به گزارش خبرداغ به نقل از برترین ها ، کارگردان یک فیلم مستند «دو سر برد، دو سر باخت» مدعیست که فیلم سینمایی مشهور این روزها «قهرمان» اصغر فرهادی با اثرپذیری جدی از فیلم مستند او ساخته شده و در این مسیر نه تنها حق و حقوق مادی و معنوی او هیچ گاه تامین نشده بلکه شاهد برخوردهایی از گونهای دیگر بوده است.
ماجرا از چه قرار است؟
آزاده مسیحزاده فیلمساز سینمای کوتاه که هنرجوی فرهادی در موسسهی کارنامه هم بوده؛ چندین سال پیش مستندی در شیراز ساخته با عنوان "دوسر برد، دوسر باخت" که داستان زندگی شخصیت اصلی قصهی فیلم فرهادی است. او که با این فیلم تقدیرنامه «هشتمین جشنواره فیلم کوتاه شیراز» را هم دریافت کرده،
درخلاصه داستان فیلمش که در تاریخ ۴ اردیبهشت ۹۷ در اینستاگرامش منتشر شده نوشته که «زندانی بندباز شیرازی که در زندان به رنگآمیزی دیوارهای زندان مشغول است، روزی برای خرید رنگ از زندان خارج میشود و کیف حاوی پول پیدا میکند. به گفته خودش میتوانسته این پول را برای خودش بردارد، اما مبلغ پول به اندازهای نبوده که بتواند بدهی خود را داده و از زندان خلاص شود. پس به دنبال صاحب پول میگردد و پس از پس دادن پول به صاحبش، این ماجرا رسانهای میشود و خیرین شیراز بدهی این فرد را پرداخت میکند و او با این حرکت قهرمانانه از زندان آزاد میشود.»
ادعاهای این مستندساز از یک طرف واکنش انجمن مستندسازان را موجب شده و از طرف دیگر واکنش وکیل اصغر فرهادی را. انجمن مستندسازان در بیانیه خود نوشت: «فیلم مستند «دو سر برد، دو سر باخت» را که این روزها کارگرداش مدعی است، آخرین ساخته اصغر فرهادی با اثر پذیری جدی از مستندش ساخته شده در یوتیوب ببنید تا بزودی فضای آزادی برای گفتگو در این زمینه فراهم شود.
اگر در ساخت یک فیلم داستانی از مصالح مختلف یک فیلم مستند استفاده شده باشد، حق و حقوق صاحب فیلم مستند چگونه باید تامین شود؟ اگر کسی در مسیر ساخت یک فیلم به عنوان راهنما، مشاور یا استاد حضور داشته باشد چه حقی نسبت به آن فیلم پیدا میکند؟»
پس از انتشار این بیانیه، وکیل اصغر فرهادی در نامهای به توضیح درباره این ماجرا پرداخته است بخشهای از نامه را در اینجا آوردهایم. سوژه مذکور توسط این مستندساز کشف نگردیده بلکه مدتها پیشتر از ایشان به صورت گسترده در رسانهها منتشر شده است. خانم مسیح زاده قبل از ساخت فیلم «قهرمان»، در حضور دو شاهد در موسسه آموزشی بامداد در تاریخ ۱۵/۰۵/۱۳۹۸، متنی را به دست خط و امضای خود تهیه کرده و در آن صراحتا اظهار میکنند که ایده و طرح فیلم مستند «دو سر برد، دو سر باخت» متعلق به آقای فرهادی است. اصل این سند در اختیار موسسه بامداد و نسخهی برابر اصل شده آن به خانه سینما و دادسرای فرهنگ و رسانه (شعبه چهارم) تقدیم شده است.
یاشار نورایی (منتقد سینما) در این باره نوشت: هردم از این باغ بری میرسد؛ فیلم فرهادی و مستندی که میگویند بسیار شبیه آن هست، بیشتر به دو نوع نگاه نسبت به یک موضوع مشترک میمانند. مایههای مشترکی هم میانشان هست، ولی بحث سر تأخر و تقدم و اینکه کی از کی کپی کرده، دارد فضا را دوباره به سمتی میبرد که مثل تردیدها و مظنون بودن شخصیتهای "قهرمان"، بیشتر پریشانگر است تا سازنده! این حاشیهها قطعاً به لحاظ قانونی و حقوقی مهم هستند، اما در نگاه بیننده نسبت به صداقت هنرمند نباید تردید ایجاد کنند و او را در حد دزد ایده تقلیل دهند. حتی اگر تصور کنیم که فرهادی آن مستند خوب را دیده، به نظر من با الهام از عناصر آن مستند اجرای سوژه را به نوعی تعالی دراماتیک رسانده که مفاهیم و اثرگذاری آن بسیار بیشتر از رئالیسم مرسوم است. البته اینها فقط نظر من است، چون دوست ندارم مسائل حقوقی که به جای خودشان باید حل و فصل شوند، در نگرش ما نسبت به فیلمی که در شکل خود سنجیده و درست است، تأثیر منفی بگذارند.
پوریا ذوالفقاری (منتقد سینما) نیز در این باره نوشت: در یک تقسیمبندی کهنه، ولی هنوز کارآمد، رویکرد «روایی» را نقطهٔ مقابل رویکرد «دراماتیک» قرار میدهند. میتوان گفت نسبت قهرمان با «دوسر برد، دوسرباخت» - که چندسال زودتر ساخته شده- چنین چیزیست. قصه که همان قصه است. اما دنیای مستند براساس روایتهایی که یکدیگر را تکمیل یا نقض میکنند، ساخته میشود؛ و آنچه در مستند روایت میشود، در قهرمان تصویر شده است؛ شُکری (همان زندانی): «یک کیف چرمی و مشکی زنونه پیدا کردم. باز کردم توش پر پول بود.»، «بعد از زندان دیگه خونه نداشتم، رفتم پیش مامان اینا» (مادر و برادر کوچکتری که مشکل حنجره دارد. نه لکنت!)، اشارهٔ چندباره به کارهای نقاشی و معماری شکری در زندان و روایتش از وسوسه شدن خود با واژگانی که برای آنها که قهرمان را دیده باشند، آشنایند: «گاهی فکر میکردم بگویم صاحبش پیدا شد و آمد پول را گرفت.» یا شنیدن این سرزنش در مستند که: «یعنی شما کیف رو به صاحبش دادید، شناسنامهای، کارت ملیای چیزی ازش نخواستید؟» (دیالوگی در قهرمان!) و اشارهٔ یکی از مسئولان زندان به این که بعدها شایعه شد اصلا صاحب پولی در کار نبوده و این قصه را خود شکری ساخته است؛ و روایت شکری از آغاز ماجرا در بانک: «مقابل زندان یک بانک سپه بود. رفتم داخل و گفتم پول پیدا کردهام. رئیس بانک پرسید چقدر؟ رقم را که گفتم رئیس بانک تکان خورد.»
صحبتهای شکری دربارهٔ خودش هم انگار به فیلم راه یافته. کارگردان از پشت دوربین به او میگوید شما همهٔ حرفها را با خنده میزنید و جواب شکری: «من اوج عصبانیتم اینه که میخندم.» و دائما هم لبخند به لب دارد! شکری از همسرش جدا شده؛ و بابت مهریه به زندان افتاده. مادرش تعریف میکند که زن شکری آمد بچهاش را گذاشت پیش ما و رفت. (در قهرمان خواهر جایگزین مادر شده.) طبیعیست کارگردانی که برای فستیوالها فیلم میسازد، در این زمانه زن را به شخصیت منفی بدل نکند و اصلا کنارش بگذارد. این مهمترین تفاوت قهرمان است با این مستند. من از جنبههای حقوقی و قانونی ماجرا سر در نمیآورم و در این رابطه اظهار نظری نمیکنم. امکان دیدن هر دو فیلم و قضاوت کردن برای همه وجود دارد. ولی تا جایی که من از سینما میدانم، فیلمنامهٔ قهرمان را نمیشود «اوریجینال» خواند. یعنی هرچه باشد، اوریجینال نیست. عکس هم لحظهٔ اشارهٔ شکریست به محل یافتن کیف. آشنا نیست؟
فیلم «قهرمان» در سینماهای کشور اکران شده و امکان تماشای آن مهیاست. مستند «دوسربرد، دوسرباخت» نیز در یوتیوب منتشر شده است