روایت دایی شنیدنی است؛ اینکه بازیکنی به نام مهدی طارمی را چهار سال پیش
صمد ابراهیمی به او معرفی کرده و حتی این فوتبالیست جوان را با هزینه شخصی
خودش از بوشهر به اردبیل فرستاده تا در اردوی پرسپولیس زیر نظر علی دایی
تست بدهد. این یعنی اگر آقای وکیل در کار نبود، شاید طارمی همچنان یک
فوتبالیست گمنام در لیگ یک بود که برای وصول بخشی از قرارداد حداکثر صد
میلیونیاش، باید روزی ده بار منت مدیران باشگاه را میکشید و البته هر بار
دست خالی به خانه برمیگشت. حالا اما طارمی به جایی رسیده که با شاه هم
پالوده نمیخورد؛ جایی که نشست و برخاستش با بزرگان است و یک میلیارد را
اصلا داخل ارقام حساب نمیآورد. استاد وقتی گوشه رینگ گیر میکند و بابت
ترک پرسپولیس به بیوفایی متهم میشود، به دروغ میگوید: «از بالا گفتند
برو، وگرنه برایت بد میشود.» کدام بالا؟ مگر شما همانی نیستی که اول فصل
وقتی میخواستی قهر کنی و بروی، از وزارت خارجه ابراز تمایل کردند که بمانی
و بعدش هم با شخص عراقچی ملاقات کردی؟ مگر از این بالاتر هم داریم؟ گپ و
گفت صمیمی با معاون وزیر خارجه و عضو ارشد تیم هستهای ایران، از آن
چیزهایی نیست که یک بازیکن لیگ یکی در دورترین رویاهایش هم ببیند، اما آقای
وکیل پول یک سفر 1400کیلومتری را از جیبش داد تا فانوس کمسویی را از
بوشهر، به ستاره آسمان ایران تبدیل کند و حالا مزد دستش را اینطوری جلوی
میلیونها نفر میگیرد.
طارمی خیلیها را گاز گرفت و رفت؛ از هواداران پرسپولیس که او را به عرش
رساندند و در عوض آقای ستاره در آخرین مصاحبهاش 10بار به 10سال قهرمان
نشدن تیمشان طعنه زد تا علیاکبر طاهری که منافع باشگاه را به خاطر او به
خطر انداخت و البته حسین هدایتی که هر که بود و هر کاری کرد، بیشتر از یک
میلیارد تومان پول بیزبان را از جیب خودش به آقای ستاره بخشید. با این همه
اما همچنان زشتترین قدرنشانسی او همانی است که در حق وکیلش انجام داد؛
کسی که او را از روی خاک بلند کرد و در همه این سالها کوشید تا با انجام
دادن مصاحبههای زیبا از قول موکلش و یا سناریو نویسیهایی مثل آن ماجرای
بخشیدن اتومبیل به مجتبی محرمی، طارمی را در مسیر درست قرار بدهد، اما
انگار موفق نشد.
همه رذایل اخلاقی نکوهیده هستند، اما یکی از سختترین آفتهایی که واقعا
میتواند ریشه جامعه را بخشکاند، «نمکنشناسی» است. وای به حال مردمانی که
سلامشان علیک نداشته باشد. جایی که خوبی را با خوبی جواب ندهند، سنگ روی
سنگ بند نمیشود. مهدی طارمی در آخرین لحظات مصاحبهاش با برنامه نود از
اشکهایی گفت که مادرش به خاطر فحش خوردن او ریخته و البته عاملان این
اشکها را نفرین کرد. کاش اما طارمی در نقطه مقابل، حرمت آنهایی را که در
طول این چند سال لبخند به لب مادر نشاندند را هم نگه میداشت؛ همانها که
دست پسرش را گرفتند و از هیچ به همه چیز رساندند، اما انگار دست
هیچکدامشان نمک نداشت.
بانک ورزش