Daron Acemoglu استاد اقتصاد در MIT در «پراجکت سیندیکیت» نوشت: مشخصه قرن بیست و یکم تغییر نظم بینالملل از دوران هژمونی آمریکا به عصر رقابت پکن و واشنگتن است، اما یک نظم بین المللی دو قطبی در حال حاضر به هیچ روی مطلوب نیست و ما باید به فکر نظمی جایگزین باشیم.
به گزارش خبرداغ به نقل از انتخاب ؛ در ادامه این مطلب آمده است: ریاست جمهوری دونالد ترامپ با كاهش نقش جهانی آمریكا در مقابل نفوذ رو به رشد چین، نمایانگر آخرین سالهای یك جهان تک قطبی بود، با این حال در حالی که بسیاری تصور میکنند جهان تک قطبی پس از جنگ سرد جای خود را به نظم بین المللی دو قطبی تحت سلطه آمریکا و چین داده، این نتیجه گیری صحیح و مطلوب نیست. درعوض به دلایلی که وجود دارد میتوان به جهانی امیدوار بود و برای آن تلاش کرد که در آن اروپا و اقتصادهای در حال ظهور نقش قاطع تری داشته باشند.
مطمئناً، چین به عنوان موفقترین دیکتاتور توسعه یافته شناخته میشود، این کشور قبلاً به نفوذ ژئوپلیتیکی قابل توجهی در آسیا و فراتر از آن دست یافته است. در طی دو بحران اخیر جهانی یعنی سقوط مالی 2008 و همه گیری کرونا امروز حزب کمونیست چین به سرعت اقتصاد سیاسی کشور را در واکنش به تغییر شرایط بازیابی و بدین ترتیب قدرت خود را تثبیت کرد. از آنجا که کشورهایی هستند که نمیخواهند از سیاستهای آمریکا پیروی کنند، معمولاً برای جلب حمایت مادی به چین متوسل می شوند، با این اوصاف چه چیزی طبیعی تر از آن است که چین به عنوان یکی از دو قطب جهانی ظاهر شود؟
در حقیقت، یک جهان دو قطبی عمیقا ناپایدار خواهد بود. طبق "نظریه دام" توسیدید ظهور چنین نظامی خطر درگیری خشونت آمیز را افزایش و باعث می شود یافتن راه حلهایی برای مشكلات جهانی كاملاً وابسته به منافع ملی دو قدرت حاكم باشد. با ایجاد نظام دو قطبی سه مورد از بزرگترین چالشهای پیش روی بشریت یا نادیده گرفته و یا حتی تشدید میشوند.
اولین چالش پیرامون حوزه تکنولوژیهای برتر مثل هوش مصنوعی است. در حالی که از حوزه فناوری اغلب به عنوان محور اصلی رقابت آمریکا و چین نامبرده میشود، همخوانی قابل توجهی بین دو کشور در این زمینه وجود دارد به طوری که هر دو به دنبال تسلط الگوریتمی بر انسان هستند. پکن و واشنگتن هر دو به دنبال دستیابی به سیستم عاملهای دیجیتال و هوش مصنوعی (AI) به عنوان ابزاری توسط دولت و شرکتها برای نظارت و کنترل شهروندان هستند.
البته که اختلافاتی بین دو طرف وجود دارد. در حالی که دولت آمریکا چشم انداز تکنولوژیهای برتر را در پیش گرفته و آن را مطیع صنعت ساخته، غولهای فناوری چینی همچنان در سیطره دولت باقی مانده و باید دستور کار مشخصی را رعایت کنند. به عنوان مثال، تحقیقات اخیر نشان میدهد که تقاضای دولت برای فناوریهای نظارتی چگونه تحقیق و توسعه سازندگان هوش مصنوعی چینی را تحت الشعاع قرار داده است. در هر صورت، هیچ یک از دو کشور احتمالاً استانداردهای حفظ حریم خصوصی و سایر حقوق حمایتی از مردم عادی را تقویت نکرده و کمتر کاری میکنند تا مزایای این تحقیقات بدون ابهام و به طور گسترده به اشتراک گذاشته شود.
به همین ترتیب، حمایت از حقوق بشر و دموکراسی در دنیای دو قطبی دارای اولویت کمتری خواهد بود. تعهد اصولی آمریکا به دموکراسی و حقوق بشر بسیار ناچیز است و به طور کلی جدی گرفته نمیشود. از این گذشته، آمریکا تا به حال چندین دولت منتخب دموکراتیک در آمریکای لاتین، آسیا و آفریقا را سرنگون کرده و هنگامی هم که از دموکراسی در کشورهایی مانند اوکراین حمایت کرده عموماً انگیزهای پنهانی مانند مقابله یا تضعیف روسیه را در نظر داشته است.
سومین مسئله بزرگی که احتمالاً در دنیای دو قطبی چین-آمریکا نادیده گرفته میشود، بحث تغییرات آب و هوایی است. در سالهای اخیر، چین بیش از آمریکا از موافقتنامههای بینالمللی با هدف کاهش انتشار گازهای گلخانهای حمایت کرده، اما این دو ابرقدرت فقط دو بزرگترین صادر کننده جهان نیستند. آنها هر دو از مدلهای اقتصادی پر مصرف انرژی پیروی میكنند. چین همچنان به رشد تولید وابسته خواهد بود، در حالی که همزمان مصرف کنندگان و صنایع تقاضای بالای انرژی در آمریکا هم به کار خود ادامه میدهند. میتوان انتظار داشت که علاقه کوتاه مدت هر دو طرف به برتری اقتصادی حرکت به سوی انرژیهای پاک را تحت تاثیر قرار میدهد.
البته همه این مشکلات در دنیایی با دو قطب اضافی، که اتحادیه اروپا و کنسرسیومی از اقتصادهای در حال ظهور، شاید در یک سازمان جدید با حضور مکزیک، برزیل، هند، اندونزی، مالزی، ترکیه، آفریقای جنوبی و سایر کشورها باشند هم محتمل است. از سویی چنین دنیای چهارقطبی برای یک جنگ سرد جدید کمتر مساعد خواهد بود و صداهای متنوع تری را برای حکومت جهانی به دنبال خواهد داشت.
اتحادیه اروپا در حال حاضر به عنوان یک حامل استاندارد برای حفاظت از حریم خصوصی و تنظیم تکنولوژی ظاهر شده و از موقعیت مطلوبی برخوردار است. حتی اگر این شرکتهای آمریکایی و چینی باشند که نگرانیهای زیادی راجع به نقض حریم خصوصی، دستکاری مصرف کننده و هوش مصنوعی دربارهشان وجود داشته باشد، باز هم بازار اروپا آنقدر بزرگ و مهم است که میتواند زمین بازی خودش را تعیین کند.
اگر هوش مصنوعی پا بگیرد، اقتصادهای نوظهور بزرگترین بازنده آن خواهند بود، زیرا مزیت نسبی آنها در داشتن نیروی انسانی فراوان است. در مجموع بسیار مهم است که آنها در بحثهای نوین جهانی صدایی ارائه دهند که نحوه طراحی و بکارگیری فناوری های جدید را تعیین کند.
اروپا و جهان در حال ظهور همچنین میتوانند یک حوزه قدرتمند در برابر انتشار سوختهای فسیلی تشکیل دهند. در حالی که اتحادیه اروپا به یک رهبر جهانی در زمینه کربن زدایی تبدیل شده، اقتصادهای در حال ظهور علاقه شدیدی به اقداماتی برای مقابله با این موضوع دارند، زیرا آنها به طور نامتناسبی از گرم شدن کره زمین رنج خواهند برد.
به طور حتم، یک دنیای چهار قطبی درمانی برای همه مشکلات نیست. با امکان ایجاد ائتلافهای فرصت طلبانهتر، مدیریت مشکلات حتی بسیار دشوارتر از دنیای تک قطبی گذشته است. با وجود حضور برزیل، مکزیک، هند و ترکیه که همگی تحت حکومت رهبرانی اقتدارگرایا هستند که قصد دارند مخالفان خود، رسانههای مستقل و جامعه مدنی را ساکت کنند، اروپا در حوزه حقوق بشر و دموکراسی ناگزیر با این بلوک در تضاد است.
با این حال، شرایط یک دنیای چهار قطبی امیدوار کنندهتر از گزینه دو قطبی دارد. آوردن این کشورها به میز بین المللی ممکن است آنها را ترغیب به مخالفت در داخل کند. علاوه بر این، اقتصادهای نوظهور تنها در صورت کنار گذاشتن رفتارهای اقتدارگرایانه، ملی گرایانه و مخرب خود، میتوانند به عنوان یک جبهه متحد با اروپا همکاری کنند. در کل شکلگیری یک دنیای چهارقطبی ممکن است سود غیر منتظرهای به همراه داشته باشد.