پیش از آنکه فرمان آتش توسط تندروهای محیط زیست صادر شود شاید لازم باشد
خودم را معرفی کنم. اینکه هفت سال است پایگاه خبری- تحلیلی زیست بوم را به
عنوان تنها رسانه فارسی- انگلیسی حوزه محیط زیست و منابع طبیعی ایران
مدیریت میکنم، دانش آموخته این رشته هستم و در جریان آموزش قریب به ۲۰۰۰
محیطبان کشور از سال ۸۴ تاکنون به عنوان یکی از برنامه ریزان و مجریان، بیش
از هر رئیس سازمان محیط زیستی با این قشر کار کردهام و هنوز هم در حوزه
محیط زیست به عنوان یک معلم و البته کارمند کار میکنم.
به گزارش
خبرداغ به نقل از
عصر ایران ، این مقدمه را از آن رو آوردم که متهم نشوم «آقا شما که محیط
زیستی نیستی!»، «شما درد محیطبانها را نمیدانید»!، «شما اصلاً خبر داری
سازمان محیط زیست کجاست؟!» و ... همان گلولههای دم دستی که به هر کس که
مثل ما حرف نمیزند و فکر نمیکند، شلیک میکنیم!
آنچه مینویسم
قطعاً به کام برخی از دوستان و همکاران محیط زیستیام تلخ میآید. شکوهای
هم ندارم چون با آب نبات نمینویسم و اصولاً باور دارم «تلخی تازه به از
قند مُکرر». نمیشود همیشه انتظار داشت همه با ما مهربان باشند اما هر وقت
ما اراده کردیم دیگران را به سلابه بکشیم!
وقتی اسعد تقی زاده محیط
بان دنا بر اساس حکم چندین قاضی در زندان به دلیل قتل جوانی که او را
شکارچی و متخلف دانسته بود، طناب دار را انتظار میکشید و آنقدر خسته شده
بود که میگفت «اگر رهایم نمی کنید، اعدامم کنید» یا غلامحسین خالدی و
کرامت برهانی و ماشالله مهنایی، علی جامیشی و .. محکوم به اعدام شدند به هر
دری زدیم.
من هم مثل بسیاری از شما به عنوان عضو کوچکی از خانواده
محیط زیست از جمع آوری کمک نقدی تا سخنرانی و نوشتن مقاله و التماس خانواده
مقتولین و ... دریغ نکردم و خوشحالم که هیچ محیط بانی طعم تلخ طناب دار را
نچشید. گرچه هرکس عزیزی از دست داده باشد میداند حتی خانواده قربانیانی
که دیههای خوب گرفتند هم هنوز سوگوارند.
اما پرسش اینجاست که چطور
توقع و انتظار داشتیم خانواده مقتولین، محیطبان ما را که طبق حکم چندین
قاضی «محکوم به اعدام» بود ببخشند اما برای انداختن طناب دار به گردن رضا
کیانیان صف کشیدهایم و همدیگر را هل میدهیم؟
داستان از آنجا شروع
شد که رضا کیانیان بازیگر سینما که تلاش میکند فعالیتهای اجتماعی و به
ویژه محیط زیستی انجام دهد در نشست «کمپین صدای آب» با یکی از فعالان حوزه
آب درگیری لفظی پیدا کرد و از کوره در رفت و سخنانی گفت که از او انتظار
نمیرفت.
در میانه برنامه یکی از فعالان حاضر در صحنه سخنی گفت و
کیانیان چندین بار از او خواست که طبق روال برنامه نظرش را مکتوب کند و وسط
بحث نپرد. اما او ادامه داد و کیانیان گفت: «ببند آن دهانت را؛ اگر
نمیبندی پاشو برو بیرون؛ صدایتان را بلند نکنید؛ قواعد ما این است؛ قبول
ندارید؛ بیرون!» یکی این وسط سالن داد زد که «آقا شما مجری نیستید» و صدایش
توسط آقای بازیگر قطع شد:«حرف نزن؛ حرف نزن؛ حرف نزن».
اما آیا
تنها کیانیان مقصر است؟ آیا آن فعال گرامی واقعاً نگران موضوع «مدیریت آب
در ایران» است یا دغدغههای قومیتیاش بر افکار محیط زیستیاش غلبه میکند؟
آیا آنها که بر کوس اختلافات آبی میکوبند و فضا را به شدت قومیتی کرده
اند از تبعات این شورآفرینیها آگاه هستند و میدانند که تقریباً هر زمین
کشاورزی در ایران شاهد یک دعوای آبی بوده و با بیل کشاورزان سر هم را
شکستهاند و خون هم را ریختهاند؟
میدانند تنش آفرینی به بهانه آب
در این سرزمین خشک میتواند منجر به بروز خشنترین نزاعهای محلی-
منطقهای شود که یک کشور را را متلاطم کند؟ میدانند امنیتی کردن فضا چطور
فعالان اجتماعی در چهارگوشه کشور را محدود خواهد کرد یا فقط به فکر منطقه و
استان خودشان هستند و حرفشان را از تریبون «فعال محیط زیست کشور»
میزنند؟
رضا کیانیان را به عنوان یک بازیگر خوب میشناسم، اما او
قطعاً کارشناس آب نیست و خودش هم بهتر می داند که دنیای واقعی، «فیلم» نیست
و خطاهای محیط زیست را نمیشود با «کات» دادن و «برداشت جدید» پاک کرد.
فعالان حوزه محیط زیست از او بیشتر تاوان دادهاند و «بدلکار» نیستند.
اینجا
دنیای خاص خودش را دارد که صریح و بی رحم عمل میکند و قربانی میگیرد. از
حضور سلبریتیها در فعالیتهای عام المنفعه خوشحالم اما بهتر آن است که
تفاوت میان «مهمان» و «میزبان» را فراموش نکنند. اینکه حتی خوشنامترین و
عزیزترین آنها در این حوزه مهمان به شمار میروند.
اما پرسش اینجاست
که اگر رضا کیانیان نتوانست خشمش را کنترل کند آیا ما به عنوان
علاقهمندان لطیف طبع محیط زیست که مدام دَم از زیباییهای رنگین کمان و
خرامیدن آهو و چهچهه بلبلان و رقص فلامینگوها و طنازی یوزپلنگ میزنیم حد
نگهداشتهایم؟ این همه خشم و خشونت و کینه از کجا میآید؟ برخی در شبکههای
مجازی چنان به این بازیگر سینما میتازند که بعید نیست اگر میتوانستند به
جای زحمت تایپ کردن واژههای فلفل دار، طناب دار گردنش میانداختند و
صندلی از زیر پایش میکشیدند؟
میروسلاو بلاژویچ سرمربی تیم ملی
ایران وقتی نتوانست تیم را به جام جهانی ۲۰۰۲ ببرد و مورد حملههای شدید
قرار گرفت گفت: «علاقه شما ایرانی به فوتبال مثل مادری است که از بس بچهاش
را دوست دارد که او را آنقدر سفت به سینهاش میچسباند تا بچه خفه میشود و
میمیرد!»
حالا این حکایت برخی از فعالان و عاشقان محیط زیست است،
گاهی آنچنان محیط زیست را در آغوش می گیرند و فشار میدهند که آن را نابود
میکنند. حملاتی از این دست تنها باعث میشود فردا هیچ چهره شاخص غیرمحیط
زیستی به خود این جرات و جسارت را ندهد که حتی برای کمک کردن هم نزدیکمان
شود. ما اندازه کافی تنها هستیم، دوستان زیادی نداریم، برای خودمان دشمنان
تازه نسازیم.
این سرزمین همانقدر به من و شما تعلق دارد که به رضا
کیانیان و آن فعال گرامی و خرس سیاه سیستان بلوچستان و سنجاب کُردستان و
سمندر لرستانی و بلوطهای زاگرس!
خود را از دیگران ایرانیتر و
دلسوزتر نشان ندهیم... فعالان محیط زیست اگر انتظار دارند فردا روز خانواده
یک قربانی از «جان» محیط بان ما بگذرد، یک بازیگر را به خاطر خطای گفتاری
«اعدام» نکنیم!