به گزارش خبرداغ به نقل از خبرآنلاین؛کیاوش حافظی: سخنگوی دستگاهها پل ارتباطی بین ساختار قدرت و افکار عمومیاند؛ اما در یکی دو دهه اخیر کمتر فردی توانسته در قامت یک سخنگوی تمام عیار ظاهر شود. سخنگوها مثل بازیگران صحنه های تئاتر می مانند؛ بعضی از هنرپیشهها وقتی روی صحنه میروند انگار اصلا روی صحنه متولد شده اند و صحنه را زندگی می کنند اما بعضی دیگر با کلی تلاش و تقلا فقط دیالوگ می گویند و آنقدر نمی توانند توجه ها را به خود جلب کنند. در عرصه سیاست هم یک سخنگوی توانمند وقتی در برابر دیدگان افکار عمومی قرار میگیرد قریحهاش به چشم میآید. اوست که حتی با نوع ادای یک کلمه میتواند توجه میلیون ها نفر را به خود جلب کند. اگر نه مثل هوش مصنوعی یا ماشینی میماند که گزارشی را از سر رفع تکلیف میدهد، و میرود؛ آن هم بدون جریان سازی. این موضوع فقط کارایی دستگاهها را زیر سوال میبرد بلکه به اعتماد عمومی هم خدشه وارد می کند. فیاض زاهد، استاد دانشگاه و عضو شورای اطلاع رسانی دولت معتقد است که با مقام سخنگویی مثل درس هایی برخورد می شود که در مدرسه اهمیت چندانی برای آن قائل نبودند. حال آنکه همین درس ها انسانسازتر بودند.
مشروح گفتگوی فیاض زاهد با خبرگزاری خبرآنلاین را در ادامه بخوانید؛
*****
*آقای زاهد! در حال حاضر جایگاه سخنگویی در دستگاههای مختلف را چطور ارزیابی میکنید؟ به نظر شما سخنگوها چه قدرت و ضعف هایی دارند؟
نفس پاسخگو بودن دستگاههای اجرایی و سیاسی اتفاق بسیار مهمی است؛ نشان میدهد که چقدر ما به افکار عمومی احترام میگذاریم. اما به نظر من، سخنگویی دستگاههای مختلف مثل مجلس، قوه قضاییه و دولت شبیه دروس مدارس شده. قدیمها، مثلاً معلم داشتند، بعضی از دروس را که میخواستند از سر باز کنند و به یک نفر میگفتند: شما برو این را درس بده. مثل معلم ورزش، ادبیات فارسی، تاریخ و جغرافیا. متوجه نبودند که اتفاقاً اینها هستند که انسان میسازند و اگر قرار باشد ما یک جامعه درستی داشته باشیم، باید تمرکز خود را روی این درسها بگذاریم. در حالی که این کار را هیچ وقت با ریاضی، فیزیک و شیمی نمیکردند. ریاضی، فیزیک و شیمی تخصصی هستند که از آنها استفاده می شود اما چیزی که منجر به تغییر نگرش، رفتار و کارکرد جامعه انسانی میشود، اتفاقاً رشتههای اینگونه بود که در مدارس ما جدی گرفته نمیشد.
بسیاری از دستگاهها هم اساساً نمیدانند که هر اقدامی نیازمند یک پیوست رسانهای است. یک جمله معروف وجود دارد که برای فروختن یک نخ سیگار، ۱۰ نخ سیگار هزینه تبلیغ و پیوست رسانهای لازم است. مخصوصاً در جامعه ما وضعیت بهمراتب بحرانیتر است؛ چون فقدان اعتماد عمومی و از بین رفتن سرمایههای اجتماعی باعث شده که شما عمیقترین تلاشها را هم انجام دهید، اگر نتوانید آن را به افکار عمومی به خوبی انتقال دهید، شکست خواهید خورد. نمونههای فراوانی در این حوزه وجود دارد.
منظور این است که مناصب سخنگویی نیازمند دقت یا وسواس بسیار زیاد است. اولاً، سخنگوها باید از دایره واژگان بالایی برخوردار باشند، تا حدی از روانشناسی اجتماعی برخوردار باشند، با مسائل جامعهشناسی، ساختارهای اجتماعی، مناسبات قومیتی، مسائل و حساسیتهای شهرهای بزرگ آشنا باشند و با تاریخ سرزمین خود با دقت آشنایی داشته باشند. در کنار همه اینها، به صورت عمومی از دانش کافی برای درک و تحلیل حوزه بینالملل، مسائل اقتصادی، صنعتی، فرهنگی و اجتماعی برخوردار باشند. طبیعتاً پیدا کردن چنین آدمهایی بسیار کار سختی است و در انتخاب این اشخاص برای چنین مناصب حساسی، گاهی اوقات خطاهایی صورت میگیرد یا نوعی واقع سهلگیری در بهکارگیری آدمها اتفاق میافتد که البته آثار تخریبی گستردهای هم برای آن دستگاهها دارد. لذا نفس اینکه مثلاً قوه قضاییه سخنگو دارد یا مجلس، دولت یا برخی از نهادها و دستگاههای مربوطه، این به نظر من یک گام به جلو است.
* این ویژگیها مانند درک روانشناختی، جامعهشناختی، و ... در سخنگوهای کنونی یا افرادی که در دهه های اخیر مسئولیتدار بودند را میبینید؟
بسیار کم.
*چرا؟ آیا گمارنده آنها این ضعف را در انتخاب سخنگو را داشته؟ یا سخنگوها صرفا بر اساس نزدیکی به آن دستگاه یا شخص انتخاب شده اند؟
به نظر میرسد انتخاب این اشخاص، یکی به دلیل همان نکته اولی است که مطرح کردم؛ اینکه آنهایی که میخواستند انتخاب کنند، متوجه اهمیت ماجرا نبودند، یعنی متوجه نبودند که این موضوع چقدر برای آنها و دستگاههایشان میتواند حیثیتی باشد.
نکته دوم، به نظر میآید که بعضی وقتها ملاحظات امنیتی بر ملاحظات حرفهای رجحان پیدا میکرد. مثلاً کسی را پیدا کنند که به ساختار سیاسی خیلی نزدیکتر باشد و مورد وثوق و اعتماد باشد. متأسفانه در سالهای اخیر، غلبه نگرش امنیتی خیلی وسعت پیدا کرده و این بزرگترین تهدیدی است که جمهوری اسلامی الان با آن روبهرو است. به نظرم میآید در کنار آن، اساساً سیاستمداران ما در حوزههای برشمرده، از قابلیت بالایی برخوردار نیستند.
*اگر بخواهند تغییری در رفتار خود نشان دهند، دستگاهها باید چه کار کنند؟
میدانید بعضی از مشکلات، مشکلات راهبردی و عمیق است، و به نحوه تربیت، آموزش، و ارزشهایی برمیگردد که یک نظام را تعریف میکند. واقعا هم یک شبه نمیشود اینها را مرتفع و حل کرد. به نظرم میآید که آهسته آهسته ما داریم به سمت یک چارچوبهای بهتر پیش میرویم.
به طور مثال عرض میکنم که دوست من، علی ربیعی در دولت آقای روحانی، وجه امنیتیاش بر دیگر اضلاع میچربید. این وجه میتوانست برای علی ربیعی یک مزیت بیاورد اما در عین حال وجه جامعهشناختی ربیعی را زیر سوال میبرد. یعنی اگر علی ربیعی از نظر ذهنی آزادتر میبود، به نظر من موفقیت بیشتری داشت. یا مثلا مورد خانم مهاجرانی ماجرا یک مقدار متفاوت است. خانم مهاجرانی در تلاش برای ایجاد رابطه صمیمی با مخاطبان خود است. درواقع از سبُکی در کنش برخوردار است. مثلا میتواند نقش یک مادر یا یک زن فعال را بازی کند اما شاید درواقع نیازمند تمرکز بیشتری در انتخاب واژگان یا درواقع رویکرد موثرتر در حوزههای دیگری است که به آنها اشاره کردم. با همه اینها به نظرم میآید، اینکه اساسا دولت آقای پزشکیان که یک خانم را به عنوان سخنگوی دولت بگذارد یک گام به جلو بود. در مجموع به نظر میآید که ما در یک مسیر فرآیندی پیش میرویم. چه بسا پرداخت شما کمک کند متوجه باشیم که با چه موضوع حساسی رو به رو هستیم. مثلا الان سخنگوی کاخ سفید یا آقای ترامپ یک خانم جوان است. درواقع سابقه فعالیت در توییتر و فضای مجازی داشته، اصلا سابقه دولتی یا امنیتی ندارد اما می بینیم که به عنوان جوانترین سخنگوی کاخ سفید خوب بلد است ارتباط برقرار کند.
* آقای دکتر، چون اسم بردید و ویژگی مثبت خانم مهاجرانی را گفتید. من هم این نقد را به ایشان وارد کنم. گویا یک حالت پردهپوشی در نوع سخنگویی ایشان وجود دارد. مثلاً همین که خبرنگاران به ایشان واکنش نشان دادهاند که چرا از چهار روز قبل باید اطلاع دهند که می خواهند از او چه سوالی بپرسند نشان دهنده نوعی پردهپوشی یا محافظهکاری در انتقال اخبار است. به نظر شما علت این موضوع چیست؟
به نظر من، به دو دلیل اصلی برمیگردد. یکی شاید به ملاحظات امنیتی برگردد. بههرحال، خانم مهاجرانی به دلیل سوابق ذهنی و فکریای، خود را آسیبپذیر میداند. نکته دوم، توصیه برادرانه من به ایشان است. به نظر من میآید باید اعتمادبهنفس بیشتری داشته باشند؛ اگر با سؤالی در لحظه رو به رو می شوند، میتوانند خیلی طبیعی و منطقی پاسخ مناسبی ارائه دهند. جایی هم که نمیدانند، هیچ اشکالی ندارد که با صداقت پاسخ دهند: «من به این موضوع الان تسلطی ندارم، بررسی میکنم و پاسخ خواهم داد.» ما باید یاد بگیریم بگوییم «بلد نیستم»، «این حوزه را نمیدانم»، یا «بیخبر هستم». این چیزی از ما کم نمیکند. من بهعنوان یک استاد دانشگاه، تجربه خود را میگویم؛ اساتیدی که در دانشگاه در مورد همهچیز اظهارنظر میکنند، معمولاً از چشم دانشجوها میافتند. اما استاد بزرگی که دانشجویی از او سؤال میپرسد و او با صداقت میگوید: «من الان تمرکز ندارم»، «مدتهاست که به این موضوع رجوع نکردم»، «نیازمند یک بررسی مجدد هستم» یا «من در این حوزه تخصص ندارم»، بیشتر مورد احترام دانشجوها واقع میشود.
*چندینبار دیده ایم که مثلا در مورد قضیه فیلترینگ ایشان فقط ابراز امیدواری کردهاند یا گفتهاند «انشاءالله» و ... به نظر شما اینها ضعف نیست؟
ما نمیدانیم خانم مهاجرانی در پشت صحنه چه کار میکند. شاید خانم مهاجرانی همه تلاش خود را برای هیأت دولت دارد انجام میدهد یا در مواجهه با وزیر ارتباطات همه کار خود را انجام میدهد. من خودم یکبار به وزیر ارتباطات گفتم که اگر او موضوع فیلترینگ را حل نکند، ولو اگر بزرگترین کارهای دیگر را انجام دهد، تمام آن زحمات دیگر او را از بین می رود.
بحث اینجا است که سخنگو جلوی پرده است دیگر. حالا پشت پرده خیلی شاید کارکردی نداشته باشد برای رسانهها.
یک زمانی در فوتبال میگفتیم، ۵۰ درصد فوتبال در زمین است، ۵۰ درصد فوتبال بیرون زمین است. خانم مهاجرانی حتماً این مصاحبه را میبیند و من هم فکر میکنم که حتماً یک بازاندیشی در این حوزه خواهد کرد.
*به عنوان سوال آخر! اگر بخواهید قویترین و ضعیفترین سخنگوها چه در دولت، قوه قضاییه، وزارت خارجه و غیره و ذلک اسم ببرید، آنها چه کسانی هستند و چرا؟
بگذارید در این رابطه سکوت کنم.