محمدحسن نجمی: در انتخابات پیشرو، شانسها به صورت مساوی تقسیم نشدهاند؛ هر نامزد بخشی از جامعه را همراه خود دارد؛ بعد از عبور از سد شورای نگهبان، تعداد نامزدها قاعدتا آب میروند و سبد رای آنها هم یا آب میروند یا در جریان بده و بستانهای سیاسی واریز میشوند به حساب دیگر نامزد حاضر در صحنه.
یکی از این نامزدها که قاعدتا از شورای نگهبان عبور داده خواهد شد، محمدباقر قالیباف است. اساسا قالیباف هیچگاه مشکلی به نام رد صلاحیت یا حتی احتمال رد صلاحیت هم نداشته است. او همواره از جمله عناصر مورد اعتماد نظام بوده که یک آرزویش هنوز تحقق نیافته است؛ تکیه زدن به کرسی ریاستجمهوری.
او از سال ۱۳۸۴ تا همین دوشنبه که برای ثبتنام در ریاستجمهوری به وزارت کشور رفت، مجموعا ۴ مرتبه برای رسیدن به آرزویش خیز برداشته است و تا الان هر سه مرتبه آن به بن بست خورده است؛ اما این باعث نشده که دست از تلاش برای رسیدن به آرزویی که حداقل ۲۰ سال است در سر دارد، تلاش نکند.
اما یکی از مشکلاتی که قالیباف از آن رنج میبرد، هویت مشخص سیاسی است. رک و واضح باید گفت که این مورد در وجود قالیباف نیست؛ «هویت سیاسی» مساله ای جدای از تغییر نظرات است. چرا که یک مغز پویا همواره میل به تکامل و اصلاح دارد؛ و اگر یک فرد از عقاید تندروانهاش در ۴۰ سال پیش، دست کشیده و امروز مسامحه پیشه میکند، جای تقدیر دارد؛ به طور کلی میل از تندی و سختی به انعطاف و میانهروی همیشه ارزش بوده و خواهد بود. این مساله با اینکه یک نفر در مقطعی تند و سخت باشد و در مقطعی منعطف و میانهرو، متفاوت است.
هویت سیاسی محمدباقر قالیباف شکل مشخصی ندارد و بیشتر باید گفت تابعی از ظرف شرایط است. به عبارت دیگر، او بر اساس مقتضیات و مطالبات طیف اطرافش خود را منطبق میکند.
او که از سال ۱۳۸۴ وارد سیاست شد و رخت نظامیاش را در کمدی بسته آویزان کرد، هنوز نتوانسته شکل خود را پیدا کند؛ به این شکل که اگر خطی در نظر گرفته شود و یک سر آن اصولگرایی تندرو و سر دیگرش اصولگرایی تکنوکرات و لیبرال باشد، قالیباف در میانه این دو سر که همواره در یکسوم ابتدایی هر سر خط در رفت و آمد است؛ به زبان سادهتر قالیباف در طول حدود ۲۰ سال فعالیت سیاسیاش یا در حوالی اصولگرایی تندروانه بوده یا در حوالی اصولگرایی تکنوکرات و لیبرال. گرچه اصولگرایی لیبرال و تکنوکرات جمع اضداد است، اما کنشهای نیروهای سیاسی در ایران، معانی و مفاهیم واژگان سیاسی را بومیسازی و اختصاصی کردهاند.
در سال ۱۳۸۴، قالیباف پس از چهرهای که در نیروی انتظامی با مدرن کردن تجهیزات از خود نشان داد، جامعه را به این سمت برد که او گرچه یک نظامی است اما آنچه برای او اهمیت دارد، نه ایدئولوژی سیاسی که به سرانجام رساندن کار و ایجاد رفاه است. البته که آن زمان کمتر کسی از نقش لوله کن و گازانبری او در جریانات دانشجویی خبر داشت که قاعدتا بابت نبود فضای مجازی و عدم امکان مطبوعات در انتشار آن مسائل بود.
به هر شکل آن تصویری که قالیباف در جامعه ساخته شده بود، بیش از آنکه «سردار قالیباف» برجسته باشد، دکتر قالیباف یا کاپیتان قالیباف به چشم جامعه میآمد. شاهد این ادعا هم پوسترهای انتخاباتی او در سال ۸۴ بود که غالبا با لباس خلبانی و در کنار هواپیمای مسافری بود.
حتی تصاویری از او هنگام هدایت هواپیما نیز منتشر شد که یک فرد از بخش مدرن جامعه را نشان میداد. طرز آرایش چهره و انتخاب لباس نیز موید این نکته بود. تهریشی که بر خلاف محاسن عرفی در جمهوری اسلامی بود و کت و شلوارهای شیک. در کنار اینها بخش مهمتر، شعارهایی بود که در راستای اقتصاد باز بود. او آن سال درباره «تعدیل اقتصادی» در زمان هاشمی رفسنجانی گفته بود که «تعدیل اقتصادی میتوانست سهم ما را در اقتصاد جهانی برقرار نماید و ما را به سمت اقتصاد رقابتی و مزیت نسبی ببرد».
قالیباف همچنین تاکید داشت که موافق پیوستن به سازمان تجارت جهانی است، اما «ابتدا باید خصوصیسازی را در کشور گسترش و سامان دهیم و در این مورد هم ابتدا باید مدیریت را خصوصی کرده و کارخانهها و شرکتهای به روز شده و با راندمان بالا را با روشهای صحیح در اختیار بخش خصوصی قرار دهیم».
نیمنگاه محتاطانه او به «اقتصاد جهانی» و دفاع از خصوصیسازی واقعی، همان نگاهی را تداعی میکند که اصولگرایان تندرو به شدت با آن مخالفند و دولتهای هاشمی رفسنجانی، خاتمی و روحانی را نماد این نگاه میدانند.
لباس پوشیدن او در آن زمان چنان مورد توجه بود که به موضوع سوال برخی دانشجویان در جریان حضورش در یکی از دانشگاههای کشور شد که از قالیباف درباره «لباسهای رنگ به رنگ و مدل به مدل» و منافات آن با «سادهزیستی» پرسیدند؛ او نیز پاسخ داد که «تمیزی، زیبایی و خوب لباس پوشیدن منافاتی با ساده زیستی ندارد و لباسهای من نیز به هیچ وجه گرانقیمت نیست».
قالیباف در آن انتخابات شعارش را «زندگی خوب برازنده ایرانی است» انتخاب کرد؛ شعاری که برای بخش غالب اصولگرایان تداعیکننده «مانور تجمل و اشرافیت» بود. از سوی دیگر مسائلی مانند آزادی و حقوق شهروندی در میان شعارهای قالیباف کمرمق و کمرنگ بود. جامعه ۸ سال قبل را از با این شعارها تجربه کرده بود و نسبت به قبلش در این زمینه ها تفاوت بسیاری کرده بود. اما نهایتا قالیباف نتوانست جامعه اصولگرایی را مجاب کند تا به او رای دهند و او نیز بجای ریاستجمهوری، با انتخاب شورای شهر تهران راهی شهرداری پایتخت شد.
قالیباف در انتخابات پرماجرای سال ۸۸ شرکت نکرد و به عنوان ناظر، تماشاگر تحولات بود؛ شاید تماشاگر بودنش در آن سال و سخنانی که بعدها از قول او درباره راهپیمایی ۲۵ خرداد ۸۸ در تهران نقل شد و همینطور نقلقولها(فارغ از صحت و سقم نقل قول) درباره تبریک گفتن به میرحسین موسوی در عصر ۲۲ خرداد ۸۸، باعث شد تا سهم او لقب «ساکت فتنه» باشد.
با نزدیک شدن به انتخابات ۹۲، او عزم خود را جزم کرد؛ این بار دیگر جامعه طعم «عدالت» احمدینژادی را چشیده بود و او نیز سعی داشت تا گفتمانی مقابل گفتمان احمدینژاد برای خود دست و پا کند.
ضلع مقابل او برای مخالفتش با وضع موجود در سال ۹۲، در انتخابات حاضر بود؛ سعید جلیلی ادامه راه احمدینژاد بود. از سوی دیگر قالیباف با استفاده از فضای تنشآلود جامعه پس از انتخابات سال ۸۸، بر واژگانی چون آزادی و قانون اساسی تاکید کرد. او که زمانی سابقه برخورد در ماجرای کوی دانشگاه سال ۸۲ را داشت و البته قاطبه جامعه از آن بیخبر بود، نه فقط از لزوم حفظ کرامت شهروندان سخن گفت که حتی بر رعایت کرامت زندانیان و محکومان نیز پافشاری میکرد.
او برای مخالفت با وضع موجود کار سادهای داشت چرا که جامعه، مطلوب خود را در اصولی غیر از اصول احمدینژاد جستجو میکرد. اما برای کسب رای بدنه خاکستری که از برخوردها پس از انتخابات سال ۸۸ سرخورده بود، باید تلاش میکرد. از همین رو باید با افرادی رقابت میکرد که پتانسیل جذب خاکستریها را دارد.
او در یک گفتوگو پیش از ثبتنام در انتخابات گفته بود «جریانهای متحجرانه و انحراف مواضع خود را از مسیر شعارهای ضدانقلابی پیش نبرده بلکه با شعارهای تند و شش آتشه انقلابی برای رسیدن به اهداف خود تلاش میکنند. باید دقت کنیم تا بار دیگر این جریانهای انحرافی و متحجرانه با شعارهای تند انقلابی، بر گرده این ملت سوار نشوند.»
شعارهای اقتصادیاش اما مورد پسند جریان اصولگرایی بود؛ «باید از ظرفیتهای کشور در مسیر حرکت رو به جلو استفاده شود. به طور مطلق میتوان گفت هیچ جای ناامیدی در این انقلاب وجود ندارد.»
تا اینجا کار داشت درست جلو میرفت؛ اما او که سعی داشت با حسن روحانی و محمدرضا عارف بر سر جذب آرای خاکستری رقابت کند، در آخرین مناظره تلویزیونی اشتباهی مهلک را مرتکب شد؛ او با فردی سر جنگ برداشت که تا پیش از این مشخص نبود در جنگ لفظی چگونه عمل میکند؛ در جریان یک جدال لفظی، او نسبت به اقدامات روحانی در قامت دبیر شورای عالی امنیت ملی در جریان خوابگاه دانشجویی طرشت در سال ۸۲، حملهای اشتباه کرد؛ اشتباه در موضوع و اشتباه در شخص.
آنجا بود که روحانی با استفاده از کلمهای که قالیباف برای برخورد با دانشجویان در آن سال به کار برده بود، او را گوشه رینگ انداخت؛ «حمله گازانبری». آنجا بود که قالیباف کارش تمام شد؛ در واقع او پاس گلی اشتباه را برای روحانی ارسال کرد و روحانی هم نهایت استفاده را از آن برد و هم کار قالیباف را یکسره کرد و هم آرای خودش را ارتقا داد.
این در حالی بود که چند روز قبل از مناظره سوم، فایل صوتی قالیباف دست به دست میشد که در آن از نشستن پشت موتور و چوب زدن دانشجویان در سال ۸۲ میگفت. این موضوع در واقع پایههای سبد رای قالیباف را از جانب بخش خاکستری به سختی لرزان کرد؛ البته این فایل آنچنان فراگیر نشد که علتش هم فراگیر نبودن فضای مجازی بود.
نهایتا قالیباف در دوگانهای که خودش به اشتباه آن را ایجاد کرد، گرفتار و باز هم بازنده انتخابات شد. در واقع قالیباف در آن انتخابات سعی داشت خود را اصولگرایی نشان دهد که بر حقوق شهروندان و زندانیان و آسیبدیدگان تاکید میکرد تا هم از سبد رای اصولگراییاش برداشت کند و هم از باغ خاکستری آرای بعد از اتفاقات ۸۸.
انتخابات سال ۹۶ را باید تراژیکترین انتخابات برای قالیباف در نظر گرفت؛ او هم از بابت به میدان آمدنش ضرر دید و هم اینکه در نهایت به هر شکلی که بود به نفع ابراهیم رئیسی کنار رفت؛ به عبارت دیگر هم چوب مناظرهها را خورد و هم پیاز ائتلاف و کنارهگیری به نفع «جبهه انقلاب».
او در آن سال با استفاده از آتشتهیهای که در ۴ سال گذشتهاش رسانههای اصولگرایان برای آن روز موعود ساخته بودند، پیش از آغاز تبلیغات انتخاباتی، آغاز به کوبیدن اردوگاه دولت مستقر کرد. او در آن سال تغییرات زیادی پیدا کرد؛ اساس سخنان و شعارهایش را به سمت آنچه ضد اشرافیگری میخواند هدایت کرد؛ از سوی دیگر سوار بر موجهای خود ساختهای شد که از سوی رسانههای هوادارش به عنوان بیعدالتی در جامعه معرفی شده بودند.
او در یک کپیبرداری ضعیف از جنبش والاستریت، شعار ۴ درصدیها را پیش کشید و هدفش را بازستانی حقوق قشر ضعیف جامعه که همان ۹۶ درصدیها بودند، از قشر رانتخوار جامعه یا همان ۴ درصدیها تعیین کرد.
او حتی اقدام به انتشار اموالش کرد که مفاد آن بیشتر مورد شوخی و همچنین انتقاد جامعه قرار گرفت. در آن سال بود که شبهههایی درباره موسسه خیریه همسرش به فضای مجازی راه پیدا کرد؛ ماجرای املاک نجومی پیش آمد که البته در ابتدا با منتشرکنندگان برخورد شد!
قالیباف در انتخابات سال ۹۶ علاقهای به کت و شلوار نداشت؛ پیراهنهای خاکی و کرم رنگ با شلوارهای غیر رسمی را ترجیح میداد؛ اما آن سال مذاق جامعه بهبود شرایط زندگی بود و شعارهای سادهزیستی که لباسهای قالیباف نمادی از بود، در زمانه اشتباهی انتخاب شدند. در واقع قالیباف باید لباسهای سال ۹۶ را سال ۸۴ میپوشید و تیپ سال ۸۴ را در ۹۶ میداشت.
او سیاستش را بیشتر سلبی در ارتباط با دولت مستقر چیده بود و ایجاب رای به خودش را در سلب دولت روحانی میدید. اما او که گویا از گذشته درس نمیگیرد، باز هم جدال لفظی اشتباهی را با حسن روحانی در جریان مناظرهها آغاز کرد؛ نتیجه هم مشخص بود؛ مانند سال ۹۲؛ این بار هم روحانی از یک کلمه جدید توسط قالیباف رونمایی کرد: «لوله کردن دانشجویان».
قصه همان شد که سال ۹۲ شده بود؛ این افشاگری روحانی و حتی نشان دادن گوشه یک پرونده بایگانی شده قالیباف توسط روحانی، تاثیری در سبد آرای او نداشت؛ چرا که این بار سبد رای قالیباف قرار بود کاملا از صف اصولگرایان بیاید. دیگر نیازی به جلب آرای خاکستری نداشت و کمتر حرفی از حقوق شهروندی و کرامت زندانیان و غیره پیش آورد. در واقع قالیباف با روی آوردن به جدال لفظی با روحانی سعی داشت کار را برای رئیسی سهل کند و همزمان انتقام شخصیاش بابت اتفاقات سال ۹۲ را هم بگیرد؛ اما نه این شد و نه آن.
اما این پایان کار نبود؛ دو سه روز مانده به روز رایگیری، تلاشهایی برای کنار رفتن یکی از نامزدهای «جبهه انقلاب» به نفع دیگری آغاز شد؛ قالیباف مصر بود که بماند اما انگار «تلاشها» خیلی قوی بودند و نهایتا قالیباف اعلام کرد که به نفع ابراهیم رئیسی کنار میکشد. قالیباف از این تلاشها به شدت ناراضی بود اما نباید بروزی مییافت تا نکند «جبهه انقلاب» تضعیف شود.
اما پس از پیروزی دوباره روحانی، مشاوران قالیباف کمکم نوای اعتراض سر دادند که طبق نظرسنجیها آرای قالیباف بیشتر از رئیسی بود و اگر بنایی بر کنارهگیری به نفع دیگری بوده، باید رئیسی به نفع قالیباف کنار میرفت. اما چنین نشد و قالیباف باز هم پشت صندوق آرا ماند. او پس از انتخابات آن سال اعتراض خود را به صورت عملی نشان داد و اقدام به تاسیس نحلهای جدید در اصولگرایان کرد؛ شاخهای با نام نواصولگرایی که مرامنامهای جدا از سایر گروههای اصولگرایی دارد. او این اقدام را در ادامه کنشگری سیاسیاش انجام داد تا بلکه بتواند هویتی مستقل در فضای سیاسی داشته باشد و از زیر چتر اصولگرایی بیرون آید.
او حتی نیروهایی که به عنوان حلقه اطرافیان انتخاب میکند هم، هر چند مدت یکبار تغییر میدهد؛ او یک روز برای تمکین از جبهه پایداری مجتبی توانگر از نیروهای وفادار به خود و به نوعی زبان منفصل خود در جدال با پایداریها کنار میگذارد؛ یک روز هم بابت جدالهای دورنگروهی نیروی وفادار دیگری مانند محسن پیرهادی را.
قالیباف اگر تا امروز رئیسجمهوری نشده است، فقط از بخت و اقبالش نبوده؛ که باید آن را در کنشگریهای سیاسی خود بجوید و در مشاورانی که یک روز هستند و روز دیگر نه!
امروز هم با نامزد شدن پس از ۵ روز که از ریاستش بر مجلس جدید میگذرد، مشخص نیست که از سه تجربه قبلیاش درس گرفته است یا خیر.