سطح مناسبات اقتصادی دو کشور بسیار پایین است، سطح تعاملات فرهنگی، اجتماعی و انسانی دو کشور بسیار پایین است. حتی سطح مراودات و رایزنیهای سیاسی ما و روسیه در قیاس با بازیگرانی همچون ترکیه و رژیمصهیونیستی بسیار پایین است. همه اینها به این معنی است که ایران و روسیه نمیتوانند متحد راهبردی باشند و در حال حاضر در چنین موقعیتی نیستند.
ما باید در وهله اول این نکته را مد نظر قرار دهیم چون در رسانهها و حتی در محافل نخبگانی این گونه طرح موضوع میشود که ایران و روسیه متحد راهبردی یکدیگر هستند و درنتیجه بایستی در همه مسائل منافع یکدیگر را درنظر بگیرند و با عینک یکدیگر به مسائل نگاه کنند، درحالیکه اساسا چنین نیست.
بعد دوم مساله به روابط روسیه و کشورهای حاشیه خلیجفارس ارتباط دارد. باید به این نکته توجه کنیم که روسها یک اصلی را در سیاست خارجه خودشان رعایت میکنند و آن اصل این است که رابطه با یک کشور نباید جلوگیری کند از رابطه با بازیگران دیگری که ممکن است منافع متعارض با آن کشور داشته باشند.
یعنی روسها بهخاطر رابطه با ایران بههیچوجه روابط با رقبا و حتی دشمنان منطقهای ایران را تعطیل نخواهند کرد کما اینکه بهخاطر رابطه با اسرائیل و عربستان رابطه با ایران را تعطیل نکردند. بنابراین، این یک اصل است که خودشان را درگیر تعارضات موجود بین کشورهای دیگر نکنند و سعی کنند با همه طرفها روابط نزدیکی برقرار کنند.
بعد از وقوع جنگ اوکراین اساسا یک تحول جدی در سطوح بینالمللی و منطقهای پدید آمد و باعث شد بسیاری از کشورها در سیاست خارجی خودشان تجدید نظر کرده و راهبردهایی را در پیش بگیرند که شاید پیش از این خیلی به شکل چشمگیر وجود نداشت. ما عملا این تغییر رفتار را میتوانیم در کشورهای حاشیه خلیجفارس ببینیم. یعنی بعد از آغاز جنگ اوکراین و واگرایی که بین روسیه و غرب پدید آمده کشورهای حاشیه خلیجفارس این تصور برایشان ایجاد شده که بتوانند با قدرتهای بزرگ دیگر در سطح نظام بینالملل ازجمله چین و روسیه ارتباط برقرار کنند. البته این به این معنی نیست که کشورهای حاشیه جنوبی خلیجفارس به رابطهشان با آمریکا اهمیت نمیدهند. آنها به این فکر هستند که از این فرصت به وجود آمده برای ایجاد یک چندجانبهگرایی درسیاست خارجی خودشان بهره ببرند.