به گزارش خبرداغ به نقل از برترین ها ، بیست سال از اکران فیلم «شام آخر» به کارگردانی فریدون جیرانی و نویسندگی نازنین مفخم و فریدون جیرانی گذشت. «شام آخر» روایت میهن مشرقی استاد دانشگاه است که بعد از بیست و شش سال زندگی با همسرش، دچار مشکلات جدی شده و زندگی او از لحاظ فکری و رفتاری با همسرش، محسن، به بن بست رسیده است که پس از جدایی از وی، شاگرد جوانش مانی معترف، با بازی محمدرضاگلزار، به او ابراز علاقه میکند. «شام آخر» عشقی آتشین و ظاهرا غیرممکن بین یک پسر جوان و استادش را روایت میکند. شام آخر دومین فیلم سینمایی محمدرضا گلزار بود که در آن با کتایون ریاحی و هانیه توسلی همبازی شد.
«شام آخر» در زمان خود با داستانی ساخته شد که تا پیش از جریان دوم خرداد هرگز ممکن نبود. «شام آخر» پایانبخش آن دوره ملتهب سینمای فریدون جیرانی هم بود فضای فرهنگی بهتدریج بسته و بستهتر میشد و ساختن چنین فیلمهایی با داستانی ممنوعه با فضایی ملتهب و حساس؛ سختتر از هروقت دیگری شده است.
«شام آخر» نه تنها در زمان اکران خود بسیار موفق بود که میتوان آنرا در میان پنج فیلم برتر کارنامه جیرانی هم قرار داد. فیلم در جشنواره سال هشتاد بهنمایش درآمد و نام اولیهاش یک داستان زنانه بود که در پی مخالفتها به عنوان فعلی تغییر یافت. «شام آخر» فیلمی بود که با فلاش بک شروع میشد. بازهم ملهم از نوآرها و داستانهای پاورقی که عموما با یک فلاشبک اینچنین شروع میشوند؛ جنایتی رخ داده و پس از مواجهه اولیه با آن، فیلم با یک فلاشبک طولانی قرار است ماجرای جنایت را تعریف کند.
«شام آخر» یک کتایون ریاحی فوقالعاده دارد. هم بسیار زیبا است و هم بهخوبی کنترل شده و بازی بهاندازه و ورئالیستی از خود به نمایش میگذارد. فیلم همچنین هانیه توسلی را هم به سینمای ایران معرفی کرد و هنوز هم که هنوز است میتوان آنرا بهترین نقشآفرینی توسلی دانست. دختری پرهیجان و پرشور که در نهایت به جنون میرسد.
شاپور عظیمی دربارهی فیلم نوشت: فیلم در واقع داستان و موقعیت میلدرِد پیرس (مایکل کرتیز، ۱۹۴۵) را پشتورو کرده است؛ شوهر دوم میلدرد پیرس (جون کرافورد) که زنی میانسال است و دختری جوان دارد، کشته میشود و از همان ابتدا مشخص میشود قاتل خود میلدرد است که به خاطر دختر جوانش دست به این قتل زده است. شام آخر از همان نماهای ابتدایی که آمبولانسی را در یک خانهی ویلایی نشان میدهد که ظاهراً جنازههایی را حمل میکند تا آن حرکت دوار دوربین حول پلکان مارپیچ خانه و نشان دادن تختخوابی خونین، به تماشاگرش اعلام میکند با فیلمی روبهرو خواهد بود که مؤلفههای ژانری و مشخصاً فیلم نوآر را در بر دارد.
از همان ابتدا که آفاق در برابر بازجویی قرار میگیرد که هرگز او را نمیبینیم و شروع میکند به روایت زندگی خانمش که اکنون مرده است، به این نتیجه میرسیم که میزانسن این صحنه به گونهای نیست که مابهازایش را تا به حال در سینمای ایران دیده باشیم و این مستقیم از سینمای ژانر آمده است (برای نمونه تمام میلدرد پیرس شامل تکگویی این زن و بازگشت به گذشتهها برای روایت داستان است). از سوی دیگر به همان دلایل گفتهشده، فیلم از ابتدا برخی عناصرش را به عنوان پیشفرض به تماشاگر ارائه میکند که این نیز یکی از همان خصایص ژانرست.
پیداست الگوی فیلم اصلی مورد نظر است و نه سیر طبیعی شخصیتپردازی. از این رو، فیلم توضیح نمیدهد که میهن مشرقی چهگونه ۲۶ سال با پسرعمویش محسن مشرقی به عنوان شوهر زندگی کرده است. رفتار سرشار از خشونت محسن برخاسته از آنچیزی است که نویسندهی فیلمنامه از پیش برای او «طراحی کرده است». فیلم هرگز به نشانههای علاقهی مانی به میهن نمیپردازد. ما نمیدانیم که مانی چرا او را انتخاب کرده است. پدر مانی (شاهرخ فروتنیان) در صحنهای که میهن برای امضای قرارداد کتابش آمده است، تنها به این اشاره میکند که مانی مادرش را در پنج سالگی از دست داده است.
آیا این دلیل علاقهی او به زنی است که چند سال از خودش بزرگتر است؟ از سوی دیگر شخصیت ستاره به گونهای طراحی شده که از پیش قرارست دلبستهی مانی شود و با پدرش قرار میگذارد که او و مانی را به ایتالیا بفرستد. ما نمیدانیم چرا ستاره در دنیای ذهنی خودش زندگی میکند و متوجه عدم علاقهی مانی به خودش و علاقه به مادرش نمیشود. زمانی هم که متوجه این ارتباط میشود به طور ناگهانی عقلش را از دست میدهد و هر دو را به قتل میرساند.
صحنههای پایانی فیلم جایی که محسن به آفاق میگوید میهن را دوست داشته و خواندن متنی از سوی ستاره که جنون او را به طور کامل نشان میدهد، نتیجهگیریهای فیلم بر اساس سبک و سیاق داستانی است که برای تماشاگرش روایت کرده است و نتیجهی طبیعی شخصیتپردازی آدمهای فیلم نیست.«شام آخر» هم در زمان اکران و حتی تا امروز نیز با نقدهای تند در امان نماند. در اینجا یکی از نقدیها را آورده ایم.
فیلم «شام آخر»، در زمانهای که ظاهرا زمانهی «تابو شکنی» بود (دوران اصلاحات) با یک سوژه ملتهب دیگر (عشق یک جوان ۲۴ ساله به زنی ۴۵ ساله) توانست دوباره گیشه را فتح کند و به فیلم موفقی نزد مخاطب عام تبدیل شود. در زمان ساخته شدن فیلم، نفس طرح موضوعات تابو یا شبه تابو در یک فیلم، تضمین فروش آن بود و جیرانی در دو فیلم قبلی خود (قرمز، آب و آتش) نشان داد که استاد سوار شدن بر موجهای ساختارشکن روز است.
«شام آخر» از زمان نمایش خود در سال ۸۱ توانست طرفداران سفت و سختی برای خود دست و پا کند و طیف دلایل برای این محبوبیت متنوع است: اولین حضورسینمایی محمدرضا گلزار به عنوان نوازنده گروه موسیقی پاپ آریان، حضور یک کتایون ریاحی در آستانه ۴۰ سالگی و استفاده از ابژههای جاذبه زنان میانسال، سوژه رقابت عشقی میان مادر و دختر، نواختن نمادهای جمهوری اسلامی در فیلم، تمهای هندیواری، چون دیدار عاشق و معشوق زیر باران، فضاهای توریست پسند فیلم در سفر به نایین، دیالوگهای مد روز درباره ترجیح عشق بر سنت یا عشق بر عرف و..
فیلم «شام آخر» فیلم بدی است و از نقصهای عمدهای به لحاظ پرداخت سینمایی، منطق روایی، فیلمنامه و محتوا رنج میبرد. اولین ضعف فیلم در روایت سینمایی، که تقریبا بلافاصله رخ مینماید، آشفتگی آن در «زاویه دید» و راوی فیلم است. ظاهرا کل سیر داستانی فیلم از زبان «آفاق»، دایه و خدمتکار میهن مشرقی در اتاق بازجویی زندان روایت میشود و در نقاط عطف فیلم ما با برش به چهره و روایت آفاق در همان اتاق مواجهیم که یادآور میشود که این روایت آفاق از ماجرای میهن است و ما (مخاطب) به همراه بازجو، از زبان آفاق تکاوندی به تدریج با کل ماوقع آشنا میشویم.
اما این زاویه دید، بلافاصله با صحنه کنفرانس مثلا علمی میهن مشرقی در دانشگاه فرو میریزد. اگر فیلم از زاویه دید آفاق روایت میشود، چرا راوی در این صحنه حضور ندارد؟ او چگونه راوی ماجرایی است که ندیده است؟ تاکید دوربین بر صحبتهای ستاره و همکلاسیش، صحنه نقاشی مانی از میهن در حال سخنرانی، گفتگوهای مانی و ستاره در بیمارستان و... از دید چه کسی روایت میشود؟ اگر آفاق راوی ماجراست، پس راوی این صحنهها کیست؟
به همین ترتیب میتوان منطق روایی کل صحنههای دانشگاه، مسافرت نایین، و از همه مهم تر، گفتگوهای ستاره و محسن (شوهر میهن) را که در خانه محسن انجام میگیرد زیر سوال برد، چرا که عقلا و منطقا آفاق در هیچ کدام از آنها نمیتوانست حضور داشته باشد. صحنه عکاسی مانی از میهن در مسجد قدیمی نایین چطور؟ این گفتگوی عاشقانه را چه کسی روایت میکند؟ صحنه خواب سنگسار شدن میهن را که ستاره در خانه پدرش میبیند چه کسی روایت میکند؟
«محسن مشرقی»، قرار است «آدم بد» یا همان «آنتاگونیست» فیلم باشد. او مردی ریاکار و متعصب است و ریاکاری و تعصب او هدف حمله مستقیم و غیرمستقیم فیلمساز است. اما این فرد متعصب و غیرتی که در حد بیماری روانی تصویر میشود که برای زن و دخترش در حراست دانشگاه پرونده سازی میکند، رفتارهایی کاملا متناقض با هم بروز میدهد. چگونه او که ظاهرا این اندازه روی همسر خود تعصب دارد، نسبت به دختر خود کاملا «لیبرال» و حتی «ولنگار» عمل میکند؟
ستاره به راحتی به پدرش (که چهرهای حزب اللهی و دارای مقام است) تلفن میکند تا برای او و «دوست پسرش» بورسیه بگیرد و پدر هم میپذیرد! پدر هیچ گونه حساسیتی به روابط دخترش با پسری دیگر ندارد. از آن گذشته، ما حتی درباره تعصب او به همسرش هم چیز خاصی نمیبینیم. میهن مشرقی تحصیلات عالیه دارد، استاد دانشگاه است، فعالیت اجتماعی دارد، با دانشجویانش رفاقت دارد و تقریبا هیچ عنصری از یک زن سنتی در او نمیبینیم.