خیلی اذیت می شدم تا اینکه تصمیم گرفتم با قتل سارا از این شرایط خلاص شوم.
شب شده بود که به سارا قرص متادون خوراندم و وقتی چشم هایش را بست تا صبح بالای سرش نشستم و به روزگار خودم گریه کردم و با روشن شدن هوا درحالیکه مطمئن بودم سارا دیگر زنده نیست جسدش را به بیمارستان رساندم.