کندبودن داستان را کاملا رد میکنم. قصه سه مسیر اصلی دارد که در سریالهای تلویزیونی یک مسیر هم کافی است. قصه اصلی متعلق به آرش و ماجرای اپلیکیشنش است. در این قصه، عشق آرش از گذشته را داریم و مسیر دیگر این قصه، قتلی است که آرش انجام میدهد و قصه دیگر هم برای شادی و سامان است. ما همزمان سه قصه اصلی را جلو میبریم. کندبودن قصه را اولینبار است که از شما میشنوم و تا به امروز از کسی نشنیدهام. درباره تلخبودنش هم باید گفت قصههای اجتماعی طبیعتا میتوانند تلخی داشته باشند. بهنظرم دلدار خیلی تلخ نیست، اتفاقا سرشار از امید است.
تلخبودن سریال «دلدار» نظر شخصی من نیست. در گفتوگو با برخی منتقدان و همکاران این نقد انجام شده و حتی منتقد بودند که چرا تلویزیون سه سریال تلخ و پرتنش را برای ماه رمضان درنظر گرفته است؟
این را من نباید جواب دهم بلکه صداوسیما باید جواب بدهد.
تیم بازیگری شما از ابتدا همین ترکیب بودند؟ محمدرضا غفاری انتخاب اولتان برای نقش اول بود؟
غفاری تقریبا انتخاب اولمان بود. رویا تیموریان قرار بود نقش مادر آرش را بازی کنند که همزمان در پروژهای دیگر مشغول بودند و امکان هماهنگی چهارماهه برایشان ممکن نبود و به همین دلیل با خانم بوبانی به جمعبندی رسیدیم. طبیعتا در چیدمان ترکیب یک سریال برای هر نقشی دو، سه گزینه وجود دارد. بهدلایل مختلف آن گزینهای نهایی میشود که شرایط دو طرف و زمان در آن لحاظ شود.
اگر «سایهبان» را معیار درنظر بگیریم، خودتان «دلدار» را بالاتر از آن میدانید یا پایینتر؟
بهلحاظ مخاطب و درصد رضایتمندی، «دلدار» از «سایهبان» موفقتر است، یعنی چند سالی بود که شبکه دوم سیما درصد مخاطبان ماه رمضانش روی 25، 26 درصد بود، اما الان 35، 36 درصد است. درصد رضایتمندی مخاطب از «سایهبان» بالای 89 درصد بود ولی تا به حال که صحبت میکنیم درصدی از رضایتمندی مخاطبان «دلدار» مشخص نیست، اما با مردم که در کوچه و خیابان صحبت میکنیم این روش قصهگویی را بیشتر دوست دارند؛ هرچند من و جمشید روش دیگر قصهگویی که به سینما نزدیکتر است را بیشتر دوست داریم، اما مخاطبان تلویزیون قصهای مشخص و پر از گره را بیشتر دوست دارند.
کارگردانی این دو روش قصه چه تفاوتهایی با هم دارند؟
در کل، تعریف قصه کار سادهای نیست. شما باید قصه را طوری تعریف کنید که مردم هر شب آن را ببینند. در تلویزیون سریالهای زیادی پخش میشود که مخاطبان 10، 12 درصدی دارد. این یعنی اینکه تعریف و زبان قصه مهم است. مهمترین نکته در تفاوت کارگردانی این دو روش، این است که در سینما حدود 40 تا 50 جلسه فیلمبرداری دارید و روزی یکدقیقهونیم تا دو دقیقه خروجی دارید. در تلویزیون این عدد به هفت دقیقه میرسد. در سینما در دوماه باید یک فیلم سینمایی ساخته شود، اما در تلویزیون هفت ماه زمان داریم.
ساخت «دلدار» چقدر زمان برده است؟
در کل هفتماهونیم و با دو گروه نیز همزمان در پنجماه کار کردیم. ما در این دو گروه 75 جلسه کار کردیم. این شکل ضبط سریال درمورد سریالهای دیگر تلویزیون نیز مرسوم است، مثل سریال «برادرجان» که در بخشهایی همزمان کار میکنند. مثلا خانه قاسم را من کارگردانی میکردم و شرکت رونا را برادرم جمشید کارگردانی میکرد چون بازیگران مشترک کمی بودند در این دو فضا مشکلی بهوجود نمیآمد.
از ابتدا هم قرار بود این سریال در ماه رمضان پخش شود؟ با توجه به اینکه زمان و شبکه پخش سریالها در لحظه آخر تغییر میکنند.
بله، از لحظهای که قصه ما تصویب شد، میدانستیم این سریال در ماه مبارک رمضان پخش میشود. در «سایهبان» و «دلدار» این تغییرات شامل حال ما نشد.
شما جزء کارگردانانی هستید که با جوانان زیاد کار کردهاید و در «دلدار» هم همین اتفاق افتاد. کارکردن با جوانان کنار ویژگیهای خوبی که دارد حاشیهساز و سخت نیست؟
مشکلی نبود. وقتی گروه حرفهای باشد مشکلی پیش نمیآید. مهمترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران را گروههای جوان ساختند. مهمترین ویژگی گروههای جوان این است که از تجربهکردن نمیترسند. هرچند در «دلدار» بازیگران باتجربهای مانند بهزاد فراهانی، علی اوسیوند، مریم بوبانی و پریوش نظریه هم حضور داشتند. میانگین سنی گروه ما بین 40 تا 45 سال بود.