ساعت 11صبح شنبه یازدهم دیماه به قاضی محمدحسین زارعی، بازپرس جنایی تهران خبر رسید که در جریان یک درگیری خانوادگی مردی میانسال جانش را از دست داده است.
تیم جنایی پس از حضور در محل حادثه با جسد مردی روبهرو شد که بر اثر اصابت ضربه چاقو به گردنش به قتل رسیده بود.
مقتول 57ساله و معلم بازنشسته بود و در زمینه ساختوساز نیز فعالیت داشت. همسر و دختر وی که شاهد جنایت بودند، میگفتند که قاتل تنها پسر خانواده است.
همسر مقتول گفت: پسرم مدتها بود که با پدرش اختلاف داشت. اختلاف آنها بر سر این بود که پسرم ولخرجی میکرد و همسرم همیشه نسبت به این موضوع اعتراض داشت. پسرم خیلی خوشگذران بود و اصلا به آیندهاش فکر نمیکرد. روز حادثه هم طبق معمول همیشه به خانه آمد و از من درخواست پول کرد. درصورتیکه به تازگی شوهرم به او یک میلیون تومان پول داده بود. مادرخانواده ادامه داد: به او گفتم پول ندارم و پسرم شروع کرد به داد و فریاد راه انداختن. من هم عصبانی شدم و به پدرش زنگ زدم و گفتم پسرمان به خانه آمده و درخواست پول کرده است.
شوهرم در نزدیکی خانه بود و گفت تا دقایقی دیگر خودش را میرساند. وقتی رسید پدر و پسر با هم درگیر شدند و ناگهان پسرم چاقویی از داخل کمدی که در اتاقش بود برداشت و یک ضربه به شوهرم زد. من و دخترم شوکه شده بودیم و با داد و فریاد همسایهها را خبر کردیم. وقتی شوهرم خون آلود روی زمین افتاد، پسرم فرار کرد.
یک ساعت بعد در حالی که تیم جنایی در محل جنایت سرگرم تحقیقات بود و تلاش برای دستگیری قاتل آغاز شده بود، مأموران موفق شدند او را حوالی خانهشان شناسایی کنند. متهم 22ساله برای اینکه ببیند پدرش زنده مانده یا نه به محل جنایت برگشته بود که دستگیر شد. او در بازجوییها به قتل پدرش اعتراف کرد. در ادامه بازپرس جنایی برای وی قرار بازداشت صادر کرد.وی برای تحقیقات بیشتر در اختیار اداره آگاهی تهران قرار گرفت.
گفتوگو با متهم
انگیزه ات از قتل چه بود؟
من قصد کشتن پدرم را نداشتم و همهچیز در یک لحظه رخ داد. اصلا فکرش را نمیکردم پدرم جانش را از دست بدهد. ما هر دو عصبانی بودیم و در کشمکش با یکدیگر ناگهان چاقو به گردن پدرم اصابت کرد و همین به قیمت جان او تمام شد.
چرا با پدرت درگیر شده بودی؟
او همیشه به من سرکوفت میزد. البته خودم هم کم مقصر نیستم. بهتر بگویم از وقتی که شروع کردم به مصرف مواد (گل)، بدخلقی به سراغم آمد. علاوه بر این من بیماری اعصاب و روان هم دارم و مدتی تحت درمان بودم. پدرم همیشه میگفت چرا بهدنبال کار و کسب درآمد نیستی. یا میگفت چرا همه پولهایت را خرج میکنی و پس اندازی نداری. یا اینکه چرا تمام وقت سرگرم انجام بازیهای آنلاین هستی و سرت مدام در گوشی موبایل است و بهانههای دیگری از این دست. همه اینها عذابم میداد.
من عاشق بازیهای آنلاین هستم، اغلب به گیمنیت میروم، عاشق مهمانیرفتن و وقت گذراندن با دوستانم هستم و گاهی تفریحی گل میکشم. پدرم اما با این نوع زندگی مشکل داشت. دلش میخواست به سر کار بروم و دستم توی جیب خودم باشد. نمیخواست بپذیرد که دنیای من با او فرق دارد و همه آدمها یکسان نیستند.
آنطور که مادرت گفته روز حادثه به خانه رفته و درخواست پول کرده بودی؟
درست گفته است. من کاری نداشتم و باید از خانوادهام پول میگرفتم. میخواستم با دوستانم بیرون بروم اما مادرم میگفت پدرت به تازگی یک میلیون تومان به حسابت ریخته است. اما پول تمام میشد. کافی بود یک روز با دوستانم بیرون بروم و یا خرید کنم. دیگر پولی نمیماند. علاوه بر این من دانشجوی رشته کامپیوتر هستم و چون تحصیل میکنم نمیتوانم کار کنم. با وجود اختلافاتی که میان ما بود اما من هرگز نمیخواستم جان پدرم را بگیرم و حالا خیلی پشیمانم.
چرا چاقو در کمدت داشتی؟
2 سال پیش هم بر سر همین مسائل درگیری داشتم. من پول میخواستم و پدرم به من پول نمیداد. وقتی درگیر شدیم، مرا تهدید کرد و از آن پس چاقویی تهیه کردم و داخل کشوی میزم قرار دادم تا چنانچه خطری تهدیدم کرد از آن استفاده کنم. اما گمان نمیکردم که روزی با آن جان پدرم را بگیرم.