به گزارش خبرداغ به نقل ازخبرآنلاین؛سایت عصرایران نوشت: ایران ما، امروز در چنین برنگاهی است و تصمیم حاکمان ایران برای در پیش گرفتن یکی از دو راه "جنگ" یا "صلح" از جنس همان "سرنوشت ساز"های تاریخی است.
حال چه کنیم؟ جنگ کنیم با مسیر صلح را برگزینیم؟
واقعیت این است که هیچ کدام از این دو، در ذات خود سعادتمندی یک ملت را در برندارند. گاه با جنگ می شود به نجات رسید و گاه با صلح. پس باید ملاک و معیاری برای تصمیم سازی وجود داشته باشد و آن، "میهن" است که اولاً تمامیت ارضی اش حفظ شود، ثانیاً در امنیت باشد و ثالثاً در مسیر توسعه قرار بگیرد.
اگر این سه اصل با جنگ محقق می شود، حتماً باید جنگید و اگر با صلح به آنها می رسیم، نباید لحظه ای در آن درنگ کرد.
جنگ ۱۲ روز ایران و اسرائیل که فارغ از شعارزدگی های معمول، مصداقی از مقاومت و همبستگی ملی ایرانیان بود، توانمندی های ایران عزیز ما و نیز دشمن را در میدان عمل عیان کرد. اینک تصمیم سازان می توانند نه بر اساس برآوردها و پیش بینی های آینده نگر که بر مبنای آنچه در میدان عمل رخ داده، تصمیم بگیرند.
اگر جمع بندی واقع گرایانه آن است که تحقق سه اصل فوق با جنگ میسر است و ایران به قدری توان نظامی دارد که بتواند اسرائیل را شکست دهد و از پس آمریکا نیز برآید، می توانند به ادامه جنگ رأی دهند و در انتهای آن تصویری از ایران منسجم، امن و رو به توسعه را محقق سازند.
بازی، بازی رسانه و تبلیغات نیست که بگویند اگر جنگ کنیم مردم چنین می گویند و اگر صلح را برگزینیم، چنان! بازی، بازی سرنوشت یک سرزمین باستانی و یک ملت کهن است.
دو مثال تاریخی می آوریم؛ یکی از خودمان و دیگری از دیگران:
زمانی که صدام قرارداد الجزایر را پاره و به ایران حمله کرد، منفعت ملی ایران اقتضا می کرد که گزینه جنگ را انتخاب کنیم چرا که اگر در آن مقطع، از ترس ارتش بعث، تسلیم می شدیم، نه تنها صلح برقرار نمی شد بلکه برنامه دیکتاتور وقت عراق برای فتح یک هفته ای تهران تحقق می یافت؛ این بود که ایرانی ها یکدل و یکصدا شعار "جنگ جنگ تا پیروزی" سر دادند و برای دفاع از میهن، سر از پا نشناختند و آن فصل افتخار آفرین در تاریخ معاصر ایران را رقم زدند.
سال ها بعد نیز زمانی که نفع ایران در خاتمه جنگ بود، رهبر فقید ایران دستور پذیرش قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل را صادر کرد و ایران و عراق، بعد از ۸ سال جنگ تمام عیار، پای میز مذاکره رفتند.
در این ماجرا، هم اراده ایران به جنگ در سال ۱۳۵۹ درست بود و هم تصمیم اش به صلح در ۱۳۶۷.
مثال دوم درباره ژاپن است؛ در سال ۱۹۴۱ و در جریان جنگ جهانی دوم، ژاپن با حمله به پرل هاربر رسما به آمریکا اعلان جنگ کرد؛ این یک اقدام نسنجیده ، نابهنگام و بسیار خسارت بار بود.
پس، دو گانه جنگ و صلح با این ادبیات که اولی حاوی شجاعت و حماسه و وطن دوستی است و دومی دربرگیرنده ترس و زبونی و وطن فروشی، به کل نادرست و به شدت گمراه کننده و ویرانگر است.
در شرایط کنونی - که این بار واقعاً حساس است - باید به تصمیم سازان کشور، این اطمینان را داد که اگر بر اساس سه اصل پبش گفته، تصمیم درست و عقلانی بگیرند ملت با تمام وجود پشتیبان شان خواهد بود. اگر اهداف مذکور با جنگ محقق می شود، همه لباس رزم می پوشند و اگر صلح را انتخاب کردند، کسی نخواهد گفت که پس شعارهای سابق چه شد؟ کما این که وقتی امام خمینی (ره) قطعنامه پایان جنگ را پذیرفت، مردم نگفتند پس چه شد "جنگ جنگ تا پیروزی" و "راه آزادی قدس از کربلا می گذرد"؟ مردم خردمند ایران می دانستند که آن شعارها مربوط به فصلی بود و اینک فصلی دیگر آغاز شده است و پذیرا شدند و ۸ سال جنگ، به پایان رسید.
مردم ایران، امروز بسیار خردمندتر و هوشمندتر هستند.