آیت الله سبحانی میگوید شهید مطهری در اولین برخورد با علامه طباطبایی گفت : آقا! تمام ادله ای که برای بطلان تسلسل اقامه کرده اند، براهین ریاضی است، ولی این برای محدودهاست و مسلما تسلسل در محدود معنا ندارد اما شما ثابت کنید که تسلسل حتی در نامحدود باطل است ...
به گزارش خبرداغ به نقل از «مبلغ»- حضرت آیت الله سبحانی گفتند: یکی از مزایای ایشان این است که خیلی حاضر نبود تظاهر به علم کند. اگر کسی با ایشان یکماه در یک خانه زندگی می کرد، اصلا احساس نمی کرد، این مرد، فرد باسوادی است.
این مرجع تقلید شیعیان در پیامی تصویری به کنگره بین المللی چهل و دومین سالگرد ارتحال علامه طباطبایی که در مدرسه علمیه امام کاظم (ع) برگزار شد، با قرائت آیه «أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّا نَأْتِی الْأَرْضَ نَنْقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا ۚ وَاللَّهُ یَحْکُمُ لَا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ ۚ وَهُوَ سَرِیعُ الْحِسَابِ» اظهار داشتند: «از برگزارکنندگان این همایش تشکر می کنم زیرا درحقیقت معرفی یک شخص نادرالوجود در میان افراد ماست و در حقیقت ترویج این شخصیت، ترویج علم و کمال است. همچنین مراتب شکر مضاعف خود را از همه دوستانی که در این مجلس (همه طبقات) هستند عرضه می دارم.
قرآن مجید می فرماید: گاهی یک فرد به صورت فرد است اما از نظر خدمت به صورت امت است؛ «إِنَّ إِبۡرَٰهِیمَ کَانَ أُمَّةٗ ». ابراهیم فردی در بابل بود بعد آمد فلسطین و بعد هم آمد حجاز. به ظاهر یک فردی است اما قرآن او را امتی تلقی می کند زیرا خدماتی که انجام داد، خدمات عظیمی بود و بشریت را از بت پرستی نجات داد حتی حاضر شد سوخته شود اما این ایده زنده بماند.
آیه ای را که من تلاوت کردم درباره علماست، امام باقر (ع) این آیه را بر علما تطبیق می کند؛ «أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّا نَأْتِی الْأَرْضَ نَنْقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا». مگر مردم نمی بینند که ما از زمین می کاهیم. می فرماید: مراد از «کاستن زمین»، مردن علما و بزرگان است. کانه این علما بخشی از این زمین هستند که رفتن اینها، رفتن زمین است. «أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّا نَأْتِی الْأَرْضَ نَنْقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا»؛ مرحوم علامه طباطبایی یکی از مصادیق این آیه و مصادیق آیه قبلی بود. او به ظاهر فردی بود. مانند یک فرد زندگی کرد اما آثاری که گذاشت، آثار امتی بود.
البته زندگی ایشان در آن مقاله ای که نوشتم اجمالا آمده است. من نمی خواهم در آن باره سخن بگویم بلکه می خواهم نظر شخصیت ها را درباره ایشان یادآور شوم. مرحوم آیت الله بروجردی اعلی الله مقامه کسی نبود که بی حساب درباره افراد سخن بگوید. خیلی در این مساله دقت می کرد. من در یکی از مجالس ایشان بودم و اتفاقا مرحوم آقای طباطبایی هم در آن مجلس بود و آمده بودند برای عرض تشکر از اینکه ایشان مدرسه ای برای مرحوم طباطبایی تبریزی گرفته بود. ناگهان خادم ایشان آقای حاج احمد آمد و گفت پسرعموی آسید ابوالحسن اصفهانی با پزشک سوئدی آمدند خدمت شما برسند، اجازه می فرمائید؟ کمی تامل کرد و سپس گفت: اشکالی ندارد. اینها آمدند. البته اتفاقا پسرعموی آسید ابوالحسن نشست روی زمین اما آن دکتر موفق نشد و به زحمت بین القیام و الجلوس بود. سئوال این بود که ما آمده ایم کنگره ای در آنکارا داریم درباره مواد مخدر و بالاخص خمر. می خواستیم نظر اسلام را بفهمیم. شما نظر اسلام را بیان کنید. من در فکر رفتم که آقا چه موضوعی را می خواهد بیان کند، اگر ضررهای پزشکی را بخواهد بگوید که اینها واردند. خب، حقیقت بر قلوب اولیا الهام می شود؛ فرمود: امتیاز انسان با عقل است و الکل ضد عقل است. من دیدم خیلی تعجب کردند. بعدا سوال دیگری مطرح کرد که من نمی گویم. بعدا گفتند آقا شما مطلبی بنویسید و ما از طرف شما نظر اسلام را بیان کنیم. نگاهی به مجلس کرد و چشمش به آیت الله طباطبایی افتاد. تمام نظرم این کلمه ایشان است؛ گفت: «آقای آسید محمدحسین طباطبایی تبریزی از علمای اسلامند، دایره اش دایره بزرگی است، تفسیری دارند، ایشان می توانند در این موضوع چیزی بنویسند و در کنگره خوانده شود». تکریم مرحوم بروجردی از آقای طباطبایی با همین کلمه است.
مقدمه ای که در چاپ های اول «المیزان» از دارالتقریب مصر آمده است، مبیّن مقام علمیت ایشان است که این تفسیر، تفسیر ممتازی است. تفسیری نوشته است که توانسته مشکلات آیات را با آیات حل کند. توانسته است اختلاف روایات را بوسیله قران رفع کند. از این نظر می توان گفت، درحقیقت، ایشان امتی بود ولو به صورت فرد. رفتن ایشان درحقیقت نقصی از زمین بود.
اما یکی از چیزهایی که مخفی است را من عرض کنم؛ ایشان سال 1324 بخاطر شورشی که در آذربایجان شد به قم آمدند و تا سال 30 خیلی مخفیانه زندگی می کرد. کسی کمتر او را می شناخت؛ یعنی کسی نبود که خود را نشان دهد. من روزی منزل مرحوم طباطبایی بودم؛ زمستان بود و کرسی بود. یکمرتبه دیدم حاج علی اصغر کرباسچیان با مرحوم آیت الله مطهری آمدند. آقای مطهری را به ایشان معرفی کرد. معلوم می شود تا آن روز مرحوم طباطبایی برای ایشان شناخته شده نبود. سئوال ایشان این بود که آقا! تمام ادله ای که برای بطلان تسلسل اقامه کرده اند، براهین ریاضی است، درست است همان براهینی که در منظومه سبزواری است، براهین ریاضی است و این برای محدودهاست و مسلما تسلسل در محدود معنا ندارد اما شما ثابت کنید که تسلسل حتی در نامحدود باطل است. ایشان با آن آهستگی که سخن می گفت، جملات کوتاهی گفت، دیدم مرحوم آیت الله مطهری رویش باز شد و قانع شد و گفت: «نسبت معلول به علت از قبیل نسبت معنای حرفی به اسمی است و معنای حرفی بدون معنای اسمی معنا ندارد. و به اصطلاح تمام این علل و معلولی که بی نهایت است، معنایش این است که معلولی است اما در میان آنها علت مستقلی نیست». البته بیانش بیش از این است که من نمی توانم بیانش را بیش از این عرض کنم و توضیح هم مناسب مجلس نیست. از همان زمان، مرحوم علامه مطهری نسبت به ایشان علاقمند شد، نه تنها علاقمند شد، درحقیقت خیلی وابسته به او بود. در نوشته های خودش می گوید: «علامه طباطبایی روحی له الفداء».
خدمات ایشان در حوزه خیلی خدمات چشمگیری است. اولا ایشان آمد مسائل فلسفی را اشاعه داد. مسائل فلسفی در حوزه خیلی محدود بود. حضرت امام هم به صورت محدود تدریس می کرد. مصلحت در همین دید. اما ایشان آمد این مسئله را گسترش داد یعنی کسانی که علاقمندند و از مسائل فلسفی می خواستند بهره مند شوند و در درسشان شرکت می کرد، مانع نبود. بالاتر اینکه مسائل فلسفی را از آن حالت بغرنجی به صورت ملموس درآورد. خیلی می توانست مسائل پیچیده را با آن بیان خودش به صورت ملموس ارائه کند.
یکی از خدماتشان این است که رساله ای دارند در «حرکت جوهریه» ظاهرا هم چاپ شده است. 70 مسئله را در آن رساله حل کرده است. البته عباراتشان، عبارات خیلی مختصری است. درحقیقت، در این راه، راه شیخ الرئیس را دارد؛ همانطوریکه شیخ الرئیس با عبارات کوتاه، مفاهیم عالی را بیان می کند، ایشان هم در این رساله، مفاهیم عالی را با عبارات کوتاه که احتیاج دارد محققینی که شاگرد ایشان هستند، این رساله را توضیح دهند، بیان می کنند.
یکی از خدماتشان در حوزه این است که توانست مسائل روایی را با قرآن تطبیق کند. گاهی در گوشه و کنار حوزه و خارج حوزه، نسبت به بعضی از روایات اظهارنظرهای صحیحی نبود، ایشان آمد بسیاری از روایات را از قرآن درآورد که اگر امام این را می فرماید از این نکته عالی استفاده کرده است که توانست بسیاری از روایات را که در نظر بعید بنظر می رسید مدرک آنها را از خود آیات بیان کند. البته خدماتشان زیادتر ، قلم فارسی در حوزه کم بود. یکی از خدمات ایشان این بود که جمعی را برای مقاله نویسی دعوت کرد آن هم در یک مجله ای که یکی از مراکز دینی تهران آن را منعکس کند. جمعی که در اینجا دعوت کرد، مرحوم مطهری بود، بعد هم مرحوم قدوسی بود، بعد هم مرحوم مفتح بود و آقایان دیگر، مرحوم آقای بهشتی بود و مرحوم آقای موسی صدر بود و کم و بیش اینها شروع به مقاله نوشتن کرد و قلم فارسی در حوزه راه افتاد.
هوالبعد من ای النواحی اتیته؛ این دریاست، من سخن گفتن را از کجا شروع کنم. یکی از مزایای ایشان این است که خیلی حاضر نبود تظاهر به علم کند. اگر کسی با ایشان یکماه در یک خانه زندگی می کرد، اصلا احساس نمی کرد، این مرد، فرد باسوادی است. خیلی نسبت به این مسئله ، کتوم بود. علاوه بر این، کسانی که مستعد بودند، اینها را در سیر و سلوک راه بیندازد، اینها را می پذیرفت. البته نه همه فردی را. همه افراد لایق این مقام نیستند. آنچه را که از استادش مرحوم آسیدعلی قاضی آموخته بود برای شاگردانش القا کرد و عده ای را تربیت کرد.
بنابراین فردی است از شمار دو چشم، یک تن کم وزشمار خرد، هزاران بیش. البته عرائض من ، عرائض افتتاحیه است، حتما باید مختصر و کوتاه باشد والا بیشتر سخن می گفتم. انشاء الله تقدیر از ایشان تقدیر از علم است و تقوا و تقدیر از این است که دیگران این را را بروند البته نسبت به مسائل عرفانی صعودی کتوم بود. چیزی اظهار نمی کرد، گاهی چیزی از دهانش بیرون می رفت. می فرمود خانواده ما حامل بود و من اطلاع نداشتم. مرحوم آسیدعلی قاضی که با خانواده ما پسرعمو بود دیدن ما آمد. بعد گفت که به دخترعمویش گفت این که در بطن شماست مذکر است، می ماند اسم او را عبدالباقی بگذارید. می فرمود بچه هایی که متولد می شدند غالبا نمی ماند و می مردند. گفتند نام ایشان را عبدالباقی بگذارید که اتفاقا نام فرزند بزرگ ایشان عبدالباقی بود. از نظر ادب – ادب عربی و ادب فارسی – ایشان منظومه هایی در نقل، صرف، و خط داشت. آن دو از بین رفت اما خطّش باقی است. و اما ادب فارسی شان از نظر شعرشناسان درجه یک است.
السلام علیک یوم ولد و یوم مات و یوم یبعث حیا.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته