در ادامه محمد در جايگاه قرار گرفت و اتهامش را قبول كرد. او گفت: من و
برادرم صافكار ماشين هستيم. مغازهاي كنار خانهمان داشتيم و آنجا كار
ميكرديم. شب حادثه البته به تنهايي داخل مغازه بودم. آن شب قرار بود تا
براي خواهرمان خواستگار بيايد. داشتم زودتر از هر شب كار را تمام ميكردم
تا به خانه بروم و مقدمات آمدن مهمانان را فراهم كنم. متهم گفت: من مقتول
را ميشناختم. او بچه محلمان بود. آن شب در حال تعطيل كردن مغازه بودم كه
ناگهان يك خودروي تويوتا مقابل مغازه توقف كرد. مقتول و مرد ديگري از ماشين
پياده شدند. آنها شروع به فحاشي به هم كردند. از حرفهايشان معلوم بود كه
با هم اختلاف حساب 5ميليارد توماني دارند كه به ما ربطي هم نداشت. به هر
حال وقتي صداي مشاجرهشان بالا رفت، پدرم از خانه بيرون آمد و گفت كه
مهمانانمان رسيدهاند. او از مقتول و دوستش خواهش كرد كه آرام باشند تا به
مهمانها برسد. دوست مقتول به طرف پدرم رفت و او را هل داد. پدرم از ناحيه
پا معلول است به خاطر همين كنترلش را از دست داد و افتاد. من بايد از پدرم
هواداري ميكردم به خاطر همين به طرف علي رفتم. او به جاي عذرخواهي برايم
چاقو كشيد. ضربهاي به دستم زد و بعد به طرف ماشينش دويد و همراه دوستش از
آنجا دور شد. همان لحظه برادرم مهدي از راه رسيد و از حادثهاي كه پيش آمده
بود، ناراحت شد. داشتيم به خانه ميرفتيم كه علي همراه چند نفر ديگر از
راه رسيد. وضعيت دوستانش نشان ميداد كه همه مشروب خوردهاند. آنها چاقو و
شمشير داشتند. به من و برادرم حمله كردند. راه فراري نداشتيم. شايد بايد
تسليم ميشديم تا ما را به قتل برسانند. به هر حال برادرم يك ميله آهني را
كه كنار مغازه افتاده بود برداشت. براي دور كردن مهاجمان ميله را در هوا
چرخاند كه به علي برخورد كرد و چاقويش روي زمين افتاد. من چاقو را برداشتم و
به طرف علي گرفتم تا جلو نيايد. نميدانم چه شد كه يكنفر از پشت من را به
سمت علي هل داد. چاقو به شكم علي وارد شد و او كشته شد.
متهم گفت: من و برادرم با مقتول و دوستانش كاري نداشتيم. آنها خودشان به ما
حمله كردند. به هر حال من از خانواده مقتول درخواست گذشت دارم.
سپس مهدي در جايگاه قرار گرفت و حرفهاي برادرش را تأييد كرد. او گفت: من
براي خاتمه دادن به دعوا دست به ميله بردم تا مهماجمان بترسند و فرار كنند.
هيئت قضايي پس از شنيدن آخرين دفاع متهمان وارد شور شد.
منبع : روزنامه جوان