به گزارش
خبرداغ به نقل از جام نیوز،میهمان این هفته برنامه نود امید سینک، از بازیکنان موفق تیم خوب پارس جنوبی جم بود؛ ستاره خوشتکنیکی که اصلیتی هندوستانی دارد و همین مساله بهانهای برای عادل فردوسیپور شد تا خاطرهای از دوران نوجوانیاش تعریف کند.
او چیزی حدود دو دقیقه روی آنتن زنده تلویزیون از علاقه دیوانهوارش به فیلم سینمایی شعله سخن گفت؛ اینکه بارها آن را تماشا کرده، چقدر از جبار سینک نفرت داشته و چطور به خاطر مرگ قهرمان رفیقباز و بامعرفت فیلم، اشک ریخته است.
البته که قصههای او برای هیچکدام از ما غریب و باورنکردنی نبود. بسیاری از مردم ایران خاطرات مشابهی از سینمای بالیوود و یا فیلمفارسیهای پیش از انقلاب دارند؛ نوارهای ویاچاسی که در دهه شصت و اوایل دهه هفتاد زیرپیراهن مردم پنهان میشد و در سطح شهر دست به دست میگشت. اینها را بسیاری از ایرانیان دیدهاند.
مساله عجیب اما بازگویی صریح آن با اشاره به همه جزییات از جمله «رقص بسنتی» روی آنتن پربینندهترین برنامه تلویزیون است؛ آنچه قطعا بیست سال پیش، اتفاقی محال و دیوانهوار به نظر میرسید، اما امروز عادل به راحتی انجامش میدهد و میلیونها نفر هم با تبسم آن را تماشا میکنند.
چیزی که دوشنبهشب اتفاق افتاد، گواهی روشن بر توقفناپذیری تغییرات اجتماعی بود؛ سندی که ثابت میکند جامعه انسانی «تحمیلپذیر» نیست و هر چقدر که نسخههای مختلف برایش بپیچی، باز راه خودش را باز میکند و جلو میرود.
روزهای عشقبازی عادل با شعله، روزهایی بود که در آن استفاده از دستگاه ویدیو جرم داشت، اما ملت آن را لای روسری و پتو میپیچیدند و دست به دست میچرخاندند تا ضیافت باشکوه خانوادگیشان در ساعات پایانی شب رونق بگیرد.
این مردم البته خیلی موجودات عجیبی نبودند. آنها شهروندان عادی همین سرزمین به شمار میآمدند که خیلیهایشان به حلال و حرام معتقد بودند و صبح تا شب دنبال رزق پاکیزه میرفتند؛ همانهایی که شاید خودشان یا فرزندانشان همان روزها برای حفظ این سرزمین در جنگ هم شرکت کردند، اما با این همه حاضر نبودند زیر بار قوانین و قواعد غلطی بروند که به جای مبنای منطقی، صرفا برآمده از سلیقه شخصی برخی آقایان بود. به همین سادگی بود که «شعله» خاموش نشد، بلکه ماند و آنقدر جان گرفت تا در چنین شبی، بزم رسمیترین رسانه تصویری کشور را روشن کند!
امروز با خیال راحت لم دادهایم و به بسیاری از قوانین سه دهه قبل که عده زیادی از ایرانیان را عذاب داد، میخندیم. کسی چه میداند؛ شاید 20سال بعد هم یکی مثل عادل پیدا شد و با لبخندی شیرین از روزهای فیسبوک بازیاش در روزگار فیلتر بودن این شبکه اجتماعی سخن گفت و یا قصه سرگرم شدنش با شبکههای ریز و درشت ماهوارهای را برای جوانترها شرح داد. شاید آن روز یک نفر پیدا شد و گفت چه جوش و خروشی داشته برای آنکه بداند در نظرسنجیهای اینترنتی، کدام آهنگ آقای صدا گوی سبقت را ربوده و خاطرهبازان چطور برای خاطرهسازان سنگ تمام گذاشتهاند. در چنان روزی، لابد نسل بعدی غمگین خواهد شد به خاطر همه حنجرههایی که بیگناه در غربت پوسیدند و موهای «داش آکل» که مثل قلبش سفید شد. این «شعله»ها هم روزی سرانجام زبانه خواهند کشید.