حسین قره: اگر چه اولین نمایشی که به زبان آلمان در کلن اجرا کرد «مسخ» بود که نگاهها را به سمت یک نویسنده و کارگردان ایرانی جلب کرد؛ اما موفقیت او در تئاتر آلمان از روزی شروع که نمایشنامه «پابرهنه، لخت، قلبی در مشت» را اجرا کرد، نمایشی تأثیرگذار که برنده جایزه «نمایشنامه نویسی مردمی» آلمان شد و تا امروز بیش از هزار و صد اجرا در آلمان داشته و رپرتوار این نمایش کماکان ادامه دارد.
کوشک جلالی پیش از دهه هشتاد با نمایش «پستچی پابلو نرودا» نوشته «انتونیا اسکارمتا» با بازی «رویا تیموریان» و «کاظم هژیرآزاد» و... به ایران آمد موفق شد و سالها بعد «موسیو ابراهیم» را در جشنواره تئاتر فجر اجرا کرد و جایزه منتقدین تئاتر را از آن خود کرد. او از آن زمان در فصلهای مختلفی به ایران آمد و با بازیگرانی ایرانی نمایشهایی عموماً ترجمه را روی صحنه برد. بااینحال چند سالی است که او به همت شخصی به شهرستانها سفر کرده و با برگزاری کارگاههای نمایشی به تئاتر جوان و درحالرشد شهرستانها و مراکز استانی کمک میکند تا گروه های تئاتری هم به دانش روز تئاتر نزدیک شوند و هم بتواند یک تجربه تئاتر خاص و ویژه داشته باشد.
این توجه او به تئاتر کوچک شهرستانهای ایران ما را بر آن داشت تا ضمن گفتگو کوتاه با خودش نگاهی هم به برنامههای پاییز امسال او در ایران و کشورهای دیگر داشته باشیم.
علیرضا کوشک جلالی در گفتگو با خبرآنلاین در خصوص رپرتوار پاییزی سال ۱۴۰۳ میگوید: کماکان نمایشنامههای من به زبانهای متفاوت در شهر و کشورهای مختلف روی صحنه است و در ایران هم تمرکزم بیشتر به اجرا و کارگاههای آموزشی در شهرهایی به غیر پایتخت هم است.
او در ادامه میافزاید: به طور مشخص در پاییز امسال در شهرهای مختلف ایران، استرالیا، آلمان و ترکیه اجراها و کارگاههای را برنامهریزی کردهام. نمایشنامه «پابرهنه، لخت، قلبی در مشت» که برنده جایزه نمایشنامهنویسی مردمی آلمان را از آن خود کرده است، با بیش از هزار و صد اجرا، در این فصل به چهار زبان ترکی، انگلیسی، فارسی و آلمانی در کشورهای ترکیه، آلمان و استرالیا به صحنه رفته و اجراهایشان ادامه دارد.
کوشک جلالی با اشاره به اینکه محور اکثر کارهایم مدارا گرایی، دوری از نفرت و انتقام است، خاطرنشان میکند: همیشه تلاش کردهام بین انسانها و کشورها و مذاهب و دیدگاه ها دیالوگ برقرار کرده و فارغ از مرزهای سیاسی آدمها را به هم پیوند دهم. این الگوی کارهای من است.
وی درباره استمرار کارهایش در شهرستان های ایران می گوید: برای من شهر و نقطه جغرافیایی مهم نیست، آدمها اهمیت دارند و به این خاطر است که این پاییز در یزد، اردکان، رشت، زنجان و تهران کارگاه برگزار کرده یا میکنم تا با بچههای ایران بیشتر آشنا شوم و کار کنم.
جلالی تأکید میکند: من به شهرهای زیادی برای آموزش و تولید سفر کردهام و شاهد استعدادهای بسیار خوبی بودهام که متأسفانه به دلیل بیتوجهی و عدم برنامه صحیح و مدون کشف و رشد پیدا نمیکنند.
سال گذشته با او گفتگویی داشتم، کوشک جلالی از بیماری «ام اس» که همراه او است گفت و اینکه چقدر برایش راحت است که در آلمان و در کمپانیاش بنشیند و کارش را انجام دهد؛ اما در پاسخ به پرسشم که چرا به ایران می آید، گفته بود: «از نظر جسمی سفرهای بین آلمان و ایران مرا بسیار خسته میکند، بخصوص تمام ساعاتی که در هواپیما هستم تا به ایران برسم. این سفر برای من بسیار سخت است؛ چراکه از یک شرایط ایدئال فاصله میگیرم. آنجا شرایط برای من بسیار مناسب است، تختخواب و حمام مخصوص، دسترسی به سرویس بهداشتی مطابق با شرایط من و خدمات رفاهی که وجود دارد؛ اما خوشبختانه با وجود دوستان عزیزی که در ایران هستند و قدرت ذهنی طول هر پرواز بهگونهای کنار بیایم؛ چراکه اینجا هدفی مقدس دارم و آن آموزش است، آموزش برای من هدفی مقدس است و به من این انرژی را میدهد که تمام این سختیها را تحمل کنم. بماند که بعضی مواقع این مشکلات بهقدری تکاندهنده میشود که راه نفس را بند میآورد.»
کوشک جلالی از آگوست تا دسامبر ۲۰۲۴ میلادی در کلن آلمان نمایش «موج» را روی صحنه دارد. نمایشنامه موج را «ر. تریت» نوشته است و بازیگران تئاتر آلمان که در «علی جلالی آنسامبل» حضور دارند در آن بازی میکنند. بازیگران این نمایش: صوفی شلوتر، وانسا فلوشتر، فورکان آرسلان، یوزا بوتچکاو، آری یاسپرز و نیکیتا واسیلیچنکو هستند.
ازآنجاییکه تمرینهایی موج تمام شده است و گروه با دستیاران در حال اجرا آن نمایش هستند، جلالی به رشت آمد و با گروهی از جوانان این شهر «در انتظار آدولف» که «دلاپورته» و «دلاپرتیه» نویسندگان آن هستند و خود کوشک جلالی آن را به فارسی ترجمه کرده است، روی صحنه بردند. گروه بازیگران همراه این نمایش: بهنام گلرنگ، شیرین محسنی، ارشیا زمانی، عارف روستای و آنا سائل هستند.
شیوه کار کوشک جلالی در اردکان متفاوت بود او در کارگاه بازیگری و نویسندگی آن شهر با جوانان اردکان به ۱۴ مونولوگ رسیدند که این ۱۴ مونولوگ در قالب یک نمایش مهر و آبان روی صحنه رفت.
علیرضا کوشک جلالی که در میبد او را با نام «خوبابا» ترکیبی از وجه تسمیه شهر میبد «شهر خورشید» و «آق بابا» به معنی پدربزرگ، صدا میزنند در خصوص این رپرتوار میگوید: «همیشه معتقد بودهام اجرای نمایش در ایران چیزی شبیه معجزه است چرا که همیشه بار تولید بر دوش هنرمندان بوده و حمایت کم و ناچیزی از سوی مسئولین صورت میگیرد.»
میثاق زارع بازیگر جلالی نمایش «پابرهنه، لخت، قلبی در مشت» را به ملبورن استرالیا برد و آنجا به دو زبان انگلیسی و فارسی برای مخاطبان استرالیایی و فارسیزبان اجرا کرد.
ازآنجاییکه این نمایشنامه «پابرهنه، لخت، قلبی در مشت» شهرت یافته است تقاضا برای اجرا در کشورهای متفاوت را دارد و از جمله اینکه امسال این اثر به زبان ترکی با کارگردانی مشترک جلالی، علی فتوحی و با بازی ابراهیم عباسعلی زاده در آنکارا ترکیه روی صحنه رفت و اجراهایش ادامه دارد.
کاری دیگری که جلالی در شهر دیگری از آلمان پاییز امسال روی صحنه برده است، نمایش «من نفرت نمیورزم» عزالدین ابوالعیش است. ابوالعیش برای نوشتن این نمایشنامه کاندیدای جایزه بهترین کارگردانی نمایش سیاسی سال ۲۰۱۶ شهر کلن شد و حالا کوشک جلالی این نمایش را به زبان آلمانی در «ایتسهو» اجرا میکند.
یکی از نمایشهای که او در تهران و شهرهای بسیاری اجرا کرده است «روبینسون و کروزو» است، او حالا این نمایش را با گروهی از جوانان و علاقهمندان زنجانی اواخر آبان در این شهر روی صحنه میبرد. نمایشنامه روبینسون و کروزو اثر: «دینترونا و راویچیو» است و اجراهای موفقیتآمیز در تبریز، تهران، مشهد، قم، میبد، یزد، رشت و اهواز داشته و در جشنواره بینالمللی آلمان، ترکیه، بوزنین، گرجستان و... اجرا شده است. «روبینسون و کروزو» نمایشنامهای است ضدجنگ و هومانیستی، پر از طنز و لحظات کمیک که تنها پس از ۲۰ سال تبدیل به یک نمایش کلاسیک شد و هر ساله در برنامه تئاتری کشورهای مختلف گنجانده میشود.
جلالی همینطور کارگاه خلاق نویسندگی را در تهران خواهد داشت.
نمایشهای جلالی همیشه یکی از پربحثترینها در مطبوعات آلمان است، چه رسانههای سراسری و چه رسانههای محلی توجه خاصی به نمایشهای این کارگردان ایران - آلمانی دارند. دویچهوله با تیتر: «آیا اگر موقعیت فراهم باشد همه فاشیست خواهند شد؟» به اجرای نمایش موج واکنش نشان داد و نگاه تحسینآمیز منتقدان آلمانی به کار یک کارگردان ایرانی/آلمانی را روایت کرد.
با اینکه نسخه سینمایی از نمایشنامه موج همزمان با اجرای جلالی در سینماهای آلمان اکران شد که کارگردانی آن فیلم را «دنیس گانزل» فیلمساز ۵۱ساله و مشهور آلمانی برعهده داشت؛ اما منتقدان آلمانی اغلب اجرای تئاتری را برتر تشخیص دادند.
نسخه سینمائی موج ۲۴ بازیگر داشت؛ اما در نسخه تئاتری، تنها شش بازیگر بر صحنه ظاهر شدند. بااینحال منتقد روزنامه «اشتات روور» در مقایسه دو اثر نوشت: «درحالیکه در فیلم پنهان میماند که چه چیزی دانشآموزان را جذب تشکیلات موج میکند، جلالی موفق میشود قدرت گمراهکننده این پدیده را بهگونهای روشن انتقال دهد.»
منتقد روزنامه «کلنر اشتات آنتسایگر» موج را بهرغم تعداد اندک بازیگرانش، یک نمایش آموزشی موفق علیه راستگرائی افراطی معرفی کرد.
هسته اصلی درام موج «قربانی شدن هویت فردی در برابر هویت جمعی» است.
نمایش موج ماجرای واقعی آزمایشی است که معلم یک دبیرستان آمریکائی، در سال ۱۹۶۷ روی دانشآموزان خود انجام داد... این آزمایش درسآموز، بعدها دستمایه رمانی (اثر مورتون روهه شد) که جامعه آمریکا را تکان داد. علیرضا کوشک جلالی، برای انطباق متن با شرایط امروز آلمان، برداشت آزادی از آن را به چاشنی طنز تلخوشیرین ویژه خود آمیخته است.
پابرهنه، لخت، قلبی در مشت کوشک جلالی که بیشترین تحسین از مردم و رسانههای آلمانی را از آن خود کرده و بارها در فستیوالهای بینالمللی اجرا شده است، ماجرای: «چند جوان نئوفاشیست در سال ۱۹۹۳ در شهر زولینگن آلمان ساختمانی را که یک خانواده ترک در آن زندگی می کرد را به آتش کشیدند. پنج نفر از اعضای این خانواده خاکستر شدند. نمایشنامه بر اساس این جنایت هولناک نوشته شده است. در این نمایش هم عشق به زندگی و اجتماعی بودن یک خارجی که در آلمان زندگی میکند، به تصویر کشیده میشود و هم رنج و دردش. علی هیچگاه نه از کسی شکایت میکند و نه کسی را متهم. گرایشات ضد نژادپرستانه تنها با در برابر هم قرار دادن دشمنی کور از یک سو و عشق انسانی از سوی دیگر، پرداخته میشوند.
مونولوگی سراپا انسانی که به هنگام دیدنش مثل فیلمهای چارلیچاپلین باید با یک چشم گریست و با چشم دیگر خندید. اتفاقی مهم در دنیای تئاتر... گروتسکی که تا مغز استخوان نفوذ میکند. در نهایت سادگی بسیار تکاندهنده است. با مهارت، دو دنیا، دو فرهنگ و دو مذهب را رودرروی هم قرار میدهد که گویا در تضاد و دشمنی با یکدیگر قرار دارند؛ ولی درعینحال میتوانند در صلح و آرامش در کنار هم زندگی کنند... این اثر شعرگونه پر طراوت همچون آوازی لطیف در گوش زمزمه میکند.»
این توصیف روزنامه سوئیسی Berner Woche از نمایش پابرهنه... است.
روزنامه آلمانی Kölner Stadtrevue درباره این نمایش نوشت: «این نمایش قصد ساختن بنای یادبود برای قربانیان را ندارد، در ضمن به یک میتینگ سیاسی در همبستگی با خلقهای جهان نیز تبدیل نشده است. در دید معصوم علی نسبت به جهان است که قدرت انتقادی اجتماعی این متن نهفته است. علی در میان دو دنیای طنز و وحشت به بندبازی مشغول است و در این بازی است که زخمهای عمیق روحش به چشم میخورد. یک متن بسیار شاعرانه. نمایشی با طنزی گروتسک که از اعماق روح سخن میگوید...»
روزنامه آلمانی WAZ درباره پابرهنه این گونه نوشت: «با طنزی خلاق، علی سعی بر تطبیق خود با این فرهنگ و محیط غریب را دارد. او با زحمت فراوان سعی بر این دارد که ضرباتی که بر روحش وارد آمده و او را به نیستی کشانده است، تبدیل به خشم و تنفر نشود.»
روزنامه آلمانی Wolfsburger Az پابرهنه را این طور روایت کرد: «وحشت و غم ناگهان تبدیل به قهقهه میشد... تماشاچیان با تمام وجود به علی عشق میورزیدند و شرمنده از این که هنوز امکان افتادن چنین اتفاقی در آلمان وجود دارد، راهی خانه میشدند.»
روزنامه آلمانی WochenAnzeiger Oberhausen درباره نمایشنامه نویسی و کارگردانی جلالی این گونه نوشت:
«جلالی با حداقل امکانات صحنهای، نمایشش را به صحنه برد... او به ما میآموزد که تنها با یک متن و یک بازیگر قوی و صحنهای خالی میتوان تماشاچیان را مسحور کرد. این نمایشنامه قصد ساختن بنای یادبود برای قربانیان را ندارد. در ضمن به یک متینگ سیاسی در همبستگی با خلقهای جهان نیز تبدیل نشده است. در دید معصوم علی نسبت به جهان است که قدرت انتقادی - اجتماعی این متن نهفته است. علی در میان دو دنیای طنز و وحشت به بندبازی مشغول است و در این بازی است که زخمهای عمیق روحیاش به چشم میخورد.»
نمایش «من نفرت نمیورزم» ماجرای زندگی پر درد و رنج و درعینحال باشکوه دکتر عزالدین ابوالعیش است.
دکتر عزالدین ابوالعیش در سال ۲۰۰۹ در پی حملات اسرائیل به غزه، سه دختر و یک برادرزاده خود را از دست داد؛ ولی هیچگاه اجازه نداد، نفرت جسم و روحش را در بربگیرد و شعارش، در این دوره وانفسا که هرکس به طریقی "تنفر" را به حراج گذاشته، کتاب زندگیاش شد: من نفرت نمیورزم. تنها اسلحهای که میشناسد آموزش است و برقراری دیالوگ.
شعاری که خوشبختانه علیرغم تمام فجایع این دوران، با قدرت تمام بر زبان ملاله یوسف زی برنده جایزه صلح نوبل سال ۲۰۱۴ که بیرحمانه قربانی خشونتی سهمگین شده بود، نیز جاری شد.
دکتر عزالدین ابوالعیش همسر بیمار خود را به دلیل تشریفات سخت و طولانی ورود و خروج یک فلسطینی به اسرائیل از دست میدهد، در سال ۲۰۰۹ نیز در جریان حمله اسرائیل به باریکه غزه خانه او به موشک بسته میشود و سه دختر و یک دختربچه میهمان او در برابر چشمانش تکهپاره میشوند. بااینهمه، او همچنان اصرار میورزد که “نفرت نمیورزد” و میخواهد پیامآور صلح میان اسرائیلیها و فلسطینیها باشد. اتفاقهای تلخ زیادی در طول نمایش سبب میشوند که او از جنگ و خشونت متنفر شود. «من سه دختر زیبایم را در اثر بمباران از دست دادم، اما نعمت داشتن پنج فرزند دیگر به من ارزانی شده است. انیشتین میگوید: زندگی مانند دوچرخهسواری است. برای حفظ تعادل باید همواره در حرکت باشی. حق با انیشتنه. من همچنان در حرکت خواهم ماند، اما در طی این راه طولانی به همراهی شما نیازمندم و امیدوارم به من بپیوندید!»
روزنامه «گنرال آنسایگه» که در شهر «بن» آلمان منتشر میشود درباره نمایش من نفرت نمیورزم کوشک جلالی نوشت: «نمایشی بسیار تأثیرگذار که تماشاچیان را بر صندلی میخکوب میکند. با بازیگری توانا، و خارقالعاده، در صحنهای تقریباً خالی و تنها با چندین وسیله ساده، زندگی مردی را به تصویر میکشد که با وجود تمام فجایع (کشته شدن فرزندان و همسرش) با تنفر بیگانه است و در پایان نمایش نیز هنوز آماده گفتگو است. تشویق تمام نشدنی تماشاچیان.»
سازمان آلمانی طرفداران صلح در باره این نمایش نوشت: «با کارگردانی علیرضا کوشک جلالی، نمایشی قدرتمند و پرهیجان با بازیگری درخشان میشائیل مورگن اشترن، از وضعیت کنونی نوار غزه به صحنه رفته است! بازی تأثیرگذار بازیگر توانا، استفاده درست از ویدئو پروژکشن، و دیدگاه صلحخواهانه ابوالعیش، تمام لحظات نمایش، تماشاچی را سخت درگیر خود کرده بود.»
رادیو اروپا در پیشنهاد دیدن برنامههای فرهنگی شهر کلن مخاطبانش را به دیدن این نمایش تشویق کرد.
روزنامه «کلنیشه روند شاو» نوشت: «اشکهای زیادی در شب اول اجر ریخته شد. اشکهایی از سر هم دردی، خشم و استیصال. اشکهایی که در برابر پیام مافوق بشری صلحخواهانه ابوالعیش، نمیشد جلویش را گرفت. با کارگردانی دقیق کوشک جلالی... بازیگر نمایش، مورگن اشترن، با چنان قدرتی به آفرینش نقش میپردازد که به سرعت بازیگر بودنش را فراموش میکنیم... طراحی مینیمال صحنه بوسمن... استفاده دقیق و به جا از ویدئو پروژکشن... در انتها سکوتی طولانی، سپس تشویق بی امان تماشاگران.»
سایت FW این نمایش را این گونه توصیف کرد: «نمایشی زیبا، بازیگری خوب میشائیل مورگن شترن، طنز خاص کوشک جلالی، تشویق بی وقفه تماشاگران، اشک بازیگر و در نتیجه اشک بسیاری از تماشاگران!»
ژولیت کارل و فولکر لیپمن، مسئولان هنری تئاتر تیف روت کلن بعد از اجرای من نفرت نمیورزم گفتند: «هیجان مطلق!!! قطار وحشت پر از احساسی که باید سوارش شد! کارگردانی پرقدرت علیرضا کوشک جلالی، بازی با شکوه میشاییل مورگن اشترن و متن پر صلابت عزالدین ابوالعیش، که از اولین لحظه نمایش میخکوب و تا ساعتها درگیرت میکند! تئاتری بزرگ!»
سایت AGنوشت: «نمایشی که نفس را در سینه حبس میکند! یکی دیگر از کارهای بسیار تاثیر برانگیز علیرضا کوشک جلالی! سالن نمایش پر از جمعیتی ست که عمدتاً آلمانی هستند. در هوای به ندرت گرم کلن و در سالن نمایش نفسها در سینه حبس میشوند و سکوتی سنگین حاکم...
عزالدین که خود قربانی این تنفر و خشونت است و مقابل چشمانش سه دختر و برادر زاده اش را در بمباران از دست داد راه دوستی و عشق و همزیستی را پیش میگیرد... عزالدین شعار نیست، داستان نیست، نمایش نامه نیست... باید دید و آموخت...»
برنده جایزه افتخاری تئاتر شهر کلن/آلمان در سال ۲۰۱۶، عضو دائمی هیئت ژوری انتخاب بهترین شخصیت تئاتری سال در شهر کلن/آلمان، نویسنده، کارگردان (تئاتر، اپرا و تلویزیون، فیلم کوتاه)، مترجم، مدرس و محقق تئاتر، دارای مدرک درجه یک هنری از وزارت ارشاد و عضو کانون کارگردانان آلمان و ایران است.
او از سال ۱۳۶۳ در آلمان به عنوان نویسنده و کارگردان مشغول کار است. بیشتر به زبان آلمانی مینویسد و با هنرپیشگان آلمانی کار میکند.
در سال ۱۹۹۹ برای نمایشنامه "پا برهنه، لخت، قلبی در مشت" جایزه نمایشنامهنویسی آلمان را دریافت کرد.
پایه گذاری گروه تئاتری «علی جلالی آنسامبل» در سال ۱۳۸۲ در شهر کلن/آلمان. مسئول هنری این گروه.
پنج نمایشنامه از او به زبان آلمانی در آلمان به چاپ رسیده است.
در ایران بیش از ۳۶ اثر (نمایشنامه، قصه، دفتر شعر، ترجمه، تحقیق...) از او در "نشر آماره"، "نشر مهر نوروز"، "انتشارات افراز"، ثالث و "نشر قطره" به چاپ رسیده است:
در سال ۱۳۸۹ یک تله تاتر ۶۰ قسمتی طنز، که بر اساس آثار «کارل والنتین» و «لوریو» تنظیم کرده بود را برای تلویزیون ایران تولید کرد.
او تاکنون بیش از ۴۲ نمایش در آلمان و ۳۲ نمایش در ایران به روی صحنه برده و جوایز زیادی در زمینه کارگردانی و نویسندگی در فستیوالهای تئاتری بینالمللی کسب کرده است.
در سال ۱۳۸۷ برای اولین بار، به عنوان کارگردان اپرا، در شهر دورتموند، یک اپرای مخصوص کودکان را به صحنه برد.
در چند سال اخیر توجه مخصوصی به تاتر شهرستانها داشته است و کارگاههای آموزشی در شهرهای مختلف (تبریز، رشت، کاشان، کرمان، شیراز، بندر دید/بوشهر، قم، لنگرود، آستانه اشرفیه، رودسر، ورامین، کرج، نوشهر، رباطکریم، یاسوج، شهر کرد، بندر لنگه، میناب، گرگان، ساری، آمل، اردکان، میبد...) برگزار کرده است. ۳۰ نمایش نیز با هنرمندان شهرستانی به صحنه برده است. منتقدین از او با عنوان پرچمدار تئاتر شهرستانها یاد میکنند.