ما كه تو خونه هاى بزرگ با حياط و باغچه و طاقچه زندگى كرديم ....
خوابيدن توى پشه بند ...
آب تنى توى حوض داشتيم .
كيك تولدامون خيلى بزرگ بود ...
هر كى كادو ميداد از صميم قلبش بود ، كسى واسه كادو دادن ما رو قيمت گذارى نميكرد.
حتی خونه ی نوه خاله عمه بابامون هم میرفتیم ميديديم،
نه حالا كه خواهر برادر هم به زور همو ميبينن.
عيد واسمون شور و هيجان داشت.
عيدى ميگرفتيم...
كم يا زياد همين كه دلمون خوش ميشد كافى بود.
چقدر مسافرتهاى فاميلى ميرفتيم ...
حالا هركى هر جا ميره ميترسه كسى بفهمه!
همه چی عالی...
همه چی باحال....
هممون عین هم بودیم.... عین گروه سرود.... لباسای شکل هم.... خونه های عین هم.....
عمه
خاله
دایی
عمو
مامان بزرگا و بابا بزرگا که جزء خونواده بودن
اگه می خواستیم جایی بریم گروهی میرفتیم
اگه قرار بود کاری کنیم دست جمعی میکردیم....
کی میگه ما نسل سوخته ایم....!!!
نه موبایلی...
نه تبلتی...
نه لپ تاپی....
نه اینترنت و فضای مجازی....
همه چی واقعی بود...
دنیای ما واقعی واقعی بود.... باهمه خوبی و بدیش.... همه چی راست راستکی بود...
تلفن که نبود اونوقتا. میرفتیم خونه همدیگه میدیدیم نیستن.... بعد میفهمیدیم اونام اومدن خونه ما... پشت در ما.... کلی ذوق میکردیم ومیگفتیم: وااااای دل به دل راه داره.....
خلاصه که نسل سوخته خودتونین بابا..... ما عین عسل زندگی کردیم... بچگی کردیم.... حاااااال کردیم....
تقدیم به تمام کودکان زنده دل دیروز دهه ۴۰ ۵۰ ۶٠