به یک خطش زنگ زدیم خاموش بود، یکی دیگه قطع، اون یکی خارج از دسترس، یکی دیگه هم داشت که اونم خاموش بود. بالاخره رسیدیم به این شماره که بختیار جواب میداد.
بر خلاف اسم و رسمی که دارد یک بچه خیلی خاکی و ساده بود. مردی که خیلی راحت به سوالات پاسخ میداد و اصلاً نشون نمیداد یکی از گرانقیمتترین بازیکنان استقلال خودش هست، یعنی شماره ۷ محبوب بازار نقلوانتقالات بختیار رحمانی.
ترجیح دادیم این مصاحبه بیشتر در مورد خودِ بختیار باشه تا فوتبالش. در مورد خواستنیهاش و علایقش و... حالا خط به خط این مصاحبه را با ما پیش بیایید:
* بختیار در چه خانوادهای بزرگ شده؟
- یک خانواده ساده و پر جمعیت. ما پنج برادر و سه خواهر بودیم که یکی از برادرانم سال ۸۳ فوت کرد. من هم بچه هفتم خانواده رحمانی هستم.
* چه زمانی حس کردی بختیار عشق فوتبال است؟
- از همان بچگی. سن و سالی هم نداشتم که در کوچه و خیابان فوتبال بازی میکردم. امکانات هم نبود، اما عشق بود. حوصله داشتم و هدف واسه همین فوتبال را با انگیزه دنبال میکردم.
* صادقانه بگو از بچگی طرفدار چه تیمی بودی؟
- باور کنید از کودکی هم استقلالی بودم. همه آنهایی که من را میشناختند میدانند من از بچگی استقلالی بودم. البته دوازده سالی که فولاد بودم هم با تمام وجود برای این تیم بازی کردم.
* اولین چهره شناخته شده محبوبت که از نزدیک دیدی، چه کسی بود؟
- از بچگی طرفدار رائول بودم و علاقه زیادی بهش داشتم، اما هیچ وقت فکرش را نمیکردم که یک روز از نزدیک رائول را ببینم تا اینکه با فولاد در بازیهای آسیایی به السد خوردیم که کاپیتانش رائول بود. حس خیلی خوبی اون موقع داشتم. باورم نمیشد به یکی از آرزوهام رسیدم.
* پیراهن رائول را بعد از بازی نگرفتی؟
- دوست داشتم این کار را کنم، اما نمیشد. فقط به رائول گفتم من از بچگی طرفدارت بودم و یکی از آرزوهام دیدنت بوده.
* برای فوتبالیستشدن چقدر سختی کشیدی؟ کسی بود که بگه بختیار چرا فوتبال بازی میکنی؟
- پدرم تا دلتان بخواهد مخالف فوتبال بازی کردنم بود. میگفت: بچه این قدر فوتبال بازی نکن.
* دلیل اصلی پدرت چی بود؟
- شرایط زندگی ما طوری نبود که من بخواهم فوتبال بازی کنم.
* واضحتر میگویی؟
- ما باید کار میکردیم. در زمین کشاورزیمان من و برادرهایم کار میکردیم. پدرم میگفت: فوتبال بازی کردن برای تو نانوآب نمیشود. البته حق هم داشت، نمیدانست من میتوانم در فوتبال پیشرفت کنم.
* برادرانت هم فوتبال بازی میکردند؟
- آنها حرفهای وارد فوتبال نشدند. البته استعداد خیلی خوبی هم داشتند، اما نشد که فوتبالیست شوند. خودم هم که فوتبالیست شدم هر روز در خانه دعوا داشتیم، اما خدا را شکر به هدفم رسیدم. فقط حیف که الان پدرم در کنارم نیست. کاش بود...
* پدرت دوران طلایی فوتبالت را ندید؟
- خیلی حیف شد که پدرم یکسری چیزها را ندید. مثل بازی در تیمملی و حضورم در استقلال. خیلی دوست داشتم الان بود و میدید بختیارش بازیکن استقلال شده، بود و میدید به کجا رسیدم و هنوز چه آرزوهایی دارم. جای پدرم خیلی خالی است. البته وقتی به فولاد رفتم و با این تیم قهرمان شدم، پدرم زنده بود، اما دوست داشتم روزهای بهتری را از من ببیند. الان هم به شوق بابای خدا بیامرزم انرژی مثبت میگیرم و حس میکنم او همیشه در کنارم هست. در ورزشگاه بازیام را میبیند و...
* کودکی و نوجوانی بختیار در زندگی ساده گذشت یا مرفه؟
- خیلی ساده بودیم. من کار میکردم و برای خودم پول درمیآوردم تا بتوانم به فوتبالم هم برسم.
* مثلاً چه کارهایی انجام میدادی؟
- هر کار با روزی حلال که فکرش را بکنید انجام دادهام.
* دستفروشی هم کردی؟
- بله دستفروشی کردم، کشاورزی کردم... زندگی آسانی نداشتم. سختی هم زیاد کشیدم برای همین است که میگویم کاش پدرم زنده بود و با موفقیت من او هم خوشحال بود.
* دوست داری دوباره کشاورزی کنی؟
- خیلی. یک آرامش عجیبی در کشاورزی داشتم. دلم برای آن روزها تنگ شده. فرصت شود دوباره کشاورزی هم میکنم.
* بچه شیطونی هم بودی؟
- همه فوتبالیستها شیطنت بچگی را داشتند. این شیطنتها را نداشتند که فوتبالیست نمیشدند.
* خُب یکی از همین شیطنت هایت را بگو.
- من عاشقِ کارتن فوتبالیستها بودم. اگر اشتباه نکنم هر روز ساعت ۹ صبح بود. من میخواستم فوتبالیستها ببینم و خواهرم نمیگذاشت. واسه همین من و خواهرم مریم همیشه باهم دعوا میکردیم. مریم میخواست خونه را تمیز کنه و من هم میخواستم فوتبالیستها ببینم. برای همین همدیگه را میزدیم.
* شما بیشتر کتک میخوردی یا خواهرت؟
- خواهرم.
* پس باید یک حلالیت از او بگیری حتماً.
- آخه اون روزا منم بچه بودم و متوجه نمیشدم. هر چند که خواهرم هم کم من را نزد، اما من چون پسر بودم بیشتر اون را زدم.
* مگه پسرا بیشتر دخترها را میزنند؟
- نه، شوخی کردم. کلاً دعوا خوب نیست. من الان میدونم همه باید قدر همدیگه را بدونیم.
* فکر کنم بچه درسخونی هم نبودی؟
- چطور این حدس را زدید؟
* چون بیشتر فوتبالیستها بچه درسخونی نبودند؟
- من تجدید نمیآوردم، اما چون مدام دنبال فوتبال بودم درسم زیاد خوب نبود.
* چقدر به اینکه فوتبالیست شوی، امید داشتی؟
- من بچه سر پل ذهاب هستم و در شهر ما همه میگفتند تو نمیتوانی به جایی برسی، میگفتند سخت است از اینجا بروی و در تیمهای مطرح بازی کنی، اما من همه جوره عاشق فوتبال بودم و دوست داشتم فوتبال بازی کنم به همین دلیل خسته نمیشدم. روزی هشت ساعت فوتبال بازی میکردم. از کار که بر میگشتم تمام برنامهام برای فوتبال بود.
* پس باور داشتی که میتوانی به اینجا برسی؟
- صد در صد. هر چند حرفهای منفی دور و اطرافم زیاد بود و میگفتند تو نمیتوانی...
* اما همه این حرفها را نشنیده میگرفتی؟
- دقیقاً همینطور است. این حرفها برای من زیاد مهم نبود چون برای خودم هدف داشتم و هیچکسی نمیتوانست من را از این هدف دور کند.
* بختیار چطور آدمی است؟
- فکر کنم آدم خوبی باشم. خیلی خانواده دوست هستم و میخواهم همیشه در کنار خانوادهام باشم. کنار مادر و برادرانم و... به طبیعت هم علاقه زیادی دارم.
* تا حالا شده به آخر خط برسی؟
- نه شکر خدا. سختیهای وحشتناک را هم در زندگیام تجربه کردم، اما خدا را شکر هیچ وقت به آخر خط نرسیدم.
* یک انتقاد از خودت؟
- تازگیها زود عصبانی میشوم که اصلاً این زود عصبانیشدن را دوست ندارم.
* چند خط تلفن داری؟
- همین یکی.
* ما که چهار، پنج خطت را گرفتیم تا آخر این یکی را جواب دادی؟
- بقیه را خاموش کرده ام.
* زنگ خورت خیلی زیاد است؟
- بله در روز خیلی زنگ میزنند. روزی حداقل صد تا تماس دارم، من آدمی نیستم که اهل کلاس گذاشتن و از این جور حرفها باشم، اما بعضی وقتها خسته هستم. بعد میبینم چه پیامهایی برایم میفرستند.
* مثلاً چه پیامهایی؟
- یک شمارههای عجیب غریبی یک دفعه به من زنگ میزنند بدون اینکه آنها را بشناسم بعد مثلاً مینویسند چرا قیافه گرفتی و از این حرفها…
* به چه کارهایی خیلی علاقه داری؟
- تجربه کارهای جدید را خیلی دوست دارم، اینکه از همه تواناییهایم استفاده کنم. اینکه بتوانم به همه کمک کنم. وقتی پشت چراغ قرمز هستم و بچهها میآیند دورم و فال میفروشند، گل میفروشند یا میخواهند ماشینم را تمیز کنم، نمیتوانم به آنها نه بگویم. دوست دارم به همه شان کمک کنم.
* بچهها تو را میشناسند؟
- نه به چهره هنوز نمیشناسند.
* دوست داری روزی برنامهای و کاری برای این کودکان خیابانی دستوپا کنی؟
- آره خیلی دوست دارم و امیدوارم بتونم قدم خیری در این رابطه بردارم.
* خُب برسیم به صدای بختیار. انگار استعداد خوانندگی ات هم خیلی خوب است؟
- قبول دارم صدایم خوب است و خودم هم خوانندگی را دوست دارم، اما هدف اولم فوتبال بازی کردن بود و خوانندگی هنر محبوبم بود.
* از کی میخواندی؟
- از همان بچگی میخواندم. کشاورز بودم و در زمین کشاورزیمان میخواندم نه فقط من، برادرانم هم صدای خوبی داشتند و خوب میخواندند.
* یک کلیپ هم از تو پخش شده که موردتوجه هواداران استقلال قرار گرفت.
- آن کلیپ را سه، چهار سال پیش اجرا کردم و خوشحالم که مردم هم دوستش داشتند.
* دوست نداری برای استقلال هم بخوانی؟
- چرا، حتماً این کار را میکنم. به امید خدا امسال قهرمان شویم خودم ترانه قهرمانی برای استقلال میخوانم.
* پس یادت باشد قولش را همین جا دادی.
- حتماً این کار را میکنم.
* فکر میکنی الان از بین بچههای تیم صدای چه کسی خوب باشد؟
- تا حالا ندیدم از بچههای ما کسی زیر آواز بزند. آنها فقط دوست دارند بشنوند تا اینکه خوانندگی کنند.
* بختیار ده سال دیگر کجا است؟
- تا به حال به این مسئله فکر نکردم، اما دوست دارم هر کجا هستم، موفق باشم و در آرامش.
* دوست داری به چه چیزی معروف باشی؟
- همین بختیار رحمانی خودش معروف است دیگر. همین که هواداران دوستم دارند خوب است.
* یک اسم دیگر غیر از بختیار برای خودت انتخاب کن.
- بختیار خودش خوب است.
* لقبی که دوست داری هواداران به تو بدهند؟
- همین لقبهایی که دادند خوب است و دوست دارم.
* چند سال است ازدواج کردی؟
- پنج سال. سال ۹۰ بود که ازدواج کردم.
* با همسرت چطور آشنا شدی؟
- همسرم اهوازی است. زمانی که در فولاد بازی میکردم، با همسرم در اهواز آشنا شدم.
* همسرت هم فوتبالی است؟
- نه خیلی، اما طرفدار رئالمادرید است.
* خودت هم رئالی هستی؟
- من که رئالی دو آتیشه هستم.
* از بین بچههای تیم با کدام بارسایی کُری داری؟
- اهل کُریخواندن زیاد نیستم، اما تا جایی که میدانم بیشتر استقلالیها رئالی هستند.
* چند تا بچه داری؟
- دو تا دختر دارم. فلورت سه سالونیم و کلورا یک سال و نیم.
* دختر به فوتبالیست میدهی؟
- تا دخترانم بزرگ شوند زمان خیلی میبرد.
* فوتبالیستها آدمهای خوبی هستند؟
- چرا که نه، اما واقعاً زندگیکردن با فوتبالیستها سخت است.
* از چه جهت؟
- همین سفر و اردو و... همه سخت است.
* همسرت تا حالا از این جهت گلایه کرده؟
- نه چون شرایطم را قبل از ازدواج به او گفته بودم.
* از بین بازیکنان ایران الگویت چه کسی بود؟
- بازی علی آقا منصوریان را خیلی دوست داشتم. مجتبی جباری را هم همینطور. او هم خیلی خوب فوتبال بازی میکرد. از نظر اخلاقی هم علی آقا دایی را قبول داشتم.
* نقطهقوت اخلاقیات؟
- آدم صبوری هستم.
* و نقطه ضعف؟
- همین که تازگیها دارم زود عصبانی میشوم.
* بیشتر دوست داشتیم در این مصاحبه از خود بختیار صحبت کنیم تا از شرایطش در استقلال، اما به این سوال هم جواب بده که قرار است از استقلال جدا شوی یا نه؟
- اصلاً این بحثها نیست و متأسفانه برای من الکی شایعه درست کردند. یک پیشنهاد داشتم که آن را هم رد کردم. با استقلال هم حالا حالاها کار دارم و اصلاً قصد جدایی ندارم.
استقلال جوانان