کد خبر: ۶۸۵۳۳۰
تاریخ انتشار: ۱۳ مهر ۱۳۹۵ - ۰۹:۳۹
تعداد بازدید: ۷۱۰
عادت هر روزش بود، اينكه صبح‌ها آفتاب نزده از خواب بيدار شود و بعد آنقدر زل بزند به آسمان تا هوا روشن شود و اهالي خانه بيدار. زهرا خانم ٧٢ساله ا‌ست و اين آبان كه بيايد، مي‌شود ٨سال كه شوهرش رفته و او را تنها گذاشته.
به گزارش خبرداغ به نقل از روزنامه شهروند: عادت هر روزش بود، اينكه صبح‌ها آفتاب نزده از خواب بيدار شود و بعد آنقدر زل بزند به آسمان تا هوا روشن شود و اهالي خانه بيدار.  زهرا خانم ٧٢ساله ا‌ست و اين آبان كه بيايد، مي‌شود ٨سال كه شوهرش رفته و او را تنها گذاشته. بعد ازشوهرش دوسالي را تنها زندگي كرد، اوايل هرهفته يكي از بچه‌ها يا نوه‌ها مي‌آمدند سراغش و بهش سر مي‌زدند و بعد هم كه گرفتاري بيشتر يقه بچه‌هايش را گرفت، او بود كه میهمان خانه‌هايشان مي‌شد، از چند روز تا نهايت يك هفته.
 
خانه دخترها كمتر و خانه پسرها بيشتر. سال سوم كه رسيد، بچه‌ها شكايت كردند از سختي و دوري راه، از اينكه مجبور بودند هرهفته از كار و زندگي‌شان بزنند و مامان زهرا را از ورامين بياورند تهران و بعد هم برش گردانند خانه‌ خودش. صبح يكي از روزهاي اردیبهشت لوازم ضروري را بار نيسان زدند و بقيه هم شد قسمت سمساري و انباري. حاصل ٥٠سال زندگي مشترك با شوهرش را آوردند تهران و انداختند گوشه انباري كارگاه خياطي يكي از بچه‌هايش. خودش هم شد میهمان هر روزه‌شان. اوايل راضي بود به نزديك‌ترشدن به اينكه حالا هرهفته بچه‌هايش مجبور نيستند از تهران بكوبند و بيايند ورامين دنبالش، اما عمر میهماني به يك‌سال نكشيد كه غصه گلوي خوشحالي‌اش را گرفت.
 
مي‌نشست يك گوشه و غصه اين را مي‌خورد كه سربار بچه‌ها شده و اسباب زحمتشان. كم‌حرف شد و گوشه‌گير. بچه‌ها اصرار مي‌كردند كه دست به سياه و سفيد نزند و استراحت كند و او هر روز بيشتر فكر مي‌كرد كه ديگر پير و غيرمفيد شده. اصرار مي‌كرد كه بگذارند دركارها كمك كند يا مراقب نوه‌هايش باشد. نمي‌گذاشتند و هر دفعه بيشتر به اين فكر مي‌كرد كه چقدر دلش براي خانم خانه بودن تنگ شده، براي آشپزي و خانه‌داري، براي به قول خودش: «سربارنبودن».
 
روايت دوم
 
حياط آب‌پاشي شده و كل خانه را عطر سبزي آش پركرده است. سماور مي‌جوشد و عقربه‌ها تند تند مي‌دوند به سمت ١١. هنوز مانده تا نزديك ظهر كه صداي  زنگ درمي‌آيد و بعد هم صداي خنده بچه‌ها مي‌پيچد درحياط. روزجمعه‌ است و بچه‌ها آمده‌اند به ديدارشان. زنگ در هرچند دقيقه يكبار بلند فرياد مي‌زند كه يكي ديگر از بچه‌ها هم رسيده.
 
سفره را مي‌چيند ، رديف به رديف و منتظر مي‌مانند كه آقا بزرگ بيايد و بنشيند بالاي سفره.  «سيدخانم» صدايش مي‌كند كه :«حاج آقا بيا غذا از دهن افتاد». حاج محمودآقا از پشت پنجره نگاه مي‌كند به حياط و شروع مي‌كند به ‌شمردن. ٧پسر و ٥دختر نشسته‌اند سرسفره، با عروس‌ها و دامادهايشان. حالا دوسالي مي‌شود كه جمعه عصرها به جاي اينكه خانه‌اش میهمان ٤پسر و ٢دخترش باشد، بچه‌هاي «سيدخانم» هم به آنها اضافه شده و شده‌اند ١١نفر. ١١پسر و دختري كه چندوقتي ‌است رسما خواهر و برادرند، چندوقت يعني همين دوسالي كه حاج محمود و سيدخانم ازدواج‌ كرده‌اند.
 
حاج محمود گاراژدار يكي از فرعي‌هاي خيابان قزوين است و از ٢٠‌سالگي كارش همين بوده. ١٠سال پيش زنش به رحمت خدا رفت و بعد ٨سال تنهايي روز را شب و شب را صبح كرد تا دخترش محبوبه گفت كه راضي به اين تنهايي پدر نيستند. بچه‌ها خودشان حرفش را انداختند و بعد آستين بالا زدند كه پدرشان بيشتر از اين تنها نماند.
 
 خانواده «سيد خانم» اما زياد راضي به اين وصلت نبودند كه برايشان خوب نيست مادرشان در ٦٠‌سالگي عروس شود. دختر كوچكش همكار محبوبه بوده و پيشنهاد ازدواج اين دو ازهمان ارتباط بين اين دو شكل گرفته: «من مي‌ديدم مامانم خيلي غصه مي‌خوره كه تنهاست، هم‌صحبت مي‌خواست، اما داداشم راضي به اين وصلت نبود». فرهاد پسر بزرگ «سيد خانم» است كه از بين تمام خواهرها و برادران او بوده كه به ازدواج مادر روي خوش نشان نمي‌داده: «من خودمم دوست نداشتم مامانم تنها بمونه، مي‌دونستم معذبه اما خب حرف مردم رو نمي‌شد جمع كرد. مي‌گفتن نتونستن مامانشون رو نگه دارن.». بالاخره بعد از ٦ماه و وساطت عموي بزرگشان، فرهاد هم در قبال ازدواج مادرش با حاج محمود گره مي‌گشايد و حاج خانم مي‌گويد: «بله».
 
روايت سوم
 
شانه جيبي‌اش را از جيب بغل كتش درمي‌آورد و مي‌كشد روي موهايش. شانه را درجيب مي‌گذارد و خودش را در آينه قدي برانداز می‌کند. پاشنه را مي‌كشد و مي‌رود كه بنشيند روي يكي از نيمكت‌هاي پارك سركوچه. حاج عبدالله درجواني كارمند اداره پست بوده و بعد هم خودش را بازخريد كرده و زده در كار خياطي. ٣٠‌سال تمام براي مردم بريده و دوخته. لباس دامادي خيلي‌ها را به تنشان اندازه كرده اما نوبت به خودش كه رسيده، گفته‌اند كه اين لباس به قواره سن‌وسالش نمي‌آيد و رأيش را زده‌اند كه نمي‌شود، كه براي سن او خوب نيست. اين حرف‌ها را خواهرزاده و برادرزاده‌هايش گفته‌اند، همان‌ها كه نگران حرف غريبه‌ها بودند كه مبادا بگويند؛ «عشق پيري و معركه‌ گيري». همين حرف‌ها و حديث‌ها بود كه نگذاشت ازدواج كند و حالا او مانده و چهارديواري‌هايي كه هرصبح و شب به حرف‌هايش گوش مي‌دهند بدون كوچكترين پاسخ.
 
ازدواج سالمندي روايت غريبي‌ است. به گوش هركدام‌مان كه بخورد، شروع مي‌كنيم به اظهارنظر كه همه حق زندگي دارند و چه و چه و اما به عمل كه بيفتد، پدران و مادران خودمان مي‌شوند جزو استثناها. با هزاران دليل و منطق ثابت مي‌كنيم كه برايمان يا برايشان خوب نيست كه بروند و بشوند ستون يك زندگي جديد. حرف مردم و هزار عامل ديگر را بهانه مي‌كنيم كه بگوييم مخالفيم. اگر سالمندان‌مان نمي‌خواهند باقي عمرشان را به كسالت بگذرانند و تنهايي. هميشه اما ساز ازدواج سالمندان ناكوك نيست. فروردين‌ماه بود كه علی‌اکبر محزون مدیرکل دفتر آمار و اطلاعات جمعیتی و مهاجرت سازمان ثبت‌احوال به ازدواج سالمندان اشاره کرده و افزود: در سال قبل، بیش از ۷هزارو۸۶۸ ازدواج مربوط به مردان بالای ۶۰سال و هزارو۱۷۴ مورد نیز مربوط به زنان بالای ۶۰سال بوده که در دفاتر رسمی به ثبت رسیده است.
 
ازسوی دیگر نکته جالب توجهی که در آمارها وجود دارد، این است که ۹۰۰ ولادت در سال ۹۴ مربوط به پدران بالای ۷۰سال است و استان‌ سیستان‌وبلوچستان با ۲۴۷ ولادت، ۲۷.۴درصد کل ولادت‌های مربوط به پدران این سن درکل کشور را به خود اختصاص داده و پس از آن نیز خراسان‌رضوی با ۹۱ ولادت و خوزستان با ۶۹ ولادت در رتبه‌های بعدی قرار گرفته‌اند.
اگرچه ازدواج مردان بالای ۶۰سال فقط ۱.۵درصد ازدواج‌ها را به خود اختصاص داده، اما بازهم به نوبه خود نشان‌دهنده روحیه خوب و سلامت مردان و همچنین افزایش سن امید به زندگی درمیان آنان است.
 
هفته گذشته هم رئیس سازمان بهزیستی با اشاره به اینکه درحال حاضر ٤میلیون و۲۰۰ هزار سالمند درکشور زندگی می‌کنند، گفت: تا سال ۱۴۳۰ میزان سالمندان کشور به حدود ۲۵درصد جمعیت کشور می‌رسد.
 
انوشیروان محسنی بندپی در نشست خبری که به مناسبت هفته ملی سالمند برگزار شد، با اشاره به روند رو به افزایش تعداد سالمندان درکشور طی دهه‌های اخیر توضيح داد، درحالی که در سال ۱۳۵۵ تنها ٣درصد جمعیت کشور را سالمندان تشکیل می‌دادند، این آمار در سال ۹۰ به بیش از ٨درصد رسیده است. بنا به گفته بندپي پیش‌بینی می‌شود میزان سالمندان کشور تا سال ۱۴۰۴ به ۱۰درصد جمعیت و تا سال ۱۴۳۰ به حدود ۲۵درصد جمعیت کشور برسد، جمعيتي كه تا چند سال آينده سهم بزرگي از جامعه آماري كشور را خواهند داشت و برنامه‌ريزي درحوزه آنان يكي از نيازهاي اصلي جامعه محسوب خواهد شد.
 
بنا به گفته اغلب جامعه‌شناسان و روانشناسان ازدواج سالمندان يكي از راه‌هاي افزايش سطح كيفيت زندگي‌ آنهاست، اميد به زندگي را درميان آنها افزايش مي‌دهد و به بهبود شرايط زندگي‌شان كمك شاياني نيز مي‌كند. درخصوص ازدواج زنان و مردان سالمند اما شرايط و تابوها يكسان نيست، معمولا ازدواج مردان سالمند نسبت به زنان راحت‌تر پذيرفته مي‌شود و سخت‌گيري‌ها براي ازدواج سالمندان زن به مراتب بيشتر است و اين درحالي‌ است كه زن‌ها به لحاظ روانشناختی خیلی بیشتر از مردها به حمایت نیاز دارند و درمعرض آسیب‌های بیشتری از نظر روانی هستند. ازدواج سالمندي موضوعي ا‌ست كه بيش از هر موضوع ديگری، نيازمند فرهنگ‌سازي است تا برايمان جا بیفتد كه ازدواج سالمندان تابو يا حتي پز روشنفكري نيست، نيازي است كه با  آگاه‌سازي جامعه بايد برآورده شود.
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
نظر شما
در زمینه ی انشار نظرات مخاطبان رعایت چند نکته ضروری است
لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید خبر داغ مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است خبر داغ از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب, توهین یا بی احترامی به اشخاص ,قومیت ها, عقاید دیگران, موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه های دین مبین اسلام باشد معذور است. نظرات پس از تایید مدیر بخش مربوطه منتشر میشود.
نام:
ایمیل:
* نظر: