به گزارش خبرداغ به نقل از خبرآنلاین؛ مستوره نصیری: اخبار حوادث از نوع خشونت نظیر قتل و خودکشی در روزهای اخیرا بارها در سرخط خبرها قرار گرفته است. اثرات این نوع اخبار در مخاطبان قطعا متفاوت است اما به یقین میتوان گفت آسیب روانی آنها تابآوری زیادی میخواهد. سوالات زیادی در این خصوص وجود دارد، اول اینکه آیا این میزان از خشونت را میتوان عادی فرض کرد؟ چطور باید در برابر این میزان از آسیب روانی خودمان را حفظ کنیم، وظیفه حاکمیت در این میان چه تعریفی پیدا میکند؟ دکتر سیمین کاظمی، پزشک، جامعهشناس و پژوهشگر به این سوالات پاسخ داده است. او معتقد است که «ما به محاصره خشونت درآمدهایم. آن هم خشونت به اشکال غیرمنتظره و تکان دهنده.» و میگوید: «در ایران حمایت سنتی، یعنی حمایت خانوادگی رو به زوال است، ولی حمایت اجتماعی و دولتی و نهادهای دیگر هم آنقدر قوی نیست که جای آن را بگیرد. از طرف دیگر در عصری زندگی میکنیم که پول بر روابط انسانی و اجتماعی چیره شده است. هر حمایتی که بخواهید باید پولش را بدهید.»
او تاکید میکند: «تلاش رسمی برای انکار خشونت علیه زنان و تحریف آن به "اختلافات خانوادگی" نکته قابل تاملی است. وقتی اصطلاح اختلاف خانوادگی به کار میرود، گویا دو طرف کاملا مساوی بوده از قدرت و امکانات و اختیارات یکسان برخوردار بودهاند و حالا در یک درگیری یکی مغلوب شده است. این در حالی است که در این به اصطلاح "اختلافات خانوادگی" همیشه زنان قربانی میشوند، چون قدرت کمتری دارند و قانون هم از آنها حمایت نمیکند.»
متن کامل گفتوگوی خبرآنلاین با دکتر کاظمی را در ادامه بخوانید:
میزان حوادث خودکشی، قتل و همسرکشی و ... در هفتههای اخیر زیاد شنیده شده است، شاید نکته متفاوت این حوادث میزان خشونتی است که در جزئیات آنها دیده میشود، به نظر شما این میزان از خشونت نگرانکننده نیست؟
خشونت و جنایت البته که نگرانکننده است. تعدد خبرهای قتل، خشونت، خودکشی نشان میدهد ما به محاصره خشونت درآمدهایم. آن هم خشونت به اشکال غیرمنتظره و تکان دهنده. وقتی خبر قتل خبرنگار، پزشک، خواننده و زنان منتشر میشود یا خبر خودکشی دانش آموز و روزنامه نگار و اعدام به ما میرسد، آشکارا شبح مرگ و تباهی را بر فراز جامعه میتوان دید و این هولناک و نگرانکننده و اضطرابآور است.
دلایل افزایش این نوع خشونتها را چه میدانید؟
این خشونت ها محصول تحولات کوتاه مدت نیست، بلکه در طی دهه های اخیر پرورده شده و حالا داریم نتایج آن را میبینیم و همچنان خواهیم دید. خشونت در یک جامعه ناامید و بیآینده امکان بروز مییابد. در جامعهای که در آن چشم انداز بهبود و تغییر مثبت، تاریک و مبهم است. جامعهای که افراد نسبت به آن احساس تعلق نمیکنند، رشتههای پیوند افراد به جامعه سست شده، ارزشهای اخلاقی و انسانی ضعیف شده و امیدواری به زندگی کمرنگ شده است.
حاکمیت در این میان چه وظایفی دارد که طبعا کوتاهی و اهمال کرده است؟
ساختار سیاسی در رفتار کنشگران اجتماعی تاثیرگذار است. جامعه در موقعیت محاسبه ناپذیری و اضطراب است. گویا رسیدن به یک وضعیت باثبات و یک زندگی بی دغدغه به رویایی دور و تحقق نیافتنی تبدیل شده است. ساختار سیاسی در برساخت چنین موقعیتی مسوول است. اما این مسوولیت را نمیپذیرد یا کاری برای ترک این موقعیت و فراهم کردن آرامش و ثبات برای جامعه نمیکند یا از انجام آن عاجز است. چنین موقعیتی به جامعه آسیب میزند، از جمله این آسیبها بروز خشونت است.
از جمله هشدارهایی که عنوان میشود، مسری بودن خودکشی و تسری خشونت و قتل در سایر افراد است، این موضوع را تایید میکنید؟
منشا بعضی از رفتارهای انسان، مشاهده و الگو گرفتن از دیگران است، یعنی از طریق یادگیری اجتماعی. خودکشی از طریق یادگیری اجتماعی خطری است که بیشتر در کمین نوجوانان است.
گزارش رسانهها و بازنمایی آنها از خودکشی و قتل در تکرار شدن آنها توسط دیگران موثر است، البته شخصی که این رفتار را به تقلید از دیگران و تحت تاثیر گزارشهای رسانهها مرتکب میشود، با احتمال بالا مشکلات زمینهای حل نشدهای دارد که ممکن است دیدن خبر خودکشی دیگران اقدام به خودکشی را در او تسریع یا تسهیل کند. برای همین رسانهها باید در انتشار گزارشها مراقب باشند که ارزیابی مثبتی از خودکشی یا قتل به مخاطب منتقل نکنند. مثلا انتشار استوریهای قاتل پزشک اشتباه محض بود. در مورد خودکشی هم نباید از شخص قهرمان ساخت یا مثلا اصطلاح مرگ خودخواسته یا خودکشی اعتراضی را به کار برد. اینها به نوعی ستایش و تحسین خودکشی است.
ما هیچگاه ندیدهایم مقامات رسمی، حتی زنانی که در دولت و مجلس هستند بیایند و به صراحت خشونت علیه زنان را محکوم کنند. حتی اگر ظاهرا بخواهند حمایت کنند با اما و اگر است.این یعنی اینکه خشونت علیه زنان در ایران عادی است و از این جهت کشور برای زنان ناامن است.
نبود یا کمبود گروهها یا افراد متخصص و مرجع و البته غیردولتی برای حل و کاهش چنین بحرانهایی را چطور ارزیابی میکنید؟
در ایران حمایت سنتی، یعنی حمایت خانوادگی رو به زوال است، ولی حمایت اجتماعی و دولتی و نهادهای دیگر هم آنقدر قوی نیست که جای آن را بگیرد. از طرف دیگر در عصری زندگی میکنیم که پول بر روابط انسانی و اجتماعی چیره شده است. هر حمایتی که بخواهید باید پولش را بدهید. حمایت دولتی هم که به دلیل بحران اقتصادی ماندگار ضعیف و ناکافی است. خدمات تخصصی غیر دولتی هم در ازای پول است و در دسترس همگان نیست. از طرفی بسیاری یا به اثربخشی این خدمات و کمکها اعتماد ندارند یا انگ اجتماعی موجب میشود به سمتش نروند.
افزایش خشونت خانگی در سالهای اخیر دستکم در آمارهای رسمی قابل تایید است، چه باید کرد؟
خشونت خانگی، عمدتا متوجه زنان است و در اخباری که اخیرا منتشر همه موارد قتل زنان به دست بستگان نزدیکشان اتفاق افتاد. همین قتل زنان را متمایز میکند و باید آن را ذیل خشونت مبتنی بر جنسیت یا خشونت علیه زنان دستهبندی کنیم. تلاش رسمی برای انکار خشونت علیه زنان و تحریف آن به "اختلافات خانوادگی" نکته قابل تاملی است. وقتی اصطلاح اختلاف خانوادگی به کار میرود، گویا دو طرف کاملا مساوی بوده از قدرت و امکانات و اختیارات یکسان برخوردار بودهاند و حالا در یک درگیری یکی مغلوب شده است. این در حالی است که در این به اصطلاح "اختلافات خانوادگی" همیشه زنان قربانی میشوند، چون قدرت کمتری دارند و قانون هم از آنها حمایت نمیکند. در مقابل قانون آشکارا از خشونت مردان علیه زنان حمایت میکند. ما هیچگاه ندیدهایم مقامات رسمی، حتی زنانی که در دولت و مجلس هستند بیایند و به صراحت خشونت علیه زنان را محکوم کنند. حتی اگر ظاهرا بخواهند حمایت کنند با اما و اگر است.این یعنی اینکه خشونت علیه زنان در ایران عادی است و از این جهت کشور برای زنان ناامن است.
انتشار این اخبار طبعا اجتنابتاپذیر است، اما چطور میتوان اثرات منفی این خبرها را کم کرد؟
نحوه بازنمایی خودکشی یا قتل در رسانهها مهم است. قهرمان سازی، عادی سازی و برجسته کردن مرتکبان کار نادرستی است. حالا رسانهها نقش مهمتری پیدا کردهاند، مخصوصا که افراد واکنش جامعه به چنین اخباری را از طریق کامنتها و نظرات کاربران میتوانند ببینند. مثلا در مورد خبر قتل یک نفر پزشک یا خبرنگار زن، تعدادی در حمایت از قاتل نظر داده بودهاند یا قربانیان را نکوهش کرده بودند. وقتی در جامعهای قتل و خشونت مقبولیت اجتماعی داشته باشد، یعنی در آن جامعه هم فاجعه اخلاقی رخ داده و هم باید انتظار تداوم خشونتهای شدیدتر از این را داشت.