به گزارش خبرداغ به نقل از روزنامه اینترنتی فراز ، سهمیهای یا آزاد، مسئله این است؛ مسئلهای مهم که مشخص میکند دانشجویی براساس شایستگی و نمره مطلوبی که بهدست آورده وارد رشتهای مانند پزشکی شده، یا براساس سهمیهای انتصابی یا انتسابی. این روزها، اخبار مختلفی در مورد دانشجویان پزشکی که با سهمیههای مختلف وارد این رشته شدهاند و افشای اطلاعات کارنامه کنکوری آنها بر سر زبانهاست و تصویر این کارنامهها در شبکههای مجازی، دست به دست میشود و البته هم موجب تعجب کاربران شده و هم آنان را نگران سلامت آینده خود و خانوادهشان میکند. عجیبترین نکته در این مورد، قبولی 60 درصدی داوطلبان سهمیهای در رشتههای پزشکی است، موردی که حتی صدای قائم مقام معاون آموزشی وزیر بهداشت را هم درآورده است.
شاید برای بسیاری ازما پیش آمده که با دیدن پیشوند تخصص یا فوق تخصص فلان پزشک، به مطب وی مراجعه کردهایم؛ اما بهعنوان یک بیمار که تنها میتواند از علایمی که دارد گزارش بدهد، در نهایت متوجه شدهایم این پزشک، انتخاب درستی نبوده است.
برای بسیاری از ما پیش آمده که حتی پس از رفت و آمد بین مطبهای مختلف، در نهایت سراغ یک پزشک مسن رفتهایم، زیرا به این نتیجه رسیدهایم که پزشکان امروز، یا تجربه و یا سواد کافی ندارند؛ پزشکانی که حتی از تحلیل یک عکس معمولی رادیولوژی عاجزند و مانند خود بیمار تنها به آن خیره میشوند و نمیتوانند و نمیدانند در مورد آن، چه بگویند، بهخصوص اگر عکس، اسکن یا آزمایش، فاقد گزارش متخصص مربوطه باشد، که اوضاع به سمت شگفت زدگی و طنز میرود؛ چون پزشک محترم بیمار را به مرکز تشخیص پزشکی ارجاع میدهد تا برای عکس و آزمایش و ... گزارش متخصص را دریافت کند!
سهمیه؛ اولین عنصر مخرب در تولید متخصص بیسواد
براساس گزارش قائم مقام معاونت وزارت بهداشت، 60 درصد از دانشجویان رشته پزشکی، سهمیهای هستند، افرادی که نمرات و رتبه آنان در کارنامه آزمون کنکور، بهشدت پائین است و حتی در برخی از دروس، نمره صفر یا منفی دریافت کردهاند، اما با رتبههای بالای حداقل 50 هزار-و گاهی بیش از 100هزار-، وارد دانشکدههای پزشکی دولتی روزانه میشوند! این افراد در دانشکده پزشکی، در کنار آن 40 درصدی مینشینند که با تلاش شبانهروزی و مطالعه دقیق دروس مختلف، توانستهاند رتبههای واقعی تک، دو یا حداکثر سه رقمی به دست آورند. طبعا حضور این افراد با پیشنیاز اندکی که در رابطه با این رشته دارند، هم بار آموزشی کلاس را پائین میآورند و هم بر زحمت اساتید میافزایند که باید در بسیاری از موارد وقت کلاس را صرف توضیح اولیات دروس به این دانشجویان کنند، دانشجویانی که در طول تحصیل حداقل سه ترم مشروط میشوند! اما نکته نگرانکننده، خروجی این افراد بهعنوان پزشک عمومی و گاه متخصص است. افرادی که فاقد کمترین اطلاعات و تجربه لازم در خصوص رشتهای هستند که با جان و سلامت مراجعان ارتباط مستقیم دارد.
ثروت؛ دومین عنصر مخرب در تولید متخصص بیسواد
پس از سهمیه، که معمولا در دانشگاههای دولتی و در سه رشته مهم پزشکی، یعنی داروسازی، پزشکی و دندانپزشکی، اعمال 60 درصدی میشود. برخی از دانشجویان، با رتبه و تراز پائین، وارد دانشگاههای آزاد میشوند. این دانشجویان بهواسطه ثروت والدین خود، در بسیاری از موارد در کلاس درس حاضر نمیشوند، اما میتوانند نمره های مطلوب را بخرند. در دوره اینترنی و رزیدنتی نیز، در حالیکه باید در بیمارستانهای دانشگاهی حضور داشته و بهطورعملی دانشی را که حفظ کردهاند، تجربه کنند و بهصورت عملی بیاموزند، شیفت و نوبت خود را در ازای مبلغی به دانشجویان کمبضاعت سپرده و خود به تفریح و سرگرمی میپردازند.
پزشکی و سلامت کشور در چنبره بیاعتمادی
رئیس سازمان نظام پزشکی به نکته تکان دهندهای اشاره میکند:« من مطلعم برای دانشگاه علوم پزشکی تهران نفراتی که رتبه ۵۲ و ۵۳ کنکور را داشتند، بهصورت آزاد هم قبول نشدند؛ چون سهمیههای کنکور بیش از حد بودهاست و باید آنها را پذیرش میکردند. به نظر من این سهمیهها برای هر رشتهای تا حدی قابل قبول است، ولی ۶۰ درصد سهمیه پزشکی باعث شده امکان حضور افراد با استعداد و افرادی که واقعا درس میخوانند و برای رشتههای سخت پزشکی تلاش میکنند بهوجود نیاید. در واقع، افرادی که میتوانند برای آینده پزشکی کشور مفید باشند کاهش مییابند» نخستین نتیجهاین روش؛ ناکارآمدی و ضعف بنیه علمی و تجربی درجامعه پزشکی است؛ بیمارانی که به این پزشکان مراجعه میکنند، از چند و چون قبولی و نحوه دانشاندوزی این افراد اطلاع ندارند. مراجعان با دیدن عنوان «دکتر»، به آنان اعتماد میکنند و جسم دردمند خود را به دست آنها میسپارند. اما درعمل این اعتماد، رفتهرفته رنگ میبازد و در نهایت کار بهجایی میرسد که مردم به مطب و یا کلینیک پزشکانی هجوم میبرند که عمری از آنها گذشته و حاصل دانشگاههای این چند دهه نیستند. پزشکانی که در رشته خود، استخوان ترکاندهاند واطلاعات عمیق و گستردهای در رشته تخصصی خود دارند. اما آیا این وضع به نفع بیماران است؟
مسلما نه! هر چه مراجعان یک پزشک متبحر بیشتر باشد، صف انتظار طولانیترخواهد شد و زمان و فرصت مناسب برای درمان از دست خواهد رفت. هرچه پزشکی، تائید بیشتری از جامعه بگیرد و هواخواهان بیشتری داشته باشد، امکان گرایش او به فساد مالی، دریافت زیرمیزی و حقالعمل خارج از عرف و قانون، از طرف او افزایش خواهد یافت. برخی از این پزشکان تا پول کلان به حسابشان واریز نشود، بیمار دم مرگ را حتی نگاه هم نمیکنند.
پزشکان سهمیهای و اعتقاد راسخ به اختراع دوباره چرخ
آن 60 درصد سهمیهای که به افراد مختلف و به دلایل مختلف واگذار میشود؛ اعتماد عمومی به جامعه پزشکی را از بین میبرد. اگر بخشی از گرایش مردم به خوددرمانی و مراجعه به عطاران، گرانی حق ویزیت پزشکان و دارو باشد؛ مسلما دلیل بخش دیگری از این گرایش، عدم اعتماد به پزشکان است. اخیرا برخی از بیماران با وارد کردن علایم بیماری خود در گوگل، داروهای مرتبط با بیماری را- درست یا غلط- بهصورت آزاد از داروخانهها تهیه میکنند و البته در برخی موارد، به جسم و جان خود آسیب میزنند؛ وقتی از آنان علت چنین رفتاری پرسیده میشود؛ به صراحت میگویند که سواد علمی من از فلان دکتری که چندبار به وی مراجعه کردهام، بیشتر است.
اگر نتیجه این سهمیه 60 درصدی در رشتههای پزشکی؛ افزایش فساد در میان پزشکان متبحر و عدم اعتماد و مراجعه مردم به پزشکان است؛ باید پرسید هنگام سیاستگذاری در رابطه با سهمیهمدار کردن دانشگاههای بهویژه پزشکی، مسئولان ذیربط به چنین عوارضی اندیشیدهاند یا باید هربار در هر موردی دوباره چرخ اختراع شود؟