به گزارش خبرداغ به نقل از خبرآنلاین، «نقش هاشمی در توسعه دانشگاهها» عنوان یادداشتی است که محمدرضا عارف به مناسبت سالگرد رحلت آیت الله هاشمی در روزنامه اعتماد نوشته است. در این مطلب آمده است؛
در ابتدا باید یاد و خاطره آیتالله هاشمیرفسنجانی که بیشک یکی از چهرههای تاثیرگذار در نظام جمهوری اسلامی ایران بودند را گرامی بدارم . انتظار بود طی هفت سالی که از رحلت ایشان میگذرد حاکمیت در تبیین دیدگاهها و سلوک رفتاری آقای هاشمی پیشگام میشد که متاسفانه نه تنها شاهد این مهم نبودیم، بلکه بخشهایی از حاکمیت درصدد تخریب ایشان برآمد که امیدوارم خانواده آن مرد بزرگ کمکاریهای صورت گرفته را جبران کند.
در اوایل انقلاب در آیندهنگریها و بررسیهایی که صورت گرفت، نگرانی شدیدی از وضعیت جوانان داشتیم، چراکه وقتی آمار را میدیدیم و آن را با مدارس و دانشگاهها و امکانات آن زمان برای توسعه و برطرف کردن نیازها مقایسه میکردیم، هیچ تناسبی بین نیاز آموزش جوانان و امکانات وجود نداشت و تفاوت آنها بعضا وحشتناک بود.
آشنایی نزدیک و کاری من با آقای هاشمی به سال ۱۳۶۰ برمیگردد. در دوره جدید وزارت علوم که مسوولیت پذیرفتم بحث جدی ما توسعه کمی و کیفی آموزش عالی کشور بود. آن زمان ۱۷۵ هزار دانشجو داشتیم و هر شاخصی را که مطرح و احساس میکردیم باید چندین برابر توسعه پیدا کند. تعداد زیادی از مراکز آموش عالی که کیفیت نداشتند، منحل شده بود. در دهه ۵۰ مراکز آموزش عالی زیادی ایجاد شده بودند که حداقل کیفیت را نداشتند و به همین دلیل منحل یا در موسسات دیگر ادغام شدند. برنامه این بود که جوانان کشور را به سمت مدرکگرایی هدایت نکنیم و به سمت کارآمد کردن آنها و افزایش تواناییشان برویم. در تشکیلات وزارت علوم در شهریور سال ۶۰ دفتر آموزشهای آزاد را گنجاندیم تا دورههای کوتاهمدت تخصصی بدون مدرک رسمی پایهگذاری شود. چند نفری در زمان وزارت علوم وقت این مساله را به آقای هاشمی مطرح کردیم و گفتیم ما این راهبرد را داریم، چون قابل پیشبینی بود که با منابع دولتی نمیتوانیم توسعه جدی رسمی داشته باشیم. آن زمان مشکل جدی فضای فیزیکی بود و اغلب واحدهایی که منحل شده بود، اماکنی که در اختیارشان بود، استیجاری بود یا متعلق به نهادهایی بود که پس گرفته بودند.
اولینبار بحث جدی حمایت آقای هاشمی برای تشویق جوانان به سمت آموزشهای آزاد مطرح شد که کشور به این دانشها به ویژه تربیت کاردان بسیار احتیاج داشت. ایشان توجیه شدند و نتیجه صحبت ما با آقای هاشمی و نتیجه صحبت ایشان در نماز جمعه تهران در نهایت تاسیس دانشگاه آزاد شد. به همین دلیل و با آیندهنگری که صورت گرفت بحث تاسیس دانشگاه آزاد اسلامی با پیشگامی آقای هاشمی و حمایت ویژه امام خمینی(ره) مطرح شد و رهبر فقید انقلاب ضمن تشویق تاسیس دانشگاههای غیردولتی، برای سرمایهگذاری در دانشگاه آزاد اسلامی هم سهیم شدند.
البته در اوایل دهه ۶۰ به خاطر حاکم بودن جو و فضای خاص انقلاب، برخی افراد که مسوولیتهایی هم در نهادهای دولتی و عمومی داشتند به شدت با هرگونه ایجاد مراکز غیردولتی مقاومت و مخالفت میکردند چه در خصوص مدارس غیردولتی و چه درباره دانشگاههای غیردولتی. اما حمایت امام و پیگیریهایی که توسط مرحوم هاشمی صورت گرفت باعث تسلیم آنان در برابر امام شد و دانشگاه آزاد برای کمک به دولت برای حل کمبود فضای آموزشی آغاز به کار کرد.
آقای هاشمی با آنکه یک چهره حوزوی بود ولی اهتمام جدی به توسعه دانشگاه و ارتقای علم و دانش آکادمیک داشت. برخلاف کسانی که شعار وحدت حوزه و دانشگاه سر میدادند، آقای هاشمی عملا درصدد رفع نزاع دیرینه بین علم و دین بود و برای رفع این نزاع تاریخی به یک کوشش علمی نیاز بود که ایشان با نگاه ژرفاندیش خود در این مسیر اقدامات ماندگاری از جمله تاسیس دانشگاه آزاد انجام داد. وقتی از وحدت حوزه و دانشگاه صحبت به میان میآید باید به معنای کوششی علمی تلقی شود اگر بخواهیم آن را ساده معنا کنیم، باید بگوییم که عالمان علوم جدید با عالمان علوم قدیم، یعنی عالمان علوم دینی یا روحانیون، دشمنی نداشته باشند و یکی از دو طرف برای طرف دیگر ایجاد اشکال و اخلال نکند.
پس از انقلاب مفهوم وحدت حوزه و دانشگاه که تفاهم حوزویان و دانشگاهیان معنا میداد رفتهرفته تبدیل به تسلیم دانشگاهیان در برابر روحانیون و حوزویان شد، اما آقای هاشمی به سهم خود تلاش کرد تلقی برتری حوزویان بر دانشگاهیان را از بین ببرد، اما مقاومتهایی هم در برابر این تلاشها صورت میگرفت از جمله اینکه وحدت حوزه و دانشگاه را که وحدت روش علمی و تحقیقی دو نهاد تعلیمی معنا پیدا میکرد به سمت و سوی شعارهای سیاسی رهنمون کردند و بیشترین ضربه را به وحدت حوزه و دانشگاه زدند.
البته تلاش مرحوم هاشمی در توسعه دانشگاه صرفا محدود به تاسیس دانشگاه آزاد نمیشود. زمانی که ریاست دانشگاه تهران را برعهده داشتم یکی از مهمترین دغدغههای آقای هاشمی، توسعه دانشگاه بود.
دانشگاه تهران در سال ۷۲ و ۷۳ با دو تغییر مدیریتی روبهرو بود که تلقی دانشگاهیان از آن، برخوردهای جناحی و دعوای چپ و راست بود. در سال ۷۳ وضعیت دانشگاه تهران تقریبا نگرانکننده به نظر میرسید و آقای هاشمی در جلسهای من را دعوت کردند و خدمت ایشان رفتم. خیلی صریح گفتند که الان وضعیت دانشگاه تهران آزاردهنده شده و در اکثر جلسات شورای عالی امنیت ملی، بحث دانشگاه تهران مطرح میشود و همه هم نگران هستند. یکی از افرادی که برای ریاست دانشگاه تهران مطرح شده شما هستید و من نمیدانم میتوانید مشکل را حل کنید یا نه؟
من هم صحبتهایی با ایشان کردم و وقت خواستم. بعد از دو هفته خدمت ایشان رسیدم و نگاه و تحلیل خود را از وضعیت آموزش عالی و به خصوص دانشگاه تهران با ایشان مطرح کردم. سابقه اجرایی من هم پیشتر در آموزش عالی بود و ایشان هم از سابقهام اطلاع داشت. در آن جلسه شروطی را مطرح کردم. ایشان هم با شروط من خیلی خوب برخورد کرد و گفت این موارد خیلی طبیعی است و باید اتفاق بیفتند، من هم مسوولیت را قبول کردم. انصافا هم ایشان در مدتی که رییس دانشگاه تهران بودم نهایت همکاری را در راستای همان شروط و حتی فراتر از آن با من داشتند. اگر طرح ساماندهی و توسعه دانشگاه تهران را توانستیم شروع کنیم و به نتایج خوبی هم رسیدیم، به خاطر حمایت و همراهی آقای هاشمی بود. اگر آقای هاشمی حمایت بیش از تعهد خود را نداشت، ساماندهی دانشگاه تهران اصلا عملی نمیشد. البته توسعه دانشگاه تهران در سه فاز پیشبینی شده بود که بعد از فاز اول، فازهای بعد در دولتهای بعدی عملا متوقف شد.
مرحوم هاشمی خیلی خوب همراهی کرد و دانشگاه توانست وارد وظیفه اصلی خود شود و بعد از مدتی محیط دانشگاه آرام شد و اثر این آرامش هم تقریبا در کل آموزش عالی قابل مشاهده بود. آرامش ایجاد شده در دهه ۷۰ و اینکه آموزش عالی توانست یک حرکت جهشی را در دولت اصلاحات انجام دهد به خاطر نگاه آقای هاشمی بود که از دانشگاه تهران آغاز شد و خوشبختانه با آمدن آقای خاتمی و دولت اصلاحات در سال ۷۶ این روند و مسیر با شتاب بیشتری ادامه پیدا کرد. دستاوردهای ارزشمند علمی را در این دوره شاهد بودیم که بسترسازی آن با نگاه آقای هاشمی در دهه ۷۰ بود به خصوص با حمایتی که از برنامههای دانشگاه تهران و توسعه علم و فناوری در کشور داشتند.
به عبارتی دیگر توسعه، امنیت و اعتلای ایران اسلامی با بهرهگیری از تجارب جهانی و البته سازگار با فرهنگ ایرانی-اسلامی در صدر برنامههای ایشان بود.
به نظرم نظام و کشور در شرایط کنونی بیش از هر زمانی به مشی عقلایی آقای هاشمی نیازمند است.
ایشان مصلحت نظام را مصلحت کشور و ملت تعریف میکرد و این خود بزرگترین باطلالسحر نقشههای دشمنان برای ایجاد شکاف بین ملت و حاکمیت بود.
البته درخصوص جایگاه افراد در نظام نباید به گونهای عمل شود که تلقی قدسی بودن آن شخص به اذهان متبادر شود باید با حفظ حرمت شخصیتها نقدهای منصفانه هم مطرح شود که البته درباره مرحوم هاشمی نقدها بعضا با رویکرد تخریبی همراه بود که امیدوارم نسل جوان با بازخوانی مشی توسعهگرایانه و اخلاقی چهرههایی همچون آقای هاشمی مسیری را برای عبور از بحرانها و مخاطرات فراهم آورد.