به گزارش خبرداغ به نقل از خبرآنلاین، حسین قره: مهدویان در لحظهای از سریال خودش حاضر شده و دیالوگی را بازگو میکند که با این جمله شروع میشود: « چارهای برایم نگذاشتی جز آنکه اینطور ببینمت و...». جمله کنایهآمیزی است. شاید چاره جز اینگونه دیدن مهدویان برای مخاطبان باقی نمانده است.
چرا در قاب ایستادی؟
حداقل دو کارگردان بزرگ تاریخ سینما در آثار خودشان حضور پیداکردهاند. اولی استاد وحشت، آلفرد هیچکاک بود. او وقتی به طنز گفت بازیگری برای آن نقشها نیافته؛ اما نکته دیگری برای هیچکاک بود، امضای کارگردان وحشت برای لحظههای که نقطه عطف فیلمهایش بود. در اکثر فیلمهای هیچکاک وقتی او حضور دارد، صحنه بعد یا شخصیت یا درام وارد مرحله دیگری میشود.
هیچکاک در زمان شکلگیری تلویزیون نیز فیلمهایی اپیزودیک ساخت که راوی آنها خودش بود. اول و آخر فیلم میآمد و قصه را آغاز کرده و سر آخر قصه با او خاتمه مییافت. حضور هیچکاک در فیلمهایش شبحوار و لحظهای بود، بدون آنکه در دوربین توجهی را جلب کند، در آغاز مخاطبان این حضور نمیدیدند تا منتقدانی که او را میشناختند، برملا کردند. مردی معمولی با ویژگیهای هیچکاک مثلاً از جلوی کارخانهای رد میشد یا از خیابانی میگذشت یا در ایستگاهی نشسته بود و... درواقع هیچکاک برای منتقدان و برای آیندگان کدهای گذاشت که حالا قابلتحلیل است.
دومین کارگردانی که در فیلمهایش حضوری جدی داشته و دارد، کوئنتین تارانتینو است، این کارگردان برجسته هالیوود در بعضی از فیلمهایش از جمله سگهای انباری حضور جدی بهاندازه یک بازیگر تمام قد دارد. تارانتینو در این آثار نقشی را برای خودش بهعنوان بازیگر مینویسند. او کارش را با بازیگری آغاز کرده است و این مسئله برایش جدی است.
محمدحسین مهدویان آیا توانسته است یکی از این دو باشد، صرفاً نقش شخصیتی را در یک سکانس و چند پلان بازی کردن تا این لحظه هیچ ویژگی خاصی ایجاد نکرده است، نه خبر از علایق کارگردان است به بازیگری بهعنوان مسئله مهم و جدی در هنر دارد، و نه ردپای از یک نقطه عطف. به نظر کار مهدویان یک تصمیم آنی است و احساسی. شخصیتی که حضوری بدون پشتوانه دارد و بازی که درنیامده. نه این لحظه در سریال نقطه عطفی است و نه ردی از یک بازیگری خاص قابلشناسایی است. کار مهدویان بیشتر به یک تقلید شبیه است تا یک رد یا یک اثر تأثیرگذار، این پرسش مطرح است چرا مهدویان در قاب خودش ایستاد اگر هیچکدام از این نیات برآورده نشد.
مهدویان را چطور دیدیم؟
محمدحسین مهدویان کارگردانی را در دهه نود آغاز کرد و با ایستاده در غبار که روایتی از زندگی احمد متوسلیان، مبارزی انقلابی بود که با آغاز جنگ عراق علیه ایران به فرمانده ای نظامی تبدیل و سر آخر در لبنان ناپدید شد.
محمدحسین مهدویان در سالهای بعد به سینماگری تبدیل شد که وابسته به یک ایدئولوژی است و از طرف واضعان آن مکتب حمایت میشد و میشود. اگرچه در فیلمسازی خوشذوق است اما در نگاه وابسته به تفکر یک جریان فکری در فضای سیاسی است که او را محدود کرده است. او در همان سالها برای حمله به دولت مستقر فیلم لاتاری را ساخت و... اگرچه در همان دولت برای ساخت رد خون در جشنواره فجر حضور یافته و در ۱۲ رشته نامزد و در ۳ رشته سیمرغ گرفت.
مهدویان در سالهای بعد تلاش کرد تا به سمت سینمای مستقل حرکت کرده و سینمای خود را ذیل سینما ملی تعریف کند.
ساخت سریال زخم کاری شاید تلاش او برای نزدیک شدن به ایده اثر هنری مستقل باشد، اگرچه فصل یک این سریال در تصویر و روایت قصه اثرگذار بود و مخاطبان را جذب کرد؛ اما فصل دوم ناکام مانده است و انتشار هر قسمت توسط شبکه نمایش خانگی مخاطبان اثر را ناامید میکند. شاهد این ماجرا عدم فراگیر شدن (وایرال) قسمتها و واکنش مخاطبان در شبکههای اجتماعی است. عموماً در شبکههای اجتماعی واکنشها منفی است و به گمان این اثر مهدویان نتوانسته است دلربایی فصل اول را داشته باشد.