1- یمن در یکی از نقاط مهم استراتژیک جهان به دو دریای مهم از غرب و جنوب دسترسی دارد. دریای سرخ که یکی از مهمترین مجاری کشتیرانی دریایی جهان است، در تیررس یمنیهاست. طنز روزگار اینکه سرمایهداری جهانی تلاشی درخور نکرده است تا سازوکاری فراهم آورد که چنین ملتی بنشسته بر درگاه ثروت جهان چنان فقیر نباشد تا در بزنگاه حادثه منافع آنان را به خطر بیندازد. از چشماندازی استراتژیک، آمریکا و اسرائیل در «تله فقر» و «حمایت تودهای» یمنیان گرفتارند که راه را برای «دیپلماسی تودهای» ایران هموار کرده است. وقتی مقامات آمریکایی-انگلیسی میگویند: «پاسخ ائتلاف آمریکا در یمن محدود خواهد بود»، یعنی در پی یک جنگ طولانی نیستند، چون یمن میتواند باتلاقی بزرگتر از غزه باشد. یمنیها چیزی برای ازدستدادن ندارند. شاید هزینه بمبها و تسلیحات مصرفی در حمله آمریکا و انگلیس بیش از ارزش تأسیسات تخریبشده یمنیها بشود. یمنیها سلاح فقر دارند. اگر فقیر باشید و در نقطهای استراتژیک هم قرار گرفته باشید، بازدارندگی در برابر شما جواب نمیدهد. آنها جمعیت دارند. «هستند» و همین کافیست. همین «بودنِ» آنها در دریای سرخ میتواند منطقه را برای کشتیهای تجاری آمریکا و اسرائیل ناامن کند تا زلزله خشمرانی و ماشین کشتاردرمانی در غزه را متوقف کنند.
2- جو بایدن گفته است: «بیش از ۵۰ کشور در ۲۷ حمله به کشتیرانی تجاری بینالمللی تحت تأثیر قرار گرفتهاند». اما آمریکا تنها توانسته است انگلیس را با خود همراه کند و حمایت تشریفاتی استرالیا، بحرین، کانادا و هلند را جلب کند. نه خبری از اسرائیل و امارات و عربستان است و نه از آلمان، ایتالیا، اسپانیا، فرانسه و دیگران. هر کشوری که به این ائتلاف نیمبند بپیوندد امنیت کشتیهایش دچار کارزار خواهد شد. در واقع آمریکا راهی جز این حمله نداشت. این وضعیتی است که میتوان آن را «تله حمله» نام نهاد.
سکوت آمریکا، پرستیژ بینالمللی و امنیت کشتیهایش را بیش از پیش به خطر میاندازد. وانگهی در انتخابات چهرهای ضعیف از جو بایدن نشان خواهد داد. از سوی دیگر نمیتواند بمبارانها را گسترش دهد، چون جز خاکپاشی بمبها در بیابان یمن سودی نخواهد داشت. بهویژه آنکه یک بار و به سالیانی هشت، نتیجه بیحاصل بمبارانهای عربستان تجربه شده است.
در شطرنج تودرتوی روابط بینالملل، اینبار جز روسیه و اسرائیل کشور دیگری در گسترش دامنه جنگ یمن نفعی ندارد. عربستان کناره گرفته است. یمن هم عربستان را از این درگیری دور نگه داشته و تمرکز را بر توقف کشتار در غزه قرار داده است. آمریکاییها که نمیتوانند امنیت کشتیهایشان را تأمین کنند و ممکن است درگیری محدود با ایران را یک گزینه مطلوب تلقی کنند و مقامات آمریکایی از عبارت «حوثیهای مورد حمایت جمهوری اسلامی» به فراوانی یاد میکنند. اما باید دید که آیا سوی جنگ میگراید این دیو سرکش وسوسه؟ آیا اسرائیل قادر است که ملاحظات استراتژیک آمریکا را در جنگ با ایران تغییر دهد و آن را به تله تصمیم جنگ نیابتی با ایران بکشاند؟
3- در همان حال که فشار بر اسرائیل و آمریکا برای توقف حملات به غزه افزایش مییابد ایران باید در برابر امنیت بینالملل «مسئولیتپذیری» خود را نشان دهد. مسئولیتپذیری استراتژی مهمی است؛ امنیت شما را تأمین میکند، دیپلماسی عمومی را ارتقا میدهد و زمینه برای امتیازگیری در توقف حملات به غزه را فراهم میکند. فرصت دیپلماتیک برای ایران فراهم است. نباید منتظر بازیسازی چین شد.
تهران در چنین فرصتهایی میتواند میزبان کشورهای اروپایی، چین، عربستان و یمن باشد تا هدف دوجانبه را در قالب یک پیمان برای «تأمین امنیت دریای سرخ» و «توقف جنگ در غزه» به پیش ببرد. «امنیت بینالملل» باید بیش از هر وقت دیگر یک موضع اصولی برای ایران باشد. توقیف و توقف نفتکشها توسط ایران احتمال گسترش دامنه جنگ با ایران را خواهد افزود. اتصال حوثیهای یمانی به سیاستهای منطقهای (از طریق دولتهای مرتبط) یک فرصت استراتژیک مهم برای غربیان و برای امنیت جهانی است.
4- همواره هشدار دادهایم که جنگ آمریکا و اسرائیل با ایران در قالب استراتژی «تخریب سریع» خواهد بود. اقتصاد جهانی به اندازهای متزلزل است که کشورها نمیخواهند درگیر جنگی فرسایشی شوند. از سوی دیگر، جنگهای جهانی تابعی از «ائتلافهای پایدار تقابلی» است. منافع کشورها آنچنان به یکدیگر «وابستگی چندوجهی» پیدا کرده که احتمال جنگهای جهانی کاهش یافته است. در مقابل اما جنگهای کوتاهمدت با قدرت تخریب سریع موضوعیت بیشتری خواهد داشت. واقعیت این است که همواره این امکان وجود دارد که همه تلاشها برای طراحی صلح جهانی با ناهنجاریهای یک فعال سیاستورز یا یک جامعهستیز بداندیش هدر برود و در آنی آتش جنگ برافروخته شود.
5- اینکه «چگونه» تصمیم گرفته میشود، یک عامل مهم در جنگهاست. راز هزاران مسئله میگشاید، اشاره یک تصمیم. در لحظات بحرانیِ تصمیم «طمع پیروزی» یا «معضلات فروخفته» آهنگ شوم جنگ را در درون آدمیان مینوازد، قدرت محاسباتی و حیثیت عقلانی را از دولتها میگیرد و «حزم استراتژیک» را به کناره میزند. عقلانیت و توان محاسباتی، مهمترین رکن در تصمیم جنگی است. عقلانیت از دو سو ضربه میخورد؛ یکی «هراس شکست» دیگری «افسون طمع». شرط اساسی تصمیم سیاسی این است: آنکه بتواند بین «هراس و طمع» توازن برقرار کند باید بر کرسی تصمیم بنشیند. آنچه درباره گرفتارشدن آمریکا و اسرائیل در «تله فقرِ یمانی» گفتیم «افسون طمع پیروزی» را در طرف مقابل افزایش میدهد و عقلانیت استراتژیک آن را به مخاطره میافکند. در پیامد، احتمال خطای استراتژیک و گرفتاری در «تله تخریب سریع» را افزایش میدهد.
6- اینکه چه کسی تصمیم میگیرد نیز عامل مهم دیگری است. اغلب گروهی اقلیت وجود دارد که با «بیمسئولیتی» و شوقی که ناشی از «افسون طمع پیروزی است» به فشار خود برای گسترش دامنه جنگ ادامه میدهد. اساسا درکی از استراتژی «تخریب سریع» ندارند. استراتژی آنان هراسآفرینی در دل تصمیمگیران است با گفتن اینکه: سازشکارید، غربزدهاید، بزدلید، بیآمال و ارزشید. این گروه، بیبهره از پیشینه رزم، نهیب شجاعت همیزند در میدان بزم. بیمسئولیتاند، بیمبالاتاند، در خیال به پروازند، از زمین واقعیات بریدهاند و پلکان برخی سیاستمداران ناصادقند. اینان را باید با قدرت و با اعتماد به نفس از صحنه تصمیمگیری راند تا در دام «تخریب سریع» نیفتاد.