را برحق میدانستند در نتیجه نظر طرف مقابل را نهتنها معتبر نمیدانستند بلکه آن شخصی را هم که صاحب آن نظر بود، معتبر نمیدانستند. فکر میکنم مقداری رواداری لازم بود و شنیدن حرف یکدیگر. بگذریم از کسانی که مطمئنا مقداری تولید سوءتفاهم میکردند و به قول عوام آتشبیار معرکه بودند، از این دست افراد همیشه بودهاند. الان هم در فضای مجازی و این سو و آن سو میبینید که افرادی به قول عوام کاسهی داغتر از آش بدون اینکه حقایق تاریخی و وقایع را نگاه کنند، متاسفانه عجولانه نتیجه میگیرند اگر هم کسی با دلیل و مدرک برایشان ثابت کند که حرفشان درست نیست، برافروخته میشوند. از منظر منطقی تاریخ تعریف است نه تحریف، این نکتهای بسیار مهم است. ما باید آنچه را اتفاق افتاده با همهی خوبیها و بدیهایش بیان کنیم. اگر کسی در جایی اقدامی علیه دیگری کرده کتمان نکنیم، بگوییم بله انجام داده ولی اقدامش اشتباه بوده یا برداشت غلط داشته است. دلیل نمیشود که همهی کارهای یک شخص را در سایهی اشتباهی که کرده از دم غلط بشماریم.
وضعیت موقوفهی نجمیه الان چگونه است و آیا خانوادهی دکتر مصدق در آن اختیار و دخالتی دارند؟
حسب تکلیف شرعی که جدهی من یعنی مادر دکتر مصدق بر عهدهی اولادش گذاشته، پدر بنده، دکتر محمود مصدق، متولی موقوفهی بیمارستان نجمیه است و این موقوفه هم برای تمام بیماران ایران باید قابل استفاده باشد. مرحوم محمدحسن شمشیری که صاحب آن چلوکبابی معروف در بازار بود بنایی را در محوطهی این بیمارستان اضافه و مقرر کرد که همواره باید ده بیمار به طور رایگان در آنجا بستری باشند و این کار باید تحت نظارت متولی خاص صورت گیرد. متاسفانه در دههی شصت مقداری در آنجا تصرفاتی صورت گرفت که به موجب آن اِعمال نیات واقف با مشکل مواجه شد... بعد یکسری مذاکرات، گفتوگو و توافقاتی صورت گرفت که این وضعیت مقداری تعدیل شد ولی خوب ما هنوز با حالت مطلوب فاصله داریم و من امیدوارم در سایهی روند معقول حقوقی انشاءالله بتوانیم این موقوفه را آنطوری که باید باشد احیا کنیم و به نیات واقف خیراندیش جامهی عمل بپوشانیم.
به حضور شما و پدرتان در دادگاه رسیدگی به پروندهی کودتای ۲۸ مردادماه که روز یکشنبه ۲۸مرداد (۱۴۰۳) در شعبهی ۵۵ دادگاه حقوق بینالملل برگزار شد، انتقاداتی وارد شده است. شما این انتقادات را شنیدید که از چه منظری هستند؟ و اگر پاسختان مثبت است نظرتان در این باره چیست؟
بله، عدهای به من و در واقع بیشتر به پدرم خرده میگیرند که چرا شما در دادگاهی حضور پیدا کردید که فرض کنید فلان شخص که خودش ضارب دکتر فاطمی و مخالف دکتر مصدق بوده در کنار شما نشسته، خوب اول ما باید به این موضوع توجه کنیم که این دادگاه یک محکمهی دولت ایران است. خانوادهی پدر من هم ایرانی و از آسیبدیدگان مستقیم یک کودتای دولتهای خارجی بوده است. بنابراین طبیعی است که به دادگاه کشور خودش برای ادای شهادت فراخوانده شود. شاید پدر من نمیتوانسته یا نمیخواسته در آمریکا به دادگاه مراجعه کند و با توجه به دروغپردازیهای چند سال اخیر و سن و سال پدرم، بیان تالمات در یک محکمهی حقوقی شاید دیر میشد. پدر بنده قرار بوده به عنوان شاهد به این دادگاه برود و بنده همراهشان رفتم چون بسیار بیمار و ناتوان بود. متنی برای قرائت در آن دادگاه آماده شده بود که بهواسطهی ضعف مزاجی، ایشان نمیتوانست قرائت کند در نتیجه بنده با صلاحدید ایشان این متن را در حد مقدور اصلاح و قرائت کردم. آن قسمتهایی که لازم بود ایشان خودشان اصلاح کردند، خط کشیدند و زیرش را امضا کردند که من موقع قرائت آن متن، رعایت کردم. نکتهای که وجود دارد این است که مقداری بیانات شفاهی من در آن جلسهای که به طور زنده نیز از تلویزیون پخش شد با آنچه بعدا در خبرگزاریها چاپ شد، متفاوت است. این ناشی از این بوده که متن از قبل به خبرنگاران داده شده بود اما آنها اصلاحات را اعمال نکردند.
باز خرده میگیرند که چرا بعد از جلسهی دادگاه، ایشان را بردهاند به نمازخانهی کاخ دادگستری و با رادیو تلویزیون مصاحبه کردهاند. مقداری از خاطرات ایشان از جریان کودتا در این مصاحبه بیان شد. ایشان مشکل شنوایی دارند و بسیاری از سوالات را درست متوجه نمیشدند و من در آنجا سعی میکردم بعضی وقتها سوالات را برایشان تکرار کنم. اما از نکاتی که پدر من در این مصاحبه اشاره کرد و بهتر بود منتشر میشد اشاره به نقش انگلیسیها بود. پدر من بدون ذکر نام، اشارهای به خانم ان لمبتون وابستهی مطبوعاتی سفارت انگلیس در ایران کردند. برنامهسازی اساسا کار مشکلی است و تهیهکننده ترجیح داده که بعضی موارد را بردارد و سعی کند مصاحبه را حرفهایتر و بهتبع آن سخنان پدرم را کوتاهتر کند. همانطور که پدر من در آخر مصاحبه هم اشاره کردند خیلی از مسائل در این سالها مورد غفلت مردم قرار گرفته است و از جهت یک تذکری به نسل ما، مصاحبهی بدی نبود.
در یکی دو سال اخیر اظهارنظرهای بسیاری از ناحیهی یکسری اساتید و غیره صورت گرفته است. این اظهارنظرها فرای اینکه خارج از حوزهی مطالعاتی بعضی از آنان است یک مقدار هم متاسفانه پراکندهگویی و یکسونگری است. این دوستان پیوستگی تاریخی و کل ماجرا و آثار رویدادها را نمیبینند و دلشان میخواهد که به صورت مقطعی، حوادث را مجردا بررسی و همزمان با اقدامات مشابه در زمان حال مقایسه کنند. تا حد امکان نباید تاریخ را با عینک سیاست مطالعه کرد. یک بررسی تاریخی باید حتیالمقدور علمی و بیطرفانه باشد. استفادهی ابزاری از تاریخ درست نیست، تاریخ بیشتر یک علم مهم و مثبت است؛ بنابراین ای کاش سعی کنیم تاریخ را همیشه به شیوهی علمی بدون ذرهای کم و کاست با روشهای دقیق بررسی کنیم که البته کار سختی است.
راجع به دادگاه و قابی که پدرتان کنار آقای عبدخدایی نشسته بودند، به هر حال آقای عبدخدایی همانطور که خودتان نیز فرمودید ضارب دکتر فاطمی بودند. پدر شما هیچ پرهیزی از نشستن کنار ایشان نداشتند؟
در هنگام ورود، ما را به جایی در ردیف اول هدایت کردند، و ایشان هم احتمالا از باب احترام، در همان ردیف نشسته بود.
یعنی جای پدرتان را از پیش تعیین کرده بودند؟
بله، در واقع ایشان را به ملاحظهی کبر سن و مشکل حرکتی که داشتند به ردیف جلو هدایت کردند و ازقضا آقای عبدخدایی هم کنار ایشان نشستند. اندکی بعد هم دادگاه شروع شد. نکتهی دوم هم این است که به نظر من دو نفر میتوانند کنار یکدیگر بنشینند در حالی که عقاید متفاوتی دارند. من میتوانم با شخص دیگری اختلاف نظر داشته باشم ولی در یک میزگرد کنار دست او بنشینم، کما اینکه آقای عبدخدایی به کرات در میزگردهای تاریخی که با خیلی از آقایانی که شاید طور دیگری فکر میکردند نشسته و حتی راجع به همین مسائل بحث و تبادل نظر کردهاند. این به نظر من به هیچ عنوان موجب سوال از آقای عبدخدایی و نه پدر من و نه هیچ شخص دیگری نیست. الزاما کنار یکدیگر نشستن حکایت از هممرام بودن نمیکند. این یک محکمهی دولت ایران برای استماع عمومی گلههای ایرانیان بود.
هیچ گفتوگویی بین پدرتان یا شما و آقای عبدخدایی شکل نگرفت؟
پدرم ایشان را نمی شناخت و به دلیل ناشنوا بودن و جراحتی که برایشان پیش آمده اصولا صحبتی هم رد و بدل نشد. خود من هم برای ارتباط در دادگاه برای ایشان مطالب را مینوشتم. پدر من به لحاظ جسمانی ضعیف است حتی یکجا میخواست زودتر از آنجا بیرون بیاید که من مجبور شدم در پشت دعوتنامهای که دادگاه فرستاده بود برای ایشان بنویسم که الان جلسه در حال برگزاری است و قاضی اجازه نمیدهد اینجا را ترک کنیم. یعنی راه ارتباط برقرار کردن خود من هم با ایشان بیشتر از راه نوشتن یا خیلی زیاد نزدیک شدن و داد زدن در گوششان بود.
این دادگاه را چقدر جدی میدانید؟
به نظر بنده، دعوا اگر میتوانست در باب مسئولیت بینالمللی دولتها، توسط دولت ایران در دیوان بینالمللی دادگستری لاهه طرح میشد، شاید بهتر بود... بر اساس حقوق بینالملل، دیوان صلاحیت دارد به دعاوی دولتها در قبال مداخلات دولتهای دیگر و براندازی حکومتهایشان رسیدگی کند. یا بایست همهی این خواهانها در محاکم آمریکا موضوع را دنبال و مطالبه خسارت میکردند. اینجا چون یک دادگاه ایرانی است و یک عده شاهد و مدعی دارد که اتباع دولت ایراناند، قابل دسترستر است و به نظرم بیشتر مجالی است برای استماع عمومی بیانات این اشخاص و ثبتشان و این البته خیلی مهم است که برای دعاوی بینالمللی زمینهای را فراهم میسازد. حال بماند که دعاویای را اتباع آمریکا علیه دولت ایران و در محاکم آمریکا، در این سالها طرح کردهاند، و در پی آن یکسری داراییهای دولت ایران مستقیما توقیف شده، و این رویهی جدیدی است.
اما گذشته از جنبهی اجرایی قضیه در عین حال نافی این نیست که با توجه به اینکه در طی این سالها کسی پیدا نشده که از طرف خانوادهی دکتر مصدق در یک مرجع رسمی از مصائبی که بر سر این خانواده در پی کودتا آمده شرحی بگوید، شاید این دادگاه مجالی بود که پدر من به عنوان شخصی که در آن زمان در قید حیات بوده و مستقیما شاهد یکسری گرفتاریها و مشکلات برای پدر، پدربزرگ و خانوادهاش بوده است بتواند به تاریخ و حقانیت ملت ایران کمکی کند؛ بهخصوص با توجه به فضای عجیب و غریب رسانهای شکلگرفته در فضای مجازی در دو سه سال اخیر که تلاش میشود از عملکرد دولت دکتر مصدق ایراد بگیرند و از اساس شخصیت ایشان و کارنامهی اقداماتشان را نفی کنند و کودتا علیه دولت ایران را امری مبهم جلوه بدهند. این روزها، تاریخ عجیب در معرض تحریف قرار گرفته و ایشان مظلوم واقع شده است بنابراین بیشتر هدف ما از حضور در این محکمه چنین چیزی بود.
برخی از عوامل، طرفداران و حامیان کودتا امروز مورد تجلیل قرار میگیرند، نظرتان در این باره چیست؟
همانطور که در ابتدای بحث هم صحبت شد این دستهجات همه در آن زمان به دنبال اهداف عقیدتی، فکری و سیاسی خودشان بودند، بین آنها نیز زمینههای اختلاف به وجود آمد و هم کوشیدند در راستای خنثی کردن اقدامات یکدیگر قدم بردارند، عدهای از این اشخاص تندروتر بودند، عدهای هم به نوعی دیگر. متاسفانه این اختلافات که در گذشته بوده، همانطور به زمان حال هم تسری پیدا کرده و حتی عدهای شروع کردهاند به نگفتن یکسری از مسائل. انسان جایزالخطاست، هر شخصی یکسری اقداماتی را انجام میدهد که بار مثبت دارد، و یکسری اقداماتی که الزاما به نفع خودش و جامعه نیست. خیلی خوب است ما یاد بگیریم در بازخوانی تاریخ خوب و بد را با هم بگوییم. اگر گروهی یا شخصی حرکتی اشتباه انجام داده مسئولیتش را به گردن بگیرد.
اندیشیدن به دکتر مصدق و خواندن روایتهای آن برهه به چه کار نسل امروز ما میآید؟
انسان در شرایط مشابه معمولا رفتارهای مشابه می کند. تاریخ نوعی بوتهی آزمایش است. در کتب مذهبی هم به اهمیت روایات بسیار اشاره شده از این جهت که انسان موجودی است که یکسری رفتارهایی را به صورت یکسان و البته در شرایط یکسان انجام میدهد. این به معنای این نیست که همان اتفاقات الزاما تکرار میشود ولی در عین حال یکسری کردارهایی را به ما درس میدهد. مطالعهی تاریخ به ما نشان میدهد: ۱- چه بلاهایی سر مردم ایران آمده و آنان از چه پیچ و خم هایی عبور کردهاند. ۲- نقش خارجیها در زندگی ایرانیها چیست، نظرم فقط آمریکا و انگلیس هم نیست و ۳- اصولا خیلی وقتها ما مردم باید یاد بگیریم به جای اختلافات منجر به ریشهکن کردن اساس یکدیگر و اینکه بخواهیم تا دههها بعد بر سر و کلهی هم بزنیم سعی کنیم در کنار یکدیگر اختلاف نظرمان را به طریق متمدنانه حل و فصل کنیم. شاید برای من مهمترین دروسی که بشود از این وقایع گرفت این باشد و ایجاد فضایی برای گفتوگوی مسالمتآمیز.