به گزارش خبرداغ به نقل از انتخاب ، ایران فعلی در یکی از حساسترین دوران تاریخی خود به سر میبرد، وضعیت کشور از لحاظ شاخصهای اقتصادی و اجتماعی در شرایط مطلوبی نیست. تورم، گرانی، بیکاری، بالارفتن افسارگسیخته نرخ ارز، فرار سرمایه و.. در کنار فرسایش سرمایه اجتماعی، شکاف بزرگ در روابط دولت - ملت و افزایش بیسابقه بیاعتمادی موجب شده است که کشور در شرایط دشواری قرار بگیرد.
یکی از مهمترین دلایل شکلگیری این وضعیت که در دو سال گذشته بدتر از قبل شده است، واقعیت گریزی و رؤیا فروشی بیش از حدی است که منجر به تزریق توهم در بدنه دولت شده است تصمیمگیری در مورد پروندههای سرنوشتسازی مانند پرونده هستهای و نحوه کنش نسبت به جنگ اوکراین را مختل کرده و خسارتهای زیادی به کشور وارد شده است. هم اکنون برای همگان آشکار شده که در پرونده هستهای به طرز آشکاری بهضرورت رفع تحریمها و تعاملات بینالمللی برای رشد و شکوفایی کشور بیتوجهی شد است و بر اثر این نوع سیاستها مسیر پرچالش توسعه کشور بهطورکلی از ریل خارج شده است. یکی از بارزترین نمودهای کجفهمی در سیاست خارجی که تأثیر منفی در کنش بینالمللی کشور داشت تأکید بر گزاره هیجانی مانند «زمستان سخت اروپا» بود که فضای رسانهای دولت وابستگی عجیبی به آن پیدا کردند و بدون کمترین انعطافی بهمانند یک امر مسجل با آن برخورد کردند. وقتی در تابستان گذشته عبارت «زمستان در راه است» توسط آقای مرندی مشاور تیم مذاکرهکننده هستهای توییت شد به نظر میرسید که این فقط یک جنگ تبلیغاتی برای گرفتن فضای رسانهای از رقبا در جریان مذاکرات احیای برجام و نیز نشاندادن ظرفیتها و تواناییهای ایران بهعنوان بازیگر مهمی است که قادر است در بازار انرژی جهان بهخصوص نفت و گاز نقشآفرینی کند. ولی بعدها مشخص شد که این گزاره فراتر از یک جنگ تبلیغاتی بوده و در بین بدنه تصمیمگیری دولت تبدیل به باوری لایتغیر شده است که تصمیمات راهبردی کشور بر اساس گرفته میشود که البته خیلی زودتر از آنچه تصور میشود غیرواقعی بودن آن به اثبات رسید.
البته ریشه شکلگیری این باورها و این تصمیمات را باید در سیاست نگاه به شرق دولت رئیسی جستجو کرد که افراط در آن به حدی بوده است که تعادل و توازن را در سیاست خارجی کشور بهطورکلی به هم زده است. در یک جستجوی دیگر ریشه شرقگرایی را هم باید در باور عدهای به این مسئله دانست که قدرت آمریکا و غرب رو به افول است و قدرت در حال انتقال به شرق است. متأسفانه در ایران عدهای آنچنان بر روی این مسائل تبلیغات میکنند که گویی ظرف مدت کوتاهی قرار است غرب به نیستی برسد و شرق آقای جهان شود. همین مسئله هم منجر به یک سلسله تصمیمگیریهای نادرست و هزینهزا در سطوح کلان شده است. این در حالی است که بهرغم قدرت غیرقابلانکار چین تردیدهای جدی در مورد تفوق چین بر آمریکا وجود دارد و نشانهها و دادهها گویای این است که رسیدن به جایگاه آمریکا برای چین آرزویی بسیار دور و دراز و احتمالاً دستنیافتنی است. بااینحال حتی اگر فرض را بر برتری چین بر آمریکا بگیریم باید به این مهم توجه شود که در آن صورت قرار نیست بلوک غرب از گردونه بازی خارج شود و همه چیز را واگذار کند. همانطور که جهان تکقطبی آمریکا چندان دوام نداشت جهان تکقطبی چینی نیز نهتنها دوام نخواهد داشت؛ بلکه اصولاً شکل نخواهد گرفت، و اگر هم شکل بگیرد تیزی این آفتاب لزوماً گرمابخش محفل ما نخواهد بود؛ بلکه ممکن است شعله سوزان آن دامن ما را بیشتر بگیرد، همانطور که بهسادگی شاهد اهانت این کشور به تمامیت ارضی ایران در جریان سفر شی جینگ پینگ به عربستان سعودی بودیم.
بنابراین، در یک برنامهریزی کلان و بلند مدرت لازم است که کشور ما با پذیرش واقعیتها و متناسب با تواناییها و ظرفیتهایش بهعنوان یک بازیگر اثرگذار منطقهای توازن را در سیاست خارجی رعایت کند و از واردشدن در بازی ابرقدرتها که عواقب مخربی به همراه خواهد داشت دوری کند. نکته مهم دیگری که باید به آن توجه کرد این است که ما باید تعریفی متناسب آنچه هستیم از خودمان داشته باشیم تا در تصمیمگیریهای راهبردی دچار خطاهای استراتژیک و پرهزینه نشویم. برایناساس همانطور که اشاره شد باید بپذیریم که ایران یک قدرت منطقهای با پتانسیل تبدیلشدن به یک قدرت متوسط جهانی است؛ بنابراین اگر یک قدرت منطقهای صحنه بازیگری خود را در سطح جهانی تعریف کند، باید هزینههایی را متحمل شود که فراتر از توان و ظرفیت آن است و بهمرور با عواقب چنین سیاسی روبرو خواهد شد. همانطور که سعدی شیرازی گفته است: باید بر احوال آن مرد گریست که دخلش بود نوزده، خرجش بیست.
شرایط حاضر گویای این است که ایران از فضای رقابت ابرقدرتها به سود خودش استفاده نمیکند. بلکه بهتنهایی به سطحی از تقابل با بزرگترین قدرت جهان وارد شده است که خود چین هرگز در این سطح وارد تقابل نشده و تلاش میکند که وارد هم نشود. چین میداند که برای رشد و توسعه خود در سطوح مختلفی به غرب وابسته است و در صورت گسست رابطه با غرب این چین است که با عواقب بدتری روبرو خواهد شد. اما ایران هنوز نهتنها چنین واقعیت مهمی را نپذیرفته؛ بلکه همواره آن را انکار کرده است، به همین دلیل با نوعی بنبست در تصمیمگیری روبرو شده است.
نکته قابلتأمل دیگر این است که در ایران عدهای بهجای ارائه یک تصویر حقیقی از شرایط کشور که بتواند اعتماد و همراهی افکار عمومی را جلب کند، تصویری از آن میسازند که با شرایط حاکم بر مملکت و زندگی شهروندان و کنش بینالمللی کشور تناسب و همخوانی ندارد. تأکید بر این تصویرسازیهای غیرواقعی باعث شده است که مقامات دولت از واقعیت جامعه فاصله بگیرند و اکثر اظهارات و حتی اقدامات آنها بهگونهای باشد که گویی در کشور دیگری غیر از ایران زندگی میکنند. غرقشدن در این فضای غیرواقعی و ذهنی باعث شده است که بر مبنای یک سری پیشبینیهای بیاساس که یک جهان غیرواقعی را برای مقامات ایران تصویرسازی میکند تصمیمات نادرستی در مورد سرنوشت مردم و مملکت گرفته شود که اشتباه بودن آنها از قبل مشخص بوده است.
همانطور که ذکر شد عبارت «زمستان سخت اروپا» نمونه آشکاری از این بیتوجهی عمیق به شرایط و توانمندیهای داخلی و درک نادرست از شرایط بینالمللی است. داخلی ازاینجهت که این واقعیت آشکار بود که در کوتاهمدت ایران توانایی پاسخ به نیازهای اروپا در حوزه گاز را به علت آماده نبودن زیرساختها و فرسوده بودن آنها ندارد؛ ولی این واقعیت انکار شد و جوری وانمود شد که اروپا برای تأمین نیازهایش چارهای جز امتیازدادن به ایران نخواهد داشت و در آن صورت است که تحریمها برداشته میشود و ایران با قیمت گزاف به آنها نفت و گاز خواهد فروخت، این حماسهسراییها در حالی چشم خود را بر ضررهای روزانه ایرانایران از تحریم بسته بود که حتی جواد اوجی وزیر نفت چند ماه قبل از جنگ اوکراین گفته بود اگر ۱۶۰ میلیارد دلار در حوزه نفت و گاز سرمایهگذاری نشود به واردکننده تبدیل خواهیم شد.
در پایان باید گفت زمستانی که قرار بود برای اروپا سخت باشد به وقع نپیوست و قیمت گاز در آنجا به زمان قبل از جنگ اوکراین رسیده است؛ ولی ما در داخل توانایی تأمین مصرف داخلی را هم نداریم و به علت کسری بسیار زیاد، گاز بسیاری از نهادها و صنایع قطع شده است تا مصرف خانگی قطع نشود. طمع امتیازگیری از غرب که بر مبنای تحلیلهای نادرست از شرایط جهان بود، باعث شد نهتنها کشور از فرصتی که در ابتدای بحران اوکراین برای حل پرونده هستهای شکلگرفته بود به نفع خود استفاده نکند، بلکه از توافق دورتر شود. بهنحویکه در نهایت فضا بهگونهای رقم خورد که روسیه بخشی از هزینه و هجمه جهانی که علیه تجاوزگری این کشور در اوکراین شکلگرفته بود را با ادعای همکاری پهپادی با ایران با سمت کشورمان سرشکن کرد. بازی همیشگی روسیه با کارت ایران بهخصوص در جنگ اوکراین دارای عواقبی برای کشور خواهد بود، در یک نمونه؛ این موضوع توافق هستهای که روزبهروز احیای آن برای کشور ضروریتر میشود را در کما قرار داده است؛ بنابراین در شرایط حاضر به نظر میرسد که باید نهادهای تصمیمگیر کشور بر اساس یک ارزیابی جدید و دقیق فهم خود را از شرایط کشور و نظام بینالملل را تازه کنند و بر اساس این درک جدید که حدود و مقتضیات کشور در آن مشخص است اقدام به کنشگری کنند و از تصمیمات هیجانی و شعاری که با واقعیت همخوانی ندارد فاصله بگیرند.