به گزارش خبرداغ به نقل از اعتماد :مناظره اخیر احمد زیدآبادی و محمدصادق کوشکی در کنار همه مباحث متفاوتی که در بر داشت حاوی یک نکته ویژه هم بود.
جایی که زیدآبادی گفت: من نماینده اکثریت ملت ایران هستم و کوشکی هم این ادعای او را زیر سوال برد. طبیعی است ابراهیم رییسی هم به واسطه پیروزی در انتخابات سال گذشته، خود را نماینده اکثریت جامعه میداند. نزدیکان سیدمحمدخاتمی نیز به واسطه دو پیروزی درخشان در انتخاباتی نسبتا رقابتی، مدعی هستند اگر بار دیگر فرصت رقابت پیدا کنند نظر اکثریت جامعه را جلب میکنند و در نهایت اینکه طیف تحریمکننده انتخابات 1400 یا حتی گروههای اپوزیسیون خارج از کشور هم به دلیل مشارکت پایین در انتخابات گذشته، ادعای اکثریت بودن مطرح میکنند و هیچیک قابل راستیآزمایی نیست.
اما به راستی چرا در چنین وضعیتی قرار گرفتیم و چرا همه طیفها فکر میکنند نماینده اکثریت جامعه هستند؟
دلیل روشن است. سال گذشته نظام انتخاباتی کشور، باسکول سیاسی کشور را از چرخه وزنکشی واقعی خارج کرد. در فقدان باسکول عادلانهای که وزن طیفهای سیاسی را به درستی نشان دهد همه ادعای اکثریت بودن دارند و مشاجرهها از شکل رقابت آرام و منطقی خارج میشود.
طبیعی است وقتی مردم روی ترازوی انتخابات نتوانند وزن جریان فکری خود را بسنجند، فریادشان را به خیابان میآورند. وقتی فریادشان شنیده نشود سر و صدایی مهیبتر ایجاد میکنند تا جلبتوجه کنند.
دانشجویانی که روز یکشنبه به سخنگوی دولت ناسزا میگفتند، در ضمیر خود باور داشتند سخنگویی به دانشگاهشان آمده که اکثریت مردم را نمایندگی نمیکند وگرنه چه کسی جرات دارد خود را با نماینده اراده عمومی جامعه در بیندازد و مگر در همه این سالهای گذشته، سابقه داشت که دولتی تنها یک سال پس از روی کار آمدن در چنین اوضاع وخیمی قرار بگیرد؟
با افسوس و تاسف باید گفت یکی از دلایل وضعیت ملتهب امروز جامعه ما، دستکاری کردن باسکول انتخاباتی کشور و سنگین کردن کفه ترازو به سود یک جریان و حذف جریانات دیگر است.
تا وقتی به احمد زیدآبادی، دکتر محمد فاضلی و سایر جریانات فکری و سیاسی اجازه داده نشود در یک انتخابات آزاد، وزن خود و اندیشه خود را بسنجند، جای گلایه نیست اگر اکثریت جامعه را طرفدار اندیشه خود بدانند. شهروندان نیز تا زمانی که ابزارهای دموکراتیک و مسالمتآمیز بیان دیدگاههای خود را داشته باشند روشن است رو به اعمال فشار خیابانی نمیآورند اما تا همین ابتدای آبان که حدود 40 روز از شروع التهابات میگذرد کدام مقام مسوولی به شهروندان اطمینان خاطر داده که میتوانند گرایش فکری و حکمرانی مطلوب خود را در انتخابات بعدی سر کار بیاورند و چه تضمینی وجود دارد که این وعده با ایجاد آرامش در خیابانها فراموش نشود؟
درس آموخته اتفاقات اخیر برای هر آنکس که دلش برای کشور میسوزد این است: اگر نظر مردم را پای صندوق رای، سالم و عادلانه نگیریم، ناچاریم نظرشان را در خیابان با خشم و غضب ببینیم. اگر تریبونهای رسمی کشور، محلی برای بروز و ظهور صدا و خواستههای متنوع جامعه نباشد، این صدا به خشنترین شکل ممکن خودش را از در و دیوار و خیابان به گوش صاحب منصبان میرساند و خلاصه اینکه تا زمانی که داوری در باب شیوههای حکمرانی را مطابق با الگوهای شناختهشده به انتخاباتی آزاد واگذار نکنیم جامعه مجراهای دیگری برای خود پیدا میکند که این مجراها لزوما مسالمتآمیز و بیهزینه نیست. این درسی است که به قیمت تجدیدی خرداد سال گذشته و مردودی در شهریور امسال به دست آمد؛ البته اگر به دست آمده باشد!