به گزارش خبرداغ به نقل از خبرآنلاین؛ در روزهایی که کاندیداها از این برنامه تلویزیونی به آن برنامه تلویزیونی و از یک همایش به همایش انتخاباتی دیگر می روند و البته حامیان آنها در فضای مجازی حال و هوای انتخاباتی به خود گرفته اند، در متن و بدنه جامعه چندان حس و حال انتخاباتی مشهود نیست.
کرختی و بی تفاوتی که محمدرضا تاجیک، تحلیلگر و تئوریسین اصلاح طلب ۱۳ دلیل برای آن ذکر می کند و تاکید دارد؛«روح و روان طبقه متوسط کرخت شده و بعید است با جوالدوز انتخابات به حرکت درآید»
وی در گفتگویی مکتوب با خبرگزاری خبرآنلاین می گوید؛«در این ایام انتخاباتی، همچون همیشه شاهد آن هستیم که لمپنهای سیاسی مثل قارچ از هرکجا و همهکجا سر برمیآورده، ملخوار بهسوی ستادهای انتخاباتی این و آن هجوم آورده و به فراخور پسند هر آنکس که ورودش به کاخ قدرت محتمل باشد حرکات موزون و خمش و کرنش و پیچش انجام میدهند»
این استاد دانشگاه این را هم می گوید که «تایید و ردصلاحیت ها در واکنش سلبی مردم به انتخابات اثرگذار بوده است»
مشروح گفتگوی خبرگزاری خبرآنلاین با محمدرضا تاجیک که پیش از مناظره اول انجام شده است را بخوانید؛
*******
*آقای تاجیک! بیش از یک هفته از تبلیغات انتخابات میگذرد. به نظر میرسد آن شور و شوق و هیجان انتخاباتی که بین مردم باید ببینیم را شاهد نیستیم. در واقع، به نوعی انتخابات دغدغۀ احزاب و سیاسیون است و دغدغۀ مردم نیست. راهکار شما برای اینکه انتخابات را به متن زندگی مردم بیاوریم، چیست؟
در پاسخ به قسمت اول پرسش شما باید بگویم که علل و عوامل بسیار و متنوعی در ایجاد این شب سرد و تاریک انتخاباتی نقش ایفا میکنند که من در این مجال به برخی از آنها اشارتی میکنم.
نخستین عامل را شاید بتوان با بهرهبردن از ادبیات روانشناسی «خمودگی و انفعال آموختهشده» نامید. مردم در طول سالیان پساانقلاب، هر از چندگاهی رهتوشه برداشتهاند و قدم در رهی بهظاهر متفاوت گذاردهاند، اما دیری نپاییده که به تجربت دریافتهاند آسمان همهجا و همهوقت همین رنگ است، و در فردای هر تغییر صوری قدرت، همچون دیروز و پریروز آن، مینجند آب از آب، آنسانکه برگ از برگ، هیچ از هیچ. لذا بر این ایده شدهاند «چرا آبیاری باید کرد باغی را که در آن گلهای کاغذی روید».
دو، تکرار تشابه: مردم باز و باز هم باز، به تماشای نمایشی دعوت شدهاند که بازیکنان و فیگورها و بازیگردان و سناریو و فرجام بازی کاملا تکراری و یادآور نمایشهای عامیانه مکزیکی است که در آن بازیگران روی صحنه همان میگویند و میکنند که در لحظه از پشت صحنه به آنان دیکته میشود.
سه، فقدان امر نو و متغیر بیبدیلی که فضا ملتهب و منقلب کند. فضای کنونی انتخابات، فضای کدر و ابرآلودی است و نشانی از مهر و ماه نظری و عملی در آن مشاهده نمیشود. بازیگران صحنه نیز، اساسا صاحب سبک و گفتمان نیستند و از استعداد خلق امر نوع و بدیع که فضا را دگرگونه کند، بهرهای نبردهاند.
چهار، سیطره و چنبرۀ لمپنهای سیاسی و شخصیتهای دیگر بر جریان انتخاباتی، در کنار بوروکراسی خشک و متصلب و سترون ستادهای انتخاباتی. ایام، ایامِ تغییر قدرت (اگرچه نه چندان ژرف) است.
در این ایام انتخاباتی، همچون همیشه شاهد آن هستیم که لمپنهای سیاسی مثل قارچ از هرکجا و همهکجا سر برمیآورده، ملخوار بهسوی ستادهای انتخاباتی این و آن هجوم آورده و به فراخور پسند هر آنکس که ورودش به کاخ قدرت محتمل باشد حرکات موزون و خمش و کرنش و پیچش انجام میدهند، و به بیان اخوان ثالث، هوا را تیره میدارند اما نمیبارند.
همراه با این انبوه لمپنها، صاحبان جاه و مقامهایی را میبینیم که دیریست از خوان قدرت نصیبی نبردهاند و فراق معشوق (قدرت)، یک شب پلکهاشان با یکدیگر آشتی نیستند.
اینان همان کسانی هستند که نخستین هجمۀ خویش ستادهای انتخاباتی را تسخیر میکنند و بهدور کاندیدا محبوب و مطلوب خود، دیواری به بلندای دیوار چین میکشند، مبادا جز آنان دیده شوند و مبادا جز آنان شنیده شوند. اینان، همان ابر سیاهاند که بسیار میغرند اما نمیبارند و با حضور خود گرد خشکسالی را در فضای انتخاباتی پراکنده میکنند.
پنج، تشدید این احساس که همۀ کاندیداها بر سر یک بازیاند، گرچه موازی و راضیاند. بسیاری از مردم ما بعد سالیانی تجربه، به این نتیجه رسیدهاند که تفاوت نکند لیل و نهار و تفاوت نکند این و آن. همه یک صورتاند با صورتکهای متفاوت. پس چرا هموار باید کرد راهی را که ما را به آن روزی که آشتی باشد با ما، رهنمون نمیکند؟
شش، کرختشدن بدن و روح و روان و احساس طبقۀ متوسط. طبقۀ متوسط قدیم و جدید ما، از لگدکوب ایام نامهربان، و از خوف فردایی بتر، نه دیگر با تیغ تیز سخنی و نه با نیشتر وعده و تبلیغی و نه با گشودن روزنهای، بهسوی هفتآسمان انتخابات سفر نخواهد کرد. بدن این طبقه چنان بیحس و کرخت شده که بعید است با جوالدوز انتخاباتی هم به حرکت درآید.
هفت، ارادۀ معطوف به عدم مشارکت حداکثری برخی نهادهای قدرت. تردیدی نباید داشته که مشارکت حداکثری همان بلای بنفکنی است که خواب بسیاری از طالبان و شیفتگان قدرت را آشفته میکند. لذا از منظر اینان، فضای انتخاباتی هر چه سردتر، تنور انتخاباتی ما گرمتر.
هشت، فقدان گروههای مرجع و شخصیت تاثیرگذار بر افکار عمومی. ما در دوران زوال گروههای مرجع و شخصیتهای کاریزماتیک بهسر میبریم. لذا دیگر نمیتوان انتظار داشت که شخصی یا گروهی با دم مسیحایی خویش بتواند این شب انتخاباتی را به صبح و سحری تبدیل کند.
نه، قطبیناشدگی فضا. ده، عدم امکان بازی در منطقۀ قرمز (یا بهرهبردن از محرکهای تیز و رادیکال). یازده، عبور بسیاری از مردم از کلیت نظام و بازیگران رسمی سیاسی آن. دوازده، خروج بسیاری از مردم از صغارت خودخواسته و دگرخواسته، و بهتبع، عدم امکان تهییج و تحریک افکار عمومی با تبلیغات کلیشهای، مناظرات ساختگی، و سخنهای زیبای آتشین. سیزده: زمانِ فشردۀ تبلیغاتی.
در پاسخ به قسمت دوم سوال نخست شما مبنی بر اینکه در شرایط کنونی «انتخابات را آیا دیگر امید بشکوه مشارکتی هست؟» باید بگویم: «آری نیست.» نجات انتخابات و مشارکت رو به احتضار در جامعۀ ایرانی امروز را اگر راهی هست، جز از راه انتخابات راستین (آزاد و دموکراتیک) نیست.
*در راستای سوال نخست، کاندیداها چه اقداماتی میتوانند انجام دهند؟ مثلا با دعوا و تهمت در مناظره ها یا تبلیغات یا دادن وعده می توان مردم را به هیجان انتخاباتی آورد؟
تردید ندارم که چون قافیۀ استدلال و برهان و قول احسن کم آید، حال و احوال زبانی و روانی و کرداری اکثر کاندیداها باژگونه میشود و از چنگزدن به هیچ حشیشی برای نجات خویش از غرقشدن در دریای نقدها و تهمتها و منازعات دریغ نخواهند کرد.
اما دیریست که روغن این ترفند و تاکتیک به خشکی گراییده و خاصیت ملایمکردن مزاج مردمان را از دست داده است. دقیقا در چنین شرایطی است که با نوعی پارادوکس مواجه میشویم: همان کسانی که باید موجد و موجب افزونشدن مشارکت شوند، خود مشکل آن میشوند و تا از میان برنخیزند، تغییری در فضا و قضای انتخاباتی حاصل نخواهد شد.
در دو انتخابات اخیر و در نتیجه تایید و رد صلاحیتها مردم نسبت انتخابات و جمهوری و ... مردد شدند، تحلیل شما چیست؟ چطور می شود بر این تردیدها غلبه کرد؟
بیتردید، یکی از عوامل بسیار موثر در خمودگی و خامشی فضای انتخاباتی، همین کنش تایید و رد است. به بیان دیگر، چنین کنشی است که موجب واکنش سلبی مردم نسبت به انتخابات و مشارکت شده است. جمهوریت و دموکراسی زمانی معنا مییابند که انتخاب به جمهور واگذار گردد.
زمانی که بازی قدرت محدود به بازیگران خودی است، نمیتوان انتظار داشت که شرایط انتخاباتی به شور و طرب بیاید و جشن و جنبش انتخاباتی برپا گردد. اصحاب قدرت، یک زمان (که چندان دور نیست) ناگزیر و ناگریز از تجدیدنظر در این مکانیسم حذف و طرد خواهند شد، اما شاید آنزمان دیر شده باشد و بدن جامعه کرختتر از آن شده باشد که با گشودن این روزنه نیز، به جنبش و خیزش درآید.