به گزارش خبرداغ به نقل از ایران : اواخر دی سال گذشته خبر ناپدید شدن یک استاد دانشگاه به پلیس اعلام شد.
پدر این مرد 45 ساله گفت: چند روزی است که پسرم ناپدید شده است خیلی نگرانش هستم چون با همسرش اختلاف داشته و هر چه از عروسم سراغ پسرم را میگیرم مدعی است که از او خبری ندارد.
وقتی زن جوان برای تحقیق احضار شد منکر اطلاع از سرنوشت شوهرش شد اما در ادامه تحقیقات دختر جوانی که از دوستان عروس خانواده بود با مراجعه به پلیس راز هولناکی را فاش کرد و گفت: دوستم شیما با شوهرش خیلی اختلاف داشت همیشه برایم درددل میکرد تا اینکه مدتی قبل به من گفت با پسر جوانی که مهندس است آشنا شده و با هم ارتباط نزدیکی دارند. چندباری هم که با آن پسر قرار ملاقات داشت مرا با خودش برد و یک بار که در کافه نشسته بودیم فهمیدم میخواهند شوهرش را بکشند. حالا که فهمیدم شوهرش ناپدید شده تصمیم گرفتم این موضوع را خبر بدهم.
با این اطلاعات بلافاصله شیما و مرد جوان بازداشت شدند. زن جوان که چارهای جز بیان حقیقت نداشت به قتل اعتراف کرد و گفت: همسرم استاد دانشگاه بود و یک دختر 12 ساله هم داریم اما با هم اختلاف داشتیم تا اینکه با ساسان آشنا شدم. بعد از مدتی تصمیم گرفتم شوهرم را بکشم به همین خاطر با کمک دخترم قرص برنج داخل غذای شوهرم ریختیم و وقتی حالش بد شد ساسان به خانهمان آمد و با اسلحه شوهرم را کشت. بعد هم با کمک یکدیگر جسد را به جاده ساوه بردیم و آتش زدیم.
با اعترافات این زن همدستش بازداشت شد و به قتل اعتراف کرد. پس از تکمیل تحقیقات پرونده به شعبه چهارم دادگاه کیفری یک استان تهران رفت.
در دادگاه چه گذشت
در ابتدای جلسه دختر مقتول برای قاتل پدرش درخواست قصاص کرد. سپس ساسان پای میز محاکمه ایستاد و ضمن اعتراف به قتل گفت: من مهندس آی تی هستم و از شهرستان برای کار به تهران آمدم وقتی با شیما آشنا و کم کم به اوعلاقهمند شدم برایم درددل کرد و گفت که از رفتارهای شوهرش خسته شده است با اینکه شوهرش مردی پولدار بود و در شمال تهران خانه و زندگی لوکسی داشتند اما شیما میگفت از زندگیاش راضی نیست، روزی که با من تماس گرفت و گفت شوهرش را بیهوش کرده من به خانهاش رفتم و با اسلحه شکاری شوهر او را کشتم بعد جسد را در ماشین گذاشتیم و به جاده ساوه بردیم. شیما روی جسد بنزین ریخت و من آن را آتش زدم. اما وقتی زن جوان روبهروی قضات ایستاد اتهام معاونت در قتل را نپذیرفت.
وی گفت: قبول دارم با شوهرم اختلاف داشتم اما حرفهای ساسان موجب شد تا تصمیم به قتل شوهرم بگیرم. او خودش قرص برنج را به من داد ؛ اما این دخترم بود که قرص را در سوپ پدرش ریخت. وقتی شوهرم بیحال شد ساسان به خانهمان آمد. او بالشی روی سر شوهرم گذاشت و شلیک کرد. بعد هم خودش به تنهایی جسد را به جاده ساوه برد و آتش زد.
در پایان جلسه قضات وارد شور شدند تا رأی صادر کنند.