
به گزارش
خبرداغ به نقل از فردا،خداوند متعال انسان را موجودی متفکر و کنجکاو آفرید، موجودی که همه اشیاء
پیرامون خود را مورد سوال قرار داده و تلاش میکند مجهولات خود را بفهمد و
کشف کند. بدون شک انسان، با مطالعه جهان پیرامون خود به وجود خالقی عالم،
مدبر، حکیم و توانا پی خواهد بود، زیرا نشانههای او را در هر کوی و برزن
میبیند؛ نشانههایی که گویای علم و قدرت بیانتهای خالقی مهربان و توانا
هستند.
سپس این انسان کنجکاو از خود سوال میپرسد این خالق مهربان
چه شکلی است، کجاست و چه خصوصیاتی دارد، این سوالات و سوالاتی مشابه آن
باعث شد علمی در میان علوم به وجود باید به نام «فلسفه». این علم برای فهم
درست هستی بنا شده است و فلاسفه تلاش کردهاند تا هستی را آنگونه که هست
بشناسند و در راس هستی عالم، خدای این عالم را نیز بشناسند.
از طرفی
خداوند متعال نیز برای راهنمایی بشر و شناساندن خود به انسانها، انبیای
خود را به سوی بشریت گسیل داشت و بر آنها وحی فرستاد تا بشر را از جهالت و
نادانی بیرون کشیده و به سوی دانایی و خرد و بندگی خداوند متعال سوق دهند.
در تعالیم انبیای الهی مباحث خداشناسی و توحید و بیان اوصاف الهی در راس
قرار داشت. قرآن کریم نیز به عنوان کتاب آسمانی و سخن خداوند متعال بدون
تحریف در اختیار ماست در آیات بسیاری به بیان نشانههای الهی در آفرینش و
اوصاف الهی پرداخته است.
اما نکته مهم در مباحث خداشناسی که باید به
آن توجه کرد این است که آیا انسان قادر است خالق خود را خوب بشناسد و
اوصاف او را درک کند یا خیر؟ این سوال، بسیار مهم و راهگشاست. هم در فلسفه
و هم در منابع دینی بیان شده که خداوند متعال موجودی بینهایت است که حدی
برای او وجود ندارد، حال که حدی ندارد، قابل شناسایی نیست، زیرا انسان
محدود است و خداوند متعال نامحدود، و هرگز محدود، نمیتواند نامحدود را درک
کند.
این مطلب در روایات معصومین(علیهمالسلام) نیز اشاره شده است،
به طور مثال امام صادق(علیهالسلام) فرمود: «درباره مخلوقات و آثار خداوند
متعال فکر و گفتوگو کنید، اما درباره خود خداوند متعال(ذات خدا) فکر
نکیند، چرا که فکر کردن در ذات خدا، جز حیرت و ضلالت و گمراهی چیزی برای
صاحبش به دنبال ندارد».[1]
اگر به قرآن کریم نگاه کنیم، خداوند
متعال در آیات زیادی به توصیف خود پرداخته و برخی از اوصاف را برای بشر
توضیح داده است؛ به طور مثال فرموده است: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ
وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ
مِنْ حَبْلِ الْوَريد [ق/16] و ما انسان را خلق كرديم و از وسوسههای دل و
انديشههاى او كاملا آگاهيم و ما از رگ گردن او به او نزديكتريم».
همچنین فرمود: «وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَيْنَما
تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَليم [بقره/115]
مشرق و مغرب ملك خداست، پس به هر طرف روى كنيد، به سوى خدا متوجه شدهايد و
خداوند به همه جا احاطه و علم دارد». همچنین در آیه دیگری فرمود: «هُوَ
الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ
شَيْءٍ عَليم [حدید/3] اوّل و آخر هستى، پيدا و پنهان وجود همه اوست و او
به همه امور عالم داناست».
از طرفی بدون شک میدانیم خداوند متعال
جسم ندارد، پس مثل ما مادی نیست، بنابراین منظور از این آیات نزدیکی و
قرابت مکانی نیست؛ پس اینکه خدا از رگ گردن به ما نزدیکتر است، یا اینکه
خدا از درون ما با خبر است و وسوسههای ما را هم میداند، منظور نزدیکی
مکانی نیست، بلکه منظور احاطه و علم است، لذا ما این آیات را میپذیریم و
میگوییم خدا همه جا هست، ولی نه به صورت مادی، بلکه به صورت احاطه داشتن و
دانا بودن به تمام حالات ما.
از طرفی میدانیم وجود خدا حد ندارد،
حال که حد ندارد باید همه جا را پر کرده و هیچ جایی خالی از او نباشد، اما
این پرکردن چه جوری است و این احاطه وجودی چگونه است، برای بشر مجهول است،
چرا که از درک ذات عاجز است. بنابراین میتوان گفت خدا شکل ندارد، چون جسم
ندارد، و در همه جا میتوان او را با قلب دید و با او سخن گفت، او در تمام
حالات ما را میبیند و صدای ما را میشنود(در هر مکانی و در هر زمانی) و
کاملا میداند ما چه میکنیم و چه میگوییم.
در نتیجه: عقل بشر با
دیدن نشانههای خداوند متعال به وجود او پی میبرد و با عقل خود اثبات
میکند، وجود او مانند ما نیست و حد و مرزی ندارد، جسم نیست و محدودیت
انسان را ندارد، پس همه جا را پر کرده و بر همه چیز احاطه وجودی دارد، اما
چون او بینهایت است و ما محدود، هرگز نمیتوانیم ذات او را درک کرده و
بفهمیم، لذا نمیتوان کیفیت این حضور را تشریح کرد و توضیح داد؛ اما
میدانیم همه جا هست و در همه حالات ما را میبیند و به تمام کارهای ما علم
دارد.
پینوشت:
[1].
«أَبُو جَعْفَر(ع): تَكَلَّمُوا فِي خَلْقِ اللَّهِ وَ لَا تَتَكَلَّمُوا
فِي اللَّهِ فَإِنَّ الْكَلَامَ فِي اللَّهِ لَا يَزْدَادُ صَاحِبَهُ
إِلَّا تَحَيُّراً»(كافی، ج 1، ص 92).