به گزارش
خبرداغ، به نظر میرسد شیث رضایی همچنان قصد ندارد دلایل واقعی افول و مرگ زودرس فوتبالیاش را بپذیرد و با آن کنار بیاید.
مدافع پرحاشیه و ناموفق پرسپولیس در سالهای گذشته که به تنهایی از فرهاد مجیدی یک «اسطوره» ساخت(!)
در این مدت که بازنشسته شده گاه و بیگاه در مصاحبههایش به عوامل بیرونی به عنوان دلیل ناکامیاش اشاره کرده و بهخصوص مدعی بوده مجیز نگفتن و خوشخدمتی نکردن او باعث شده نتواند به حقش برسد. خب تا اینجا مشکل چندانی وجود ندارد و 99درصد ما ایرانیها هر زمان هر کجا که شکست بخوریم، ضمن تبرئه خودمان دیگران را مقصر آن به شمار میآوریم و از این جهت شیث هم یکی شبیه همه ماست. با این وجود آنچه موضوع را در مورد این بازیکن جالبتر میکند، طعنههای بیپایان او به جلال حسینی است. رضایی در این مدت بارها بدون اینکه نامی از کاپیتان پرسپولیس آورده باشد، او را به باد کنایه گرفته است. شیث آخرین بار این کار را در مصاحبه همین هفته با برنامه نود تکرار کرد و در دفاع از خودش گفت: «من بلد نبودم به مربی بگویم شببخیر. بازیکنی را میشناسم که اسم بچه سرمربی را روی بچه خودش گذاشته است. من از این کارها بلد نبودم.»
خیلی از آنهایی که اخبار و حواشی فوتبال ایران را دنبال میکنند، میدانند که منظور شیث رضایی از مثالی که میزند، به احتمال فراوان جلال حسینی است؛ مدافع پیشین پرسپولیس که در میانههای لیگ سیزدهم، وقتی شاگرد علی دایی بود صاحب دختر شد و مثل دایی اسم «نورا» را برای دخترش برگزید. حالا این مساله به ترجیعبند همه اعترافات و اعتراضات شیث تبدیل شده تا شاید افکار عمومی مثلا با در نظر گرفتن این نکته، پی به استغنا و آزادگی او ببرد! این وسط اما آنچه جناب رضایی در نظر نمیگیرد، تفاوت کیفی فاحش خودش با جلال است؛ جایی که حسینی برای سالها نقطه امن ساختار دفاعی تیم ملی و تیمهای باشگاهیاش بوده و خیلیها مثل هادی عقیلی و محسن بنگر نان بازی کردن کنار او را خوردند، اما شیث رضایی یک پاشنه آشیل به تمام معنا بود که اگرچه نیمچه استعدادی داشت، اما همان را هم با حواشی بیپایان و ماجراجوییهای مخربش تباه کرد. این دیگر خیلی بدبینانه است که فکر کنیم جلال حسینی اسم دخترش را از باب خوشامد دایی انتخاب کرده تا لابد جایگاهش را در پرسپولیس محکمتر کند؛ چه اینکه او با بیش از صد بازی ملی اصولا نیازی به این کارها ندارد. جلال در لیگ سیزدهم با حضورش یک دژ دفاعی مستحکم برای پرسپولیس ساخت که در کل فصل فقط 15گل خورد و تازه دو تای آنها مربوط به بازی سرنوشتساز با راهآهن بود که حسینی در آن به دلیل مصدومیت نیمکتنشین شد.
آخر فصل هم با وجود پافشاری دایی برای ادامه همکاری با حسینی، این بازیکن راهی لیگ قطر شد. جلال که کیروش هم با وجود همه علاقهاش به جوانگرایی هنوز نتوانسته او را کنار بگذارد، بیش از هر چیز دیگری به خاطر تواناییهای فنیاش در این نقطه ایستاده و این همان چیزی است که یکی مثل شیث هرگز درکش نکرد؛ هماو که فرصت تاریخی سرگروهی در پرسپولیس را هم به دست آورد، اما نفهمید چیزی که روی مچ دست میبندند «النگو» است، نه بازوبند کاپیتانی!
بانک ورزش