به گزارش خبرداغ به نقل از خبرآنلاین؛ سفر به سنپترزبورگ برای من لمس و درک تمامی چیزی است که پیشتر حکایت تلخ آن را از زبان هموطنان نازنینم در بازگشت از سفرهای سیاحتی ایشان شنیده و یا مهاجران اجباری میهن با بغضی فروخورده در تصاویر و پیامهای ارسالی اشان نقل کرده اند و من هر بار با مرور این خاطرات با قصهی تلخی که ایشان تجربه کردهاند،همزادپنداری میکردم تا اینکه برای چند روز آنچه شنیده بودم را تجربه کردم.
درد غربتی که با طعم تلخ و گس بیکسی بغضی شده در گلو و چون منی را طوری از سفر نادم میکند که گویی در میان انبوه هموطنان غریب هستی و بیکس و چه درد بی درمانی است غربت!!
علیرغم میل باطنی برای سفر به خارج از خاک پاک سرزمینم به حکم پدر بودن به فرمان فرزند تن داده عازم کشور مثلا دوست و هم پیمان با سیاستهای حکومت شدیم تا حال و هوایی عوض کرده،چند روزی سرزمین تزارها را رصد کنم.
اما چشمتان روز بد نبیند...
پس از چند ساعت معطلی در مرزبانی که به گفتهی متصدی بررسی گذرنامه ها علتش به روز نبودن دستگاه اسکن این مرزبانی بود،بالاخره به هتل رسیدیم،دو ساعتی در هتل معطل بودیم که جماعتی از بلاروس ها،چشم بادامیها و ... وارد لابی شدند و به چشم بر هم زدنی اتاقهایشان را تحویل گرفتند و ...
اما من و همسفران عزیزم به لطف کارگزار و تورلیدری که مثلا هموطن هستند و توقع میرود که فارغ از تکلیف قراردادی اندکی عِرق وطن دوستی را جایگزین منفعت طلبی و حساب دودوتاچهارتای چرتکه بازار کنند به داد هموطنان خویش که نرسیده،تمامی فکر و ذهنشان معطوف جلب رضایت طرف مقابل است و اینجاست که به چشم جان میبینم سیاست حکمرانی تا کجاها رسوخ کرده،سکوت و مماشات یا به عبارتی دُم تکان دادن برای رضایت اجنبی به خیال یاری برای روز مبادایی که هرگز نخواهد آمد!!!
در این غربتسرا ساعت ها معطل مانده،اعصاب و روان هر آدم بیخیالی طوری به هم میریزد که یک هفته سفر که هیج ،ماهها نشستن بر آرامگاه حضرت حافظ را توان جبران این حجم از استرس نیست.
با هر دقیقه معطلی این جملات بر سرم آوار میشد که؛ مگر هزینه و پولی که من میدهم با پول آن چشم بادامی یا آن جناب ازبک یا...برابر نیست،پس چطور سرویس دهی به آنها چندین برابر سرویسی است که از من و همراهانم دریغ میکنند؟ مگر نه اینکه سالهاست جناب پوتین را کدخدا وار حمایت کرده و در هر بزنگاهی همراهیاش کرده ایم و حتی در دیوان کیفر بین الملل به حملهاش علیه اوکراین رای ممتنع دادهایم؟خوب در عوض این حمایت ها چه نصیبمان شده است؟
کاش عوامل وزارت خارجه و سایر مسئولین مربوطه درک میکردند بغض و دردی که من و همسفران از بی حرمتی ها نصیبمان شده.
کاش دوربینی داشتم با لنزی به وسعت تمامی مشکلاتی که برای ایران و ایرانی در کشور و سرزمینی که بارها و به کرات دُم خروس ادعای دروغ دوستی و همپیمانی اش بیرون زده تا به تصویر بکشم تشریفات تحویل یک اتاق.
اتاقی که پول و هزینهاش با آن آقا و خانم عرب و چشم بادامی برابر داده ام و علیرغم این امر رفتاری که با ما میشود در قیاس با سایر مهمانان مصداق عینی تبعیضی است ناروا و این همان حکایت تلخی است که هموطنان عزیزم غالبا در سفرهای برون مرزی با آن دست و پنجه نرم میکنند و تاسف مضاعف آنجاست که در این سرای بی معرفتی برخی مثلا هموطن در هیبت کارگزار و تورلیدر برای هممیهنان خویش کیسه دوخته و تنها نگاهشان به جیب و کیف ایرانی هایی است که برای چند روز استراحت و تفریح به این دیار آمده اند و صدافسوس که تنها چیزی که نمیبینند آرامش است و لذت سفر که بخش عمده ی این مصیبت و چالش محصول سوءاستفادهی همان جماعتی است که با تبلیغات آنچنانی وعدهی سفری ماندگار و جذاب میدهند که دوام و بقای این وعده تا سنگفرش های فرودگاه امام بیشتر نبوده به محض ورود به کشور مقصد پوچ و دروغ بودن تمامی ادعا هویدا میشود.
از سفر به این دیار و خاطرات آن بیشتر خواهم نوشت بلکه عوامل وزارت خارجه با تدبیر و مدیریت جناب عراقچی و سایر مسئولین در اقدامی شایسته چارهای برای این چالش بیاندیشد بلکه اندکی از عزت و احترام پایمال شدهی ایرانیان عزیز جبران شود.
وکیل دادگستری _سنپترزبورگ