ویلیام ایکلر در newlines institute نوشت: اردوغان و نتانیاهو هر دو جزو پوپولیستهای راست گرا هستند که با در هم کوبیدن جنبشهای سکولار در حال بازسازی ترکیه و اسرائیل هستند.
به گزارش خبرداغ به نقل از انتخاب ، در ادامه این مطلب آمده است: رجب طیب اردوغان، رئیس جمهور ترکیه، قبل از تبدیل کلیسای مقدس ایا صوفیا از موزه به مسجد در سال گذشته، بر ماهیت تاریخی آن لحظه تأکید کرد. وی اظهار داشت: این ایاصوفیه است که از زنجیرهای اسارت خود جدا میشود. این بزرگترین آرزوی جوانان ما بود. آرزویی که سرانجام محقق شد. برای اردوغان و حامیان محافظه کار اهل سنت وی، تصمیم پدر ترکیه مدرن، مصطفی کمال آتاتورک، برای تبدیل مسجد به موزه نوعی حمله به میراث اسلامی و عثمانی این کشور به حساب میآید. اکنون اردوغان با تاکید بر ناسیونالیسم قومی-مذهبی در حال معکوس کردن روند بسیاری از اصلاحات شخصیتی سکولار مثل آتاتورک است.
سه سال قبل از تغییر کاربری و مذهبی ایاصوفیه، بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، از تصمیم دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا در به رسمیت شناختن قدس به عنوان پایتخت اسرائیل استقبال کرد. وی در یک کنفرانس بین المللی به حاضران گفت: مردم یهود ۳۰۰۰ سال پیش اورشلیم را به عنوان پایتخت خود تعیین کردند. اینجا سرزمینی است که پدران ما قدم میزدند، اینجا پادشاهان ما حکومت میکردند، اینجا پیامبران ما تبلیغ میکردند، اینجا ریشههای ماست.
صهیونیستها همواره رویای تبدیل اورشلیم به پایتخت غیرقابل تقسیم اسرائیل را در سر میپروراندند، هرچند که در مورد چگونگی انجام آن اختلاف نظر داشته باشند. طیف راست اسرائیلی شامل جنبشی گسترده که لیکودهای سکولار و شهرک نشینان مذهبی را در بر میگیرد، مصمم است که این رویا را به واقعیت تبدیل کنند و نتانیاهو هم دقیقا نماینده همین طیف است.
طی دهه گذشته، پوپولیستهای راست گرا در سراسر جهان ظهور کردهاند. برکناری ترامپ برای لیبرالها یک پیروزی بود، اما خاکی که وی از آن رشد کرد همچنان پربار است. این در حالی است که بسیاری از عوام فریبان دیگر مانند بولسونارو، رئیس جمهور برزیل، ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه و ویکتور اوربان، نخست وزیر مجارستان، هنوز بر مسند کار هستند. این افراد به اصطلاح قوی، که اغلب نقشهای مذهبی و قومی را با هم مخلوط میکنند، در واقع واکنشی علیه جهانی سازی و نخبگان لیبرال هستند. در این بین نتانیاهو و اردوغان علی رغم اختلاف نظرهای مکرر و شدید با یکدیگر نیز در همین دسته رهبران جا میگیرند. رهبران اسرائیل و ترکیه مانند مجامع ارتجاعی خود ادعا میکنند که نماینده اکثریت خاموش کشور هستند، شهروندان خوبی که به باور رهبرانشان اعتقادات آنها توسط ملی گرایان سکولار گذشته و لیبرالهای مغرور امروز مورد تحقیر قرار گرفته است.
"بی بی" و "سلطان جدید" پرترههایی از دو پوپولیست راستگرا را به تصویر میکشد که با قرار دادن ماهرانه خود در راس جنبشهای قومی-مذهبی بر مسند امور تکیه زدهاند.
جمهوری ترکیه در سال ۱۹۲۳ توسط ژنرال سابق عثمانی مصطفی کمال پاشا تاسیس شد، کسی که بعدا به "آتاتورک" یا همان "پدر ترکها" معروف شد. آتاتورک مصمم بود که یک کشور مدرن و غربی بسازد، دو ویژگی که در آن زمان به نوعی مترادف بودند. این دولت، همانطور که توسط حزب خلق جمهوریخواه (CHP) کنترل میشد، بر اقتصاد کشور مسلط شد چرا که نمیخواست از کشورهای پیشرفته عقب بماند. این حزب همچنین با استفاده از آنچه ایدئولوژی ملی گرایانه سکولار نخبگان جدید حاکم تحت عنوان کمالیسم از آن یاد میشود ارتباط ترکیه را با گذشته عقب مانده و شرقی قطع کرد. خلافت منسوخ شد، اذان به ترکی تغییر یافت و قانون حقوقی سوئیس در کشور حکمفرما شد. به عبارت دیگر آتاتورک معتقد بود که برای تأمین جایگاه ترکیه در غرب، یک انقلاب فرهنگی یا به نوعی به یک دگرگونی کامل از سوی مردم نیاز است.
صهیونیسم نیز از همان ادبیات سکولار و ملی گرایانه استفاده کرد. جنبش صهیونیستی کارگری دیوید بن گوریون پس از تأسیس اسرائیل در سال ۱۹۴۸ سعی در ایجاد یک دولت مدرن با ویژگیهای سوسیالیستی داشت. در اسرائیل تحت سلطه یهودیان اروپایی، نخبگان حاکم آرزو داشتند تا در سرزمین شامات دولتی اروپایی بسازند. با کمک کنترل دولت بر اقتصاد، این پروژه ملت سازی همچنین تلاش کرد تا جامعه مهاجران چند گانه یهودی را به "یهودیان جدید" تبدیل کند، بر این اساس مردم این دولت تازه تاسیس شامل اسرائیلیهای مدرن، عبری زبان میشدند. درست همانطور که کمالیستها امیدوار بودند که به اروپا بپیوندند، صهیونیستها هم معتقد بودند که استقرار اسرائیل به معنای آن است که یهودیان توسط غرب پذیرفته خواهند شد و یهودستیزی از بین خواهد رفت.
آرمانهای نوگرایانه کمالیسم و صهیونیسم کارگری بر اساس هویتهای خاص قومی-مذهبی پایه گذاری شدند. با این حال، آتاتورک و بن گوریون با وجود ساختن دولت بر روی پایههای قدیمی، آرزو داشتند چیزی مدرن خلق کنند. این آرزو برای کسانی که خارج از پروژه ملی این دو دولت بودند یعنی فلسطینیان در اسرائیل و کردها و اقلیتها در ترکیه که همواره در برابر سرکوب هویت جمعی خود مقاومت میکنند، ویرانگر بود.
اولین چالش انتخاباتی برای استقرار سکولاریسم در اسرائیل دو دهه پس از اعدام مندرس رخ داد. در سال ۱۹۷۷، منچیم بگین، فعال راست گرای کهنه کار، به عنوان نخست وزیر انتخاب شد، تصمیمی شوک آور که چپ را برای اولین بار وارد اپوزیسیون کرد. بگین پیرو جنبشی ژابوتینسکی بود که اصلاح طلبی را در دهه ۱۹۲۰ بنیان نهاد. مخالفان سوسیالیسم نیز آرزوی سازش ناپذیری برای ساختن "اسرائیل بزرگ" داشتند و معتقد بودند مذاکره با فلسطینیان بی فایده است. ژابوتینسکی گفت: اسرائیل فقط با زور و در پشت دیوار آهنی سرنیزههای یهودی ساخته میشود.
بگین با تاسیس حزب راست میانه لیکود، به عنوان یکی از مخالفان نخبه جناح چپ، سکولار، اشکنازی و ارائه بسته آزادسازی اقتصادی و محافظه کاری اجتماعی، خود را برای انتخابات آماده کرد. پیام وی مورد توجه ملی گرایان مذهبی و یهودیان خاورمیانهای قرار گرفت که از رفتار با خود مانند شهروندان درجه دو خسته شدهاند. انتخاب لیکود آغاز صعود راست اسرائیل بود. همچنین زمینه ظهور نتانیاهو را فراهم کرد.
نادیده گرفتن شباهتهای بین بگین و عدنان مندرس هنگام خواندن مطلب "بی بی" و "سلطان جدید" دشوار است. هر دو جزو پوپولیستهای راست گرایی بودند که نخبگان سکولار کشورهای خود را به چالش میکشیدند. هر دو از آزادسازی اقتصادی حمایت کردند و در استفاده از لفاظیهای مذهبی نیز محافظهکار نبودند. با این حال، آنها بیشتر محافظه کار بودند تا رادیکال. کاگاپتای به ما میگوید که علیرغم به چالش کشیدن نخبگان کمالیست توسط مندرس این خود او بود که خدایزدایی آتاتورک را نهادینه کرد و ساخت آنیتاکبیر، مقبره پدر ترکیه را به پایان رساند. در سوی مقابل بگین نیز ثابت کرد که از جنبههایی خاصی جزو رهبران محتاط است.
نه بگین و نه مندرس انقلابی راست نبودند. چالش رادیکالتر برای نخبگان حاکم ترکیه و اسرائیل در دهه ۱۹۷۰ ظهور کرد چرا که در این برهه در سراسر جهان، ایدئولوژیهای سکولار و اقتصادهای تحت مدیریت دولت عقب نشینی طولانی مدتی در برابر دین و بازار را آغاز کردند.
در طول دهه ۱۹۷۰، فعالان چپ و راست ملی گرای مارکسیست هنگام جنگ سرد در خیابانهای ترکیه به شکلی خشونت آمیز با پلیس درگیر شدند. هزاران نفر در این جنگ داخلی اعلام نشده کشته شدند. در همین زمان بود که ایدئولوژی دیگری تحت عنوان اسلامگرایی ظهور کرد. طرفداران این اندیشه ادعا میکردند مسیری را دنبال میکنند که نه سوسیالیستی و نه سرمایه داری است. در این زمان در ترکیه، جنبش ملیای، که در سال ۱۹۶۹ توسط نجم الدین اربکان تاسیس شد، اسلام سیاسی را نمایندگی میکرد. اربکان، سخنگوی سابق آناتولی، به حامیان خود قول سیاست جدیدی داد که نه به ایدئولوژیهای غربی مانند مارکسیسم و کمالیسم بلکه به منابع بومی به ویژه اسلام متکی باشد.
در اسرائیل نیز با ظهور ملی گرایی مذهبی، حماس فعالیت بیشتری کرد. گروه اسلام گرای فلسطینی نیز با ایده تقسیم سرزمین مقدس مخالفت کرد و به کشتار هبرون واکنش نشان داد. چنین اتفاقی بهانه مورد نیاز اسرائیلیها را برای حمله به چپها در مسئله امنیت فراهم کرد. نتانیاهو ترس و آشفتگی خود را با پذیرفتن اکراه از روند صلح به عنوان اقدامی استراتژیک برای جلب آرا از مرکزو همچنین با تأکید بر اهمیت دیوار آهنی ژابوتینسکی، سرمایه گذاری کرد. این حرکت موثر واقع شد و وی در انتخابات ۱۹۹۶ با شعار "نتانیاهو - ایجاد یک صلح امن" پیروز شد.
نوشته "سلطان جدید" و "بی بی" راهنمایی ضروری برای زمینههای تاریخی جنبشهای قومی-مذهبی، ملی گرایانه است که اردوغان و نتانیاهو را به قدرت رساندهاند. آنها همچنین به محض رسیدن به قدرت، بینش ارزشمندی از ماهیت حکومت خود ارائه میدهند.
حزب عدالت و توسعه در سال ۲۰۰۲ پس از سالها دولتهای ائتلافی و بحرانهای اقتصادی انتخاب شد. اردوغان با فاصله گرفتن از خاستگاه اسلام گرایانه رادیکال خود، از دموکراسی و آزادی و محدود کردن قدرت ارتش صحبت کرد. احیای اقتصادی ترکیه نیز به وی اعتباری مضاعف داد. در همین حال، نتانیاهو قبل از بازگشت به رهبری لیکود، به عنوان وزیر دارایی در زمان آریل شارون خدمت کرد. او دوباره در سال ۲۰۰۹ به نخست وزیری انتخاب شد. همانطور که اردوغان گذشته رادیکال خود را کمرنگ کرد، نتانیاهو نیز همین کار را کرد. تجدیدنظرطلبی که روزی سازشهای حزب کارگر با سازمان آزادیبخش فلسطین را نکوهش میکرد، ائتلافی با حزب کارگر تشکیل داد.
بین سالهای ۲۰۰۸ و ۲۰۱۱، اردوغان و متحدانش در جنبش همه گیر گولن که یک ستاره تاریک در صورت فلکی اسلام گرایی ترکیه است، در یک سری محاکمههای نمایشی که برای جلوگیری از تهدید کودتا برگزار شد، قدرت ارتش را خنثی کردند.
پس از آن، سلطان جدید ترک آزادانه همانطور که میخواست حکمرانی کرد. اردوغان به تدریج سایه اقتدار خود را بر تمام نهادهای دولتی، از پلیس تا ارتش و دیگر نهادها گستراند. این اقتدار به قدری بود که وی را قادر ساخته است که ایاصوفیه را از یک موزه به یک مسجد تبدیل کند، وی همچنین توانسته است جمهوری آتاتورک را به یک کشور محافظه کارتر از نظر مذهبی تبدیل سازد.
امروز، به دلیل همه گیری کرونا و مشکلات اقتصادی ترکیه، ممکن است حمایت اردوغان رو به کاهش باشد. با این حال، با نزدیک شدن به تولد صد سالگی این کشور او ممکن است بتواند موقعیت خود را با برخی از پیشنهادات پوپولیستی جسورانه حفظ کند. وعده اصلاح قانون اساسی که در اوایل سال اعلام شد ممکن است دقیقا برای این منظور باشد.
اکنون زمان حضور نتانیاهو در قدرت با زمان حضور رئیس جمهور ترکیه مقایسه میشود. در اوایل دهه ۲۰۰۰، شکست روند صلح و ظهور حماس منجر به فروپاشی چپ اسرائیلی و دستیابی به موقعیتی تقریباً هژمونیک توسط راست قومی-مذهبی، ملی گرا شد.
در این زمینه و تحت رهبری نتانیاهو، لیکود بر تلاش اسرائیل برای تبدیل شدن به یک دولت آشکار قومی مذهبی نظارت کرده است. تصویب قانون دولت ملی یهودی در سال ۲۰۱۸ یک نقطه عطف مهم در این تلاشها بود. نتانیاهو، رسانههای خبری به قول خودش جعلی چپ را مورد حمله قرار داده است که این تغییر جهت به راست را تشویق کرده است. ظهور سیاستمدار افراطی ایتامار بن گویر و حملات اراذل و اوباش راست افراطی به شهروندان فلسطینی اسرائیلی نتیجه چهار دهه فعالیت جناح راست است. اما آنها همچنین نتیجه دوران قدرت نتانیاهو هستند.
پس از ناکامی در تشکیل دولت در انتخابات اخیر، به نظر میرسید که نتانیاهو در شرف کنارهگیری است با این حال جنگ با حماس میتواند بخت سیاسی وی را دوباره تقویت کند. در سوی دیگر اردوغان نیز شاید بتواند چنین کند، اما شواهد نشان میدهد که موج قومی-مذهبی و ملی گرایانهای که وی در کل زندگی سیاسی خود بر آن سوار شده، اکنون دیگر دور از دسترس است.