بر همین اساس علیرضا رحیمی، مدیرعامل وقت پرسپولیس خیلی زودتر دست به كار شد و با مهدی طارمی قرارداد بست. آن روز جوان بوشهری به تماس تلفنی همشهریاش كه مدعی بود رابطه نزدیكی با امیر قلعهنویی سرمربی وقت استقلال دارد، پاسخ منفی داد. كمی بعد بهرام افشارزاده به عنوان مدیرعامل باشگاه استقلال تهران انتخاب شد و دوباره همان تاجر معروف بوشهری با مهدی طارمی تماس گرفت. طرف طارمی و دوستش را به یك كافیشاپ در بوشهر دعوت كرد و بار دیگر از همشهریاش خواست استقلالی شود. مهدی طارمی ابتدا بهانه آورد كه با پرسپولیس قرارداد بسته است اما طرف قانع نشد و حتی پیشنهاد كرد 50 درصد جریمه قرارداد داخلی را به باشگاه قرمز پایتخت میپردازد به شرطی كه استقلالی شود!
وقتی بحث به اینجا كشیده شد، مهدی طارمی دیگر رودربایستی را كنار گذاشت و گفت: «به علی دایی قول دادم و دیگر نمیتوانم زیر قول خودم بزنم!»
تصورش را بكنید مهدی طارمی به جای پرسپولیس، به استقلال میرفت یا آن روز به حرف همشهریاش گوش میكرد. چه اتفاقی میافتاد؟ بگذارید جواب این سؤال را جور دیگری بدهیم. در فصل نقل و انتقالات لیگ شانزدهم دو باشگاه پرسپولیس و استقلال تهران همزمان كاوه رضایی را میخواستند. ستاره ذوبآهن در لیگ پانزدهم با وجود آن كه زیاد گل نزده بود اما نقش غیرقابل انكاری در قهرمانی تیم اصفهانی در جام حذفی داشت و به همین خاطر قرمز و آبی به دنبال خریدش بودند.
اتفاقاً در آن مقطع مهدی طارمی آقای گل لیگ پانزدهم راهی تركیه شده بود و به همین خاطر مذاكرات پرسپولیسیها با كاوه رضایی خیلی هم خوب پیش رفت اما...
درخواست مالی سنگین كاوه رضایی، پرسپولیسیها را مردد كرد تا این مهاجم به استقلال تهران برود و در نهایت با عقد قرارداد رسمی آبیپوش شود. چه بسا اگر پرسپولیسیها سركیسه را شل میكردند، امروز كاوه رضایی در نوك حمله پرسپولیس بود و مهدی طارمی هم... فوتبال و اصولاً زندگی همین است. یك تصمیم آنی و یك «بله» یا «نه» اتفاقی و لحظهای كه میتواند سرنوشت هركس را عوض كند. اینطور نیست!