نتایج لیگ برتر فوتبال کشورمان مشخص شد و پرسپولیس تهران به مقام قهرمانی دستیافت. سپاهان اصفهان دوم و استقلال تهران به مقامی بهتر از سومی نائل نشد. شاید این خبر بهخودیخود جز برای اهالی ورزش، موضوعیتی نداشته باشد اما تحلیل چرایی این رتبهها و استفاده از درسهای آن در سایر حوزهها خالی از لطف نیست.
امسال استقلال تهران فارغ از بحثهای مدیریتی و مسائل مرتبط با سازمان خصوصیسازی و بورس، شکایتهای متعدد، بدهیها، حواشی بازیکنان
و ... بیشترین اظهارنظرهای خارج از زمین را به خود اختصاص داد. استقلال بهنحوی یک جنگ روانی آغاز کرد تا بلکه بتواند برخی اتفاقات را تحت تأثیر قرار دهد و روی جامعه داوری و هواداران، عملیات کند اما بهواسطه افراط و بیحدومرز بودن این عملیات، نتیجه عکس گرفت؛ اثر کوتاهمدت آن بر جامعه داوری منفی شد و اثر بلندمدت آن نیز بر هوادارانش منفی خواهد شد. استقلال با این شیوه، به بازیکنان و کادر فنی این بهانه را داد که نگران نتایج نباشند؛ در صورت قهرمان نشدن یا باختن در شهرآورد، بهراحتی میتوان پشت واژگانی چون مافیا، ناداوری، فوتبال ناپاک و ... پنهان شوند و آسیبی نبینند و اینگونه ناخواسته، پایههای انگیزه، تحرک و برنامهریزی را سست کردند.
با این اوصاف، بهترین اتفاق برای پرسپولیس، ابقا یا نصب کسی با مختصات ساپینتو است. اما چرا؟
ساپینتو پر شور و حرارت است؛ انرژی به بازیکنانش منتقل میکند؛ اما با همین هیجان، با داور و کمکداور و ناظر و ... درگیر میشود. با همین دستفرمان در نشست خبری حاضر میشود و حاشیهسازی میکند و برآیند کار این است که به بازیکنان و هواداران، القا میشود هیچ نقصی متوجه کادر فنی و بازیکنان نیست بلکه علت عدم توفیق، صرفا باید چیزی شبیه مافیا و ناداوری و ... باشد. همین امر، انگیزه حرکت و اصلاح را از همه میگیرد. درست است که فوتبال خصوصا در عصر جدید، تنها منحصر در ۹۰ دقیقه داخل مستطیل سبز نیست و حتی کریخوانیهای قبل و بعد، نشست خبری، اعتراضها، نامهها، شکایتها و موجسازی خبری و فکتسازی از ناداوریها هم بخشی از جورچین فوتبال شده است اما افراط در پیگیری این موارد همانقدر که میتواند کمکرسان باشد، آسیبرسان است.
نکات پیشگفته صرفا درباره فوتبال، صادق نیست، بلکه در بسیاری از حوزههای کشور متأسفانه به یک فرهنگ تبدیلشده است. تقریبا کسی پیدا نمیکنید که خود و عملکردش را دارای قصور و تقصیر بداند. سران دولت قبل، بدنه دولت قبل، تحریمهای دشمن و امثالهم شاید نه مثل اعتراضات و عملیاتهای توهمی فوتبالی باشند اما در اینکه دستاویزی برای شانه خالی کردن شدهاند شبیه یکدیگرند.
باید در همه عرصهها یاد بگیریم بهجای طراحی و صرف وقت و انرژی برای توجیه شکست، همان طراحی و وقت و انرژی را برای کسب پیروزی انجام دهیم.
گفتاردرمانی روزبهروز عمر کمتری پیدا میکند و دیگر پاسخگوی مردم نیست. مسکّنها و درمانهای مقطعی باید جای خود را به درمان قطعی بدهد و آن مستلزم بهرهگیری از متخصصان متعهد، کاربلد و حاذق است.
نویسنده: مسعود پیرهادی