از نظر من بادیگارد یکی از کارهای خوب آقای حاتمیکیا است. من این فیلم را با خانواده در سینما دیدم و حقیقتاً فیلم بسیار تحت تأثیر قرار گرفتم. این تاثیرگذاری هم در شخص من و هم در سایر اعضای خانواده و هم در سایر حاضرین ملموس بود. از نظر من بادیگارد فیلم خوبی است و علی رغم اینکه برخی از سکانسهای محدود مثل صحنهی زد و خورد در پارک، که مورد پسند شخص من نبود، در کل بادیگارد را فیلم بسیار پسندیدم.
پس اگر استنباط ما غلط نباشد شما فیلم بادیگارد را فیلمی قدرتمند و قابل دفاع میدانید اما به برخی نکات جزئی نیز انتقاداتی دارید. این نکات انتقاد برانگیز از نگاه شما چیستند؟
بله من بادیگارد را فیلمی بسیار خوب و قابل دفاع میدانم اما به نظر من وجود برخی از سکانسها ضرورتی نداشت. مثلا همان صحنه زد و خورد در پارک و ورود آقای پرستویی به یک درگیری تا حدی به نظرم تصنعی و نچسب بود. البته شاید در لحظه اول به دلیل تحریک احساسات قهرمانی و برانگیخته شدن هیجانات، مخاطب از این سکانس لذت ببرد اما پس از گذشت زمان و با قدری تأمل اینطور به نظر میرسد که ضرورتی برای پرداختن به این سکانس در این فیلم وجود نداشت و نمیتوان کارآیی چندانی نیز در نشان دادن شخصیتهای قصه برای آن در نظر گرفت. این سکانس صرفا توانایی محافظ در درگیریهای فیزیکی و بدون استفاده از اسلحه را نشان میدهد. من به کارهای آقای حاتمیکیا بسیار علاقمندم به همین دلیل هنگامی که برای دیدن کارهای حاتمیکیا وارد سینما میشوم انتظار دیدن فیلم اکشن ندارم. دید من به کارهای حاتمیکیا یک دید اکشن نیست و از همین رو است که به برخی از سکانسها انتقاد دارم. هرچند شاید نمیشود با صراحت حتی به سکانسهای مورد اشاره من نقطه ضعف گفت بلکه میتوان گفت در این فیلم وجود آن سکانسها ضرورتی نداشت و حذف آنها نه تنها لطمهای به کل فیلم نمیزد بلکه به تقویت آن نیز کمک میکرد.
این انتقادات به
نحوی هست که نقاط قوت این فیلم را تحت الشعاع قرار دهد؟
خیر، لازم است تاکید کنم که این انتقادها جزئی است و بر تمام فیلم صادق نیست. بادیگارد را فیلم بسیار قوی و خوبی میدانم و این کارِ حاتمیکیا را هم بسیار دوست دارم. همیشه جزء کسانی بودم که ارادت خاصی به سینمای حاتمیکیا دارم و کارهای او را دنبال میکنم. در عین حال که به تعداد معدودی از سکانسها انتقاد دارم باید بگویم سکانس آخر که در تونل اتفاق افتاد بسیار ستودنی و دلنشین بود. این سکانس دقیقا همان چیزی است که تماشاگر میخواهد. همه چیز به جای خود، بسیار جذاب و دلنشین بود. به عبارتی برای مخاطب عجیب نبود که شخصیت اول داستان جان خود را فدای کسی کند که برای نظام جمهوری اسلامی ارزشمند است و این دقیقا چیزی بود که باید به جای خود اتفاق میافتاد. به هر حال سینما لحظه است و ما با پیوند لحظات است که به فیلم دست پیدا میکنیم. در بادیگارد نیز لحظات بسیاری به وقوع پیوسته که حقیقتا به دل مخاطب مینشیند. من همیشه از نقد کردن فیلمها پرهیز میکنم چراکه نقد کردن خیلی اوقات با حب و بغضها مخلوط میشود. از همین رو همیشه سعی میکنم در تحلیل فیلمها به جای نقد کردن حسی که درون من به عنوان یک مخاطب ایجاد میشود را به صورت صادقانه بیان کنم. در مورد بادیگارد هم صادقانه احساس خود را از دیدن این فیلم عرض کردم. همانطور که برخی از سکانسها به دل من ننشست، بسیاری از صحنهها بسیار دلنشین و شیرین بودند.
با توجه به صحبتهایتان، در مقایسه فیلم بادیگارد و فیلمهای قبلی حاتمیکیا، چه جایگاهی برای بادیگارد متصور هستید؟
من «بادیگارد» را از «چ» دلنشینتر و دلچسبتر میدانم. با این وجود که برای «چ» هم زمان زیادی صرف شده بود و زحمت زیادی نیز برای آن کشیده شده بود، من «بادیگارد» را دلنشینتر از «چ» میدانم. اما اگر مثلا بخواهیم «بادیگارد» را با «آژانس شیشهای» مقایسه کنیم به هیچ عنوان با نظراتی که بادیگارد را نسخهی دوم آژانس شیشهای میداند موافق نیستم. البته طبیعی است که روند کار یک فیلمساز یک خط سیر منطقی را طی کند و مدام از این شاخه به آن شاخه نپرد. به هر حال نوع کارهای حاتمیکیا مشخص است. اما در کل آژانس شیشهای و بادیگارد هر یک جایگاه خاص و مستقل خود را دارد. ضمن اینکه قصه و شخصیتپردازی هر دو فیلم کاملا از یکدیگر متمایز است و این دو فیلم کاملا متفاوت است. البته هر بازیگری یک سری کنش و واکنش خاص خود را دارد که در عموم نقشهایش بروز میکند اما این به معنای تولید «آژانس شیشهای 2» نیست. از هر نظر که که به این دو کار نگاه بشود، هر یک از این دو اثر مستقل و متفاوت است ولی هر دو کار خوب و تاثیرگذار بود.
حال اگر بخواهید بین آژانس شیشهای و بادیگارد، اثر قویتر را انتخاب کنید، شما کدام یک را بر میگزینید؟
ببینید آژانس شیشهای در زمان خودش کاری خاص بود و پس از گذشت این همه سال بادیگارد هم کاری خاص در زمان خودش است. هیچ وقت نمیتوانم در مقام مقایسه این دو اثر بر بیایم.
حتی فضای فیلمبرداری هم در این دو فیلم متفاوت است. در آژانس شیشهای بیشتر زمان فیلم در یک آژانس مسافرتی میگذرد اما در بادیگارد فضای فیلم به هیچ عنوان در یک محیط کوچک محدود نشده است.
و اگر بخواهید نمرهای به کارگردانی حاتمیکیا بابت فیلم بادیگارد بدهید...
من اصلا به خودم این اجازه را نمیدهم که به حاتمیکیا نمره بدهم.
بد نیست درباره بازیگران
این فیلم صحبت کنیم. بازی بازیگران و بازی گرفتن از آنها را در فیلم بادیگارد
چگونه ارزیابی میکیند؟
بازیگرانی که در این فیلم به ایفای نقش پرداخته بودند همگی از بازیگران حرفهای سینمای ما هستند و اکثرا از تئاتر به حوزهی فیلم وارد شدهاند و همین موضوع حکایت از توان بالای بازیگری آنان دارد. در مورد بازیگران این فیلم باید به این نکته توجه داشت که همه بازیگران در جای خودشان قرار داشتند. در ابتدای فیلم جایگاه نقشی که آقای دکتر عزیزی به ایفای آن میپرداختند به خوبی تصویر شده بود. همچنین ایفای نقش خانم مریلا زارعی و آقای پرستویی نیز به خوبی در جایی بود که باید قرار میگرفت. به عبارتی مهرهها خوب چیده شده بودند و برای من هم بازی بازیگران و هم روند کارگردانی برای باز گرفتن از بازیگران بسیار قابل قبول بود و همان تاثیری که لازم بود روی مخاطب گذاشته شود توسط همین نقشها انجام شد.
و نکته پایانی؟
من باز هم ترجیح میدهم به اهمیت تأثیرگذاری یک فیلم اشاره کنم. من همیشه سعی میکنم برای درک میزان موفقیت یک فیلم، به حسی که به عنوان یک مخاطب پیدا میکنم توجه داشته باشم. اینکه یک فیلم چه تاثیری روی من و اطرافیان گذاشته است بسیار حائز اهمیت است. برای تحقق این تأثیرگذاری باید تمام عوامل دست به دست یکدیگر دهد و و مثل حلقههای یک زنجیر همه چیز سرجای خود قرار بگیرد. از نحوه طراحی صحنه و لباس تا بازی بازیگران و نحوه کارگردانی، همه چیز باید سر جای خود باشد تا یک فیلم را دلنشین و تأثیرگذار کند و این خصیصه در بادیگارد به خوبی مشهود است. هنگامی که در سینما به تماشای این فیلم میپرداختم، در لحظات پایانی، بسیاری از کسانی که در سینما بودند میگرسیتند به نحوی که میشد صدای هق هق آنان را شنید و این یعنی تاثیرگذاری فیلم.
خبرآنلاین