به گزارش
خبرداغ به نقل از خبرگزاری میزان: زن
جوان که دخترش را مانع ازدواج مجدد می دید، او را با خوراندن قرص متادون به
قتل رساند، مادر سنگدل پس از 5 ماه می گوید که پشیمان است.
ساعت
7 صبح روز دوم فروردین ماه مردم محله علی آباد جنوبی در پی سر و صدای
بلند زنانهای كه از خانه ای در این محله شنیده شد با پلیس 110 تماس
گرفتند. با حضور ماموران پلیس مشخص شد زن جوان فرزندش را از دست داده است.
بابیش
از پنج ماه از وقوع قتل در بررسی های پلیسی مشخص شد كودك چهار ساله در
اثر خوردن سم جان خود را از دست داده است و بدن خون مرده كودك این تحقیقات
را تایید می كرد.
صبح امروز با برملا شدن راز این قتل مادر سارا
کوچولو به قتل اعتراف کرد. در حاشیه جلسه بازپرسی،گفت و گویی را با این
متهم انجام دادیم که در ادامه می خوانید.
چند سال داری؟
سی سال سن دارم.
ماجرای قتل فرزندت را تعریف می كنی؟
یادم
نیست، فقط یادم می آید رفتم عطاری و گفتم سر فرزندم درد می كند. خب روز
دوم عیدی كه داروخانه و درمانگاه باز نبود و از طرفی هم پولی نداشتم. ما
مستمری دریافت می کنیم و همین پول خرج نگهداری از مادر پیرم می شود. مادر
همسر سابقم نیز تنها 50 هزار تومان ماهی برای نگهداری سارا به من می داد.
به همین دلیل رفتم عطاری و وقتی موضوع را گفتم مغازه دار به من یك قرص داد
كه گفت فرزندم را خوب می كند و من هم نمی دانستم چیست كه حالا فهمیدم
متادون بوده است.
دوست داری باور كنیم؟من
دروغی برای گفتن ندارم. خنده های مرا نبینید. هنوز هم كه یاد فرزندم می
افتم زمانیكه دست و پا می زد، گریه ام می گیرد. زمان مرگ سارا را یادم
است. حدودا ساعت 4 و نیم صبح بود كه فهمیدم بدنش سرد شده است. دست كه زدم
به بدنش متوجه این موضوع شدم. صبح هم كه از خواب پا شدم تازه فهمیدم دست به
چه كار اشتباهی زده ام و داد و جیغ و هوار، دیگر هیچ چیزی یادم نیست.
با شوهرت چطور آشنا شدی؟زن
دایی ام باعث آشنایی ما شد. به من گفت مرد خوبی است و می توانم با او
خوشبخت شوم. نمی دانستم همسرم در حال كوچ از این كمپ به آن كمپ است. گاهی
هم از این زندان به آن زندان می رود. سال 88 با میثم، شوهرم آشنا شدم و
در سال 93 از هم جدا شدیم.
چرا طلاق گرفتی؟یك
معتاد بیكار بود كه حتی زمان مرگ فرزندش در زندان به سر می برد. اوایل به
من میگفت كارگر نصب داربست هستم و برای اینكه بتوانم به كار سنگین ادامه
بدهم باید مواد مصرف كنم. اوایل تریاك می كشید و برای اینكه بتواند آن را
كنار بگذارد به سمت شیشه رفت که گرفتار شد.
تاریخ تولد فرزندت را به یاد داری؟دهم دی ماه سال 90 بود. من بیچاره ام.
چرا؟برای
اینكه بتوانم ازدواج كنم دست به چنین كاری زدم. این را قبول دارم ولی باور
كنید نمی توانستم تنهایی زندگی كنم. هر بار با هركسی آشنا می شدم همین كه
می فهمید بچه دارم مرا رها می كرد و می رفت. دو هفته با یك نفر زندگی می
كردم. در بومهن ساكن شده بودیم، که با فهمیدن موضوع سارا او هم رهایم کرد.
چرا او را به خانواده همسرت ندادی؟ به
خانواده میثم می گفتم از فرزندم نگهداری كنند، اما آنها هم قبول نمی
كردند. می گفتند تو او را نگه دار ما هزینه اش را می دهیم در حالیكه ماهی
50 هزار تومان بیشتر به من پول نمی دادند.
پشیمانی؟بله. من از روی هوا و هوس این کار را کردم و جان فرزندم را گرفتم. بسیار پشیمانم و دلم برای سارا تنگ شده است.