به گزارش خبرداغ به نقل از خبرآنلاین، رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس دهم با تأکید بر اینکه افکار، اندیشهها و سلیقههای مختلف را باید به رسمیت بشناسیم، گفت: اگر کسی معتقد باشد قانون اساسی باید کامل اجرا شود و چون کامل اجرا نمیشود به مقامات حکومتی نقد داشته باشد، آیا جای او زندان است؟! اگر کسی بگوید که قانون اساسی باید بازنگری شود و با تغییر قانون اساسی در ساختار حکومت تغییر ایجاد شود، جای او زندان است؟ و یا اگر کسی نسبت به روشهای اداره کشور در مجلس و قوه مجریه انتقاد داشته باشد و هشدار بدهد و نقدهای جدی که در بخشهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مطرح کند، اقدام علیه امنیت کشور انجام داده است؟
مشروح گفتوگوی جماران با حجتالاسلام و المسلمین احمد مازنی را در ادامه میخوانید:
مقام معظم رهبری در بخشی از فرمایشات اول فروردین امسال با ابراز تأسف از وجود مشکلات و عقبافتادگی در زمینه وحدت ملی فرمودند: «در این زمینه دچار غفلت شدهایم و به دست خودمان وحدت ملی و همدلی اجتماعی را مخدوش کردهایم. همه هم در این غفلت شریکیم و همه نیز وظیفه داریم وحدت ملی و اتحاد مردم و مسئولان را حفظ و روز به روز تقویت کنیم». به نظر شما مخاطب این بخش از سخنان رهبری چه افراد یا گروههایی هستند؟ و راه حل بهبود وضعیت فعلی چیست؟
عنوان «اتحاد ملی» و یا هر تعبیری که با پسوند «ملی» به کار برده میشود، یک تعریف روشنی دارد. ما نمیتوانیم برای واژههایی که در دنیا یک تعریف مشخصی دارد، تعریف بومی داشته باشیم. واژه «ملی» تمامیت ارضی و تمام اقوام، ادیان، مذاهب و آحاد مردم ایران را در بر میگیرد. وقتی که سخن از «اتحاد ملی» میشود، باید به همان سنت بنیانگذار برگردیم که تأکیدشان «همه با هم» بود. همه با هم یعنی تک تک آحاد مردم با هم روی یک هدف و مسیر مشترک توافق داشته باشند و به سمت آن هدف حرکت کنند.
اما اگر بخواهیم اتفاقی که افتاده را آسیبشناسی کنیم، به نظر من نکته مهمی است که مقام معظم رهبری روی آن انگشت گذاشتهاند و برای همه سهم قائل شدهاند. یعنی این طور نبوده که ایشان صرفا فرمانی صادر بفرمایند و عدهای را قاصر یا مقصر تلقی کنند. به نظر من یکی از عوامل وقوع این اتفاق نامبارک این است که ما در سطوح مختلف همیشه دیگران را به «وحدت با من» دعوت کردهایم. یعنی اگر کسی در یک جناح، حزب، رسانه، پست یا مسئولیتی سخن از اتحاد گفته منظورش «همه با هم» نبوده و «همه با من» بوده است. این یکی از آسیبهایی است که باید به آن توجه شود.
آسیب دیگرش این است که افکار، اندیشهها و سلیقههای مختلف را باید به رسمیت بشناسیم. در یک جامعه متکثر و دارای سلیقههای مختلف، نمیشود به صورت دستوری یک امری را پیاده کرد. سلیقههای مختلفی که میتوانستند در انتخابات، مذاکره و تعامل با دنیا مؤثر باشند و همچنین در باز کردن گرههای اقتصادی داخل کشور و پیشگیری از آسیبهای اجتماعی مؤثر باشند، ما تمام آنها را به نوعی در عمل حذف کردهایم. یعنی از سلیقههای خارج قانون اساسی گذشتیم و سلیقههای درون قانون اساسی و درون نظام را هم همچنان حذف میکنیم.
اتفاقی که در انتخابات ریاست جمهوری 1400 افتاد و اتفاق بدتری که در انتخابات مجلس در یازدهم اسفند 1402 افتاد و این رد صلاحیتها و ایجاد فضای ناامیدی برای مردم که اکثریت مردم در انتخابات شرکت نکردند، از درون اینها اتحاد ملی حاصل نمیشود. یعنی حتما باید اینها را بازخوانی کنیم و ببینیم چه کسانی حتی دستورات رهبری در مورد راهبردهای مشارکت، رقابت، سلامت و امنیت انتخابات را اجرا نکردند.
انتظار این بود که مقامات اجرایی و نظارتی مربوط به انتخابات فضایی فراهم کنند که مشارکت بالا برود و رقابت جدی باشد؛ که اینها نشد. از طرفی هم ما از پروندههای مربوط به برخی افراد خبر نداریم؛ و اطلاعرسانی هم در رسانه ملی و رسانههای حکومتی شفاف نیست. جامعه فکر میکند افرادی صرفا به دلیل اظهار نظر در زندان هستند؛ یعنی صرفا به دلیل اینکه نظری خلاف نظر رسمی دارند، در زندان هستند.
اگر کسی معتقد باشد قانون اساسی باید کامل اجرا شود و چون کامل اجرا نمیشود به مقامات حکومتی نقد داشته باشد، آیا جای او زندان است؟! اگر کسی بگوید که قانون اساسی باید بازنگری شود و با تغییر قانون اساسی در ساختار حکومت تغییر ایجاد شود، جای او زندان است؟ و یا اگر کسی نسبت به روشهای اداره کشور در مجلس و قوه مجریه انتقاد داشته باشد و هشدار بدهد و نقدهای جدی که در بخشهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مطرح کند، اقدام علیه امنیت کشور انجام داده است؟
خود من شخصا معتقد به اجرای قانون اساسی هستم. اما خیلیها هستند که میگویند قانون اساسی باید اصلاح شود؛ مثلا تکلیف حوزه قدرت در بخش رهبری و ریاست جمهوری باید بهتر و شفافتر روشن شود و یا در مورد دو مجلسی بودن کشور اظهار نظر کنند. کسانی که این حرفها را بزنند را که نباید زندان یا رد صلاحیت کنند. مثلا صلاحیت بسیاری افراد را به دلیل ملاقات با آقای خاتمی رد کردهاند. به نظر من این رفتارها ما را به اتحاد نمیرساند.
این روش حکمرانی باید اصلاح شود و به نظر من همچنان قدم اول گفتوگوی ملی است. یعنی تعبیر کرسیهای آزاد اندیشی که مقام معظم رهبری فرمودند و همچنین در دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی نشستهایی با افراد جریانهای سیاسی مختلف برگزار میشد. آن جلسات تکرار و رسمیت داده شود. رسانه ملی در ایام انتخابات افرادی را برای اظهار نظر میآورد که به صورت انتقادی حرف میزدند و گفتوگو میکردند. اینها صرفا برای فضای ایام انتخابات نباشد و برای همیشه باشد.
اگر یک حرکت صوری و یک کار شکلی برای رقابت انجام شود و بگویند مرّ قانون رعایت شد، یا مثلا 15 هزار نفر از افرادی که اکثر آنها غیر سیاسی هستند تأیید صلاحیت شوند و بگویند در تأیید صلاحیت رکورد زدهایم، درست نیست. همین الآن با همین قانون اساسی، جناحهای سیاسی شناخته شده کشور که امتحان پس داده هستند را به رسمیت بشناسیم و از الآن برای ریاست جمهوری 1404 و شورای شهر آینده وارد کار شوند و خودشان را سازماندهی و نیروهایشان را معرفی کنند؛ و بعد هم نیروهایی که به صورت حزبی و با هویت مشخص معرفی میشوند را وارد عرصه انتخابات کنند.
یکی از دلایل بحثی که من با بعضی از این لیستها داشتم و منجر به انصراف من از کاندیداتوری شد، این بود که من میگفتم باید هویتها مشخص شود. یعنی هر حزب یا فردی که وارد فضای انتخابات میشود، هویت و تبار سیاسی او مشخص باشد. در ادامه به نظر من یکی از راهها برنامهریزی برای این مسأله است که مشارکت به معنای واقعی شکل بگیرد.
اگر شعار سال هم که «جهش تولید با مشارکت مردم» است بخواهد شکل بگیرد، مشارکت به معنای واقعی کلمه با ایجاد فضای احساس تعلق ملی ایجاد میشود. یعنی احساس کنند که کشور مال خودشان است و به حرفها و نظرات آنها توجه میشود و این طور نباشد که صرفا یک عده افراد خاصی را مثلا تحت عنوان «نیروهای جهادی» به منطقهای ببرند و گزارشی تهیه کنند از اینکه اینها دارند کار کشاورزی میکنند و فعالیتی انجام میدهند؛ و بعد این را به عنوان مشارکت مردم گزارش کنند. به نظر من این بازی و رفتار صوری کردن با شعارهای رهبری و سیاستهای نظام است که از طریق رهبری ابلاغ میشود.
فکر میکنم از سال 78 هر سال شعار اقتصادی برای سال انتخاب میشود. بررسی کنند که آیا قوای سهگانه، مجمع تشخیص مصلحت، بخشی از نیروهای مسلحی که در فعالیتهای اقتصادی حضور دارند، ستاد اجرایی فرمان امام و سایر بخشها توانستهاند رضایت رهبری را تأمین کنند؟
به نظر من جلب مشارکت مردم باید به معنای واقعی باشد. یعنی عموم مردم را با عقیده، سلیقه، خصوصیات رفتاری، شخصیتی و قومی آنها به رسمیت بشناسند و آنها را صاحب کشور بدانند و بعد از آنها دعوت به مشارکت کنند. نه اینکه از موضع بالا بخواهیم برای افراد سهم و وظیفه تعیین کنیم؛ آن هم فقط برای یک سری فعالیتهای خاص مثل راهپیمایی. اگر با این شیوه رفتار شود، خروجی و نتیجه آن همین انتخابات 11 اسفند 1402 میشود که من برای رأی دادن به حسینیه ارشاد رفتم و رأی دادن من پنج دقیقه هم طول نکشید؛ در حالی که سال 96 من چند ساعت در صف انتخابات ریاست جمهوری همین حسینیه ارشاد حضور داشتم.
مطلب دیگر این است که ما الآن در روابط بینالمللی مشکلات واقعی داریم. تلاشهایی از ناحیه دولت و با هدایتهای رهبری انجام میشود که مشکلات مرتفع و حل شود. چرا از ظرفیتهای انسانی کشور استفاده نمیشود؟ شخصیتهایی که به دلیل اینکه در دولت قبل یا دولتهای قبل حضور داشتهاند و یا مثلا رؤسای جمهور سابق که میتوانند در گفتوگو و تعامل با دنیا به ما کمک کنند، چرا از وجود اینها استفاده نمیشود؟ چرا اینها در دایره مشورتی نظام قرار نمیگیرند؟ چرا در دایره مشورتی حل مسائل و معضلات بینالمللی ما قرار نمیگیرند؟
اگر هر کشوری آدمی مثل آقای دکتر ظریف را در اختیار داشت، حتما اجازه نمیداد که ایشان وقتش به تدریس و این چیزها بگذرد؛ به کشورها و نشستهای مختلف میفرستاد و مهمانانی که میآمدند با ایشان ملاقات کنند و از ایشان برای حل مشکلات مشورت و کمک بگیرند؛ یا جناب آقای خاتمی که طرح گفتوگوی تمدنهای ایشان در سازمان ملل به عنوان شعار سال به اتفاق آراء تصویب شد، چرا از وجود ایشان برای ارتباط، گفتوگو و تعامل با دنیا استفاده نمیشود؟
به نظر من اینها نکتههای مهمی است و از طرفی جریانهای سیاسی هم به صورت شفاف رسانه داشته باشند و مواضعشان را بیان کنند، مچگیریها را کنار بگذارند و اگر جایی فساد هست، به معنای واقعی با فساد مقابله شود و برای مردم تفهیم شود که اگر پروندهای برای یک روحانی یا یک مقام اقتصادی تشکیل میشود، صرفا بحث رسانهای و مچگیری نباشد؛ به معنای واقعی دستگاه قضایی و نهادهای نظارتی رسیدگی کنند و شفاف به مردم گزارش بدهند.
در وضع فعلی این احساس در جامعه قوت گرفته که همه فاسد هستند مگر اینکه عکسش ثابت شود؛ در حالی که مقام رهبری تأکید کردند که فساد سیستمی نیست و موضعی است. اگر فساد موضعی است، مواضع فساد مثل چای دبش و این قبیل موارد که کشف و شناسایی میشود، به معنای واقعی و به صورت شفاف برای مردم توضیح بدهند و تبیین شود و رسیدگی علنی صورت بگیرد. طبق قانون اساسی غیر از مواردی که مربوط به امنیت ملی میشود، دادگاه باید علنی برگزار شود. در این صورت هم حرمت افراد حفظ میشود و هم به معنای واقعی به اندازه جرم مجازات صورت میگیرد.
اکنون متأسفانه اتهامی به یک نفر وارد میشود و اثبات نشده، انواع مجازاتها در افکار عمومی و رسانهها برای او صادر میشود. در حالی که اگر پرونده زود و شفاف رسیدگی و تعیین تکلیف شود، معلوم میشود که تبرئه است و یا تبرئه نیست و به اندازه جرمش مجازات میشود.
به نظر من مجموعهای از این مسائل اگر رعایت شود، اتحاد ملی محقق می شود. همچنین، اتاق فکری که به نظر من بهترین جا همان دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی است، از همه ظرفیتها استفاده کند که این قبیل مسائل حل و فصل شود. ما همه باید به کمک رهبری و جمهوری اسلامی ایران برویم تا «اتحاد ملی» به معنای واقعی محقق شود.
به نظر میآید آن بخش از فرمایشات رهبری که میفرمایند «به دست خودمان وحدت ملی و همدلی اجتماعی را مخدوش کردهایم»؛ به موضوع تخریبها اشاره دارند. یعنی توسط رسانهها یا چهرههای فرهنگی و سیاسی مختلف افرادی مورد تخریب قرار میگیرند. نظر شما در این خصوص چیست؟
در کلام رهبری روشن است که هر کسی به اندازه سهم خودش در تخریب این فضای همدلی و اتحاد ملی مؤثر بوده، به همان اندازه باید برای جبران تلاش کند. از مواردش همین تخریب شخصیتها است. من نمیخواهم مسأله را جناحی کنم و به طور کلی میخواهم عرض کنم که یک کشور و جامعه با مجموعهای از سرمایههایش روی پای خودش می ایستد و میتواند ادامه حیات بدهد. یکی از این سرمایهها و شاید مهمترین آنها «سرمایه انسانی» است.
سرمایههای انسانی که بیش از 45 سال در جمهوری اسلامی زحمت کشیدهاند، کار و تلاش داشتهاند، تجربه کسب کردهاند و به عنوان رجال جمهوری اسلامی تعریف میشوند، در دعواها و اختلافات جناحی و تنازعات بی حاصل بین گروهها و جناحها تخریب شدهاند. بعضی از اینها را ما از دست دادیم. یعنی شخصیتی مثل مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی که در دورههای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، تأسیس نظام، دفاع مقدس، سازندگی و بعد از آن همیشه آدم تأثیرگذاری بوده است. طبعا کسی که در میدان است نمیتواند بدون نقطه ضعف باشد. ولی متأسفانه یک جریانی برای اینکه ایشان را از صحنه خارج کند، حتی بعد از رحلت ایشان هم همچنان ایشان را تخریب میکند و مشکلات موجود در کشور را به ایشان نسبت میدهد.
همچنین شخصیتی مثل آقای خاتمی که آدم تأثیرگذاری در اداره کشور بودهاند، شخصیت فرهنگی، متدیّن و اصیل که هیچ وقت از دایره اخلاق و انصاف خارج نشده؛ علیرغم بیمهریهایی که شده است. شما میبینید که یک روزنامه به صورت مستمر ایشان را تخریب میکند. ایشان به هر دلیلی یک دوره از انتخابات تشخیص داده که در انتخابات شرکت نکند. همچنان که در بیانیه آیتالله موسوی خوئینیها ملاحظه کردید، مرزبندی مشخصی بین این نیروها با نیروهای برانداز خارجی وجود دارد و ایشان اشاره کردند که مشارکت پایین مردم تحت تأثیر تبلیغات دشمنان نبوده و از هوشیاری خود مردم بوده است.
پس معلوم است که آقای خاتمی و بسیاری از مردم ایران که در انتخابات شرکت نکردند، به اندازه کسانی که در انتخابات شرکت کردند نسبت به ایران تعلق خاطر دارند و درون کشور و این اتحاد ملی تعریف میشوند. به جای اینکه اینها تخریب شوند، باید با اینها گفتوگو شود. قبل از انتخابات باید شرایط مهیا میشد برای اینکه آقای خاتمی به جای اینکه در رأی دادن شرکت نکند، در دعوت مردم به مشارکت حضور فعالی داشته باشد. چه کردیم با آقای خاتمی که حتی در رأی دادن شرکت نمیکند؟ کسی که در یک مقطع برای اینکه برادریاش را ثابت کند در یک روستای دماوند رأی میدهد، امروز چرا به این نقطه رسیده است؟ باید با ایشان گفتوگو کرد و از ایشان پرسید.
اکثریت مردمی که در انتخابات شرکت نکردند، باید از آنها سؤال کرد. اصرار بر اینکه چیزی که ما میفهمیم را مردم نفهمیدهاند و باید آنها را توجیه کنیم، درست نیست. باید از خود مردم سؤال کنیم. در همه جای دنیا نظرسنجی انجام میشود و بر اساس آن نظرسنجی روی سیاستها اصلاحاتی انجام میدهند. ما نظرسنجی مربوط به انتخابات سال 1400 را در قالب یک کتاب «رفتار انتخاباتی ایرانیان» به یکی از ناشران دادهایم و وزارت ارشاد مجوز انتشار نمیدهد. مگر در این کتاب چه چیزی گفته شده است؟ نظر مردم راجع به اینکه چرا در انتخاباتهای 1400 شرکت نکردند و چه کار کنیم که شرکت کنند.قاعده عقلی این است که به این نظرسنجیها احترام بگذاریم. هم در مورد نخبگان و شخصیتها متناسب با جایگاه آنها سؤال شود و هم در ارتباط با مردم نظرسنجی شود.
از طرفی هم نخبگان رشتههای مختلف در حال خارج شدن از کشور هستند و پدیده مهاجرت به فرار تبدیل شده است. اینها از سر دلسوزی گفته میشود؛ بالأخره آدمهای دلسوز با دیدن این وضعیت رنج میکشند، تذکر میدهند و صحبت میکنند؛ اگر اهمیت داده نشود، معلوم است که ما به اتحاد ملی نمیرسیم. به نظر من برای رسیدن به اتحاد ملی باید به این نکتهها توجه شود.
در بخشی از فرمایشات رهبری، ایجاد امید و شکوفایی را ثمره اتحاد ملی دانستهاند. از نظر شما اگر این اتحاد ملی به وجود بیاید، چه تأثیری روی فضای کشور دارد؟
امید باید واقعی باشد. امید کاذب به همان اندازه یأس و ناامیدی خطرناک است. اگر بخواهیم امید واقعی ایجاد شود، باید تجربههای کشورهای دیگر برای حل مشکلاتشان را ببینیم. من یک کتاب مربوط به مالزی را در دست مطالعه دارم. نویسنده کتاب یکی از صاحبنظران حوزه اقتصاد در کشور ما است؛ جناب آقای دکتر افخمی. ایشان ملاقاتی با آقای ماهاتیر محمد داشته و سؤال میکند که اگر خیلی کوتاه و خلاصه بخواهی رمز موفقیتت را بیان کنی، چیست؟ ایشان گفت که رمز موفقیت من در یک کلمه است؛ و آن «اعتماد» است. بعد توضیح میدهد که اولین قدم اعتماد بین مردم و حکومت است. اعتماد بین آحاد و گروههای مردم در مرحله بعد قرار دارد.
ثمره این اعتماد را در طول چند دهه مسئولیت آقای ماهاتیر محمد در مالزی دیدیم؛ کاهش فقر و نرخ بیکاری، افزایش درآمد سرانه مردم و ارتقاء جایگاه مالزی در دنیا. جمعیت در هر دوره نسبت به دوره قبل اضافه میشد و در عین حال به جای اینکه بیکاری بیشتر شود، اشتغال بیشتر میشد و آمار بیکاری کاهش پیدا میکرد. ما این تجربهها را استفاده کنیم.
اصل پیروزی انقلاب اسلامی ثمره امید و اعتماد بین آحاد مردم با هم و آحاد مردم با رهبری بود. در ادامه همین اتحاد و اعتماد باعث شد که مردم به آینده امیدوار باشند. جنگ، کودتا و تحریم تحمیل شد و هر رفتاری که بدخواهان ایران و اسلام خواستند علیه ما تحمیل کردند، باز مردم مقاومت و همراهی داشتند.
به نظر من برای ایجاد و افزایش امید باید اعتماد را تقویت کنیم. ببینیم کجا اعتمادسوزی داشتهایم، کجا مردم را ناراضی کردهایم و کجا بین مردم و حاکمان فاصله ایجاد کردهایم، این فاصلهها را کاهش بدهیم و از بین ببریم. در صورتی که این اعتماد به وجود بیاید، امید به وجود میآید و در ادامه هم میشود از ظرفیت همین مردم برای حل مشکلات مردم کمک گرفت.