به گزارش خبرداغ به نقل از خبرآنلاین، ابوالفضل خدائی: عملیات طوفان الاقصی به عنوان یک حرکت برقآسا و شوکه کننده تغییرات مهمی را از جنبههای مختلف بینالمللی بوجود آورد. این عملیات که باعث شد مسئله فلسطین دوباره به صدر اخبار و معادلات بین المللی بازگردد تا فاز جدیدی از تحولات بین المللی مهم رقم بخورد. این عملیات مسئله بازدارندگی اسرائیل را به شدت شکننده کرد و ضربهای که اسرائیل از این عملیات خورده تا مدتها در حافظه تاریخی سیاسی این رژیم و شهرک نشینان باقی خواهد ماند. همین موضوع به تضعیف اعتماد اسرائیلیها به قدرتشان برای آینده در منطقه خاورمیانه میانجامد. این عملیات با توجه به غافلگیری نظامیان اسرائیل به یک کابوس ادامهدار برای آنان بدل شده و این رژیم را با مشکلات امنیتی بسیاری روبرو خواهد کرد و سطح پایداری امنیت این رژیم را بسیار متزلزل کرده است. با توجه به ناکامی رژیم صهیونیستی در تحقق اهدافش در عملیات زمینی پرسش مهم دورنمای جنگ و آینده تحولات در منطقه است که در این باره با مجید تفرشی پژوهشگر و تاریخدان در کافه خبر گفتگو کرده ایم که در ادامه مشروح آن را می خوانید:
ارزیابی شما از جنگ حماس-اسرائیل چیست؟ به نظر شما علل جنگ چه بود و تبعات آن برای فلسطین و منطقه چیست؟
قبل از وارد شدن به جزئیات و مسائل تکنیکی جنگ باید به علل آغاز جنگ بپردازیم که اختلاف نظر زیادی بر سر آن وجود دارد. ما یک بحث انگیزهی جنگ را داریم، یک بحث خود عملیات است و یک بحث هم جزئیات تشریحی و تبعات آن است. واقعیت این است که در طول ۵۰ سالی که از جنگ دوم اعراب و اسرائیل میگرذ و عملیات حماس هم در سالگرد پنجاهمین سال جنگ اکتبر ۱۹۷۳ شروع شد؛ چنین جنگی از سوی گروههای مبارز فلسطینی بینظیر بوده است. ابعاد و گسترهی جنگ چه از نظر پیشروی، تعداد تلفات و میزان گروگانگیریها تا الان بیسابقه بوده است. حتی شاید تعداد کشتههای اسراییل در سه جنگ ۱۹۴۸، ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ به اندازهی کشتههای اسرائیلی در هفتههای اخیر نبوده است.
در مورد اینکه علت شروع جنگ چه بود تحلیلهای متعددی ارائه شده است. برخی میگویند که اسرائیل در پی تدارک عملیاتی علیه حماس بوده است که با پیشدستی و عملیات غافلگیرانهی حماس روبرو شده است. برخی میگویند که دولت سعودی پشت این قضیه بوده و برای حل مشکلات مختلف خود در منطقه، اینکار را سازمان داده است. برخی گروههای اسرائیلی مخالف نتانیاهو معتقدند که دولت عامدانه از تحرکات حماس چشمپوشی کرده است تا اسرائیلیها را به تن دادن به یک اتحاد مصلحتی و اجباری تحت رهبری خود مجبور کند تا بتواند خودش را از خطر سقوط بر اثر اختلافات گسترده و دامنه دار داخلی برهاند.
برخی اسرائیلیها و حامیان آنها هم طبیعتا دوست دارند بدون ارایه سند و دلیل، ایران را متهم اصلی و مقصر این قضیه هم بدانند. در هر صورت این گمانهزنیها به هیچجا نمیرسد. ممکن است یکی از اینها درست باشد و یا ممکن است ترکیبی از برخی از آنها درست باشند. واقعیت ماجرا این است که جنگ حماس ابعاد و دستاورهای بینظیری داشت. ممکن است برخی بگویند که بر اساس هزینه و فایده، خسارت و صدماتی که فلسطینیها دیدند بیشتر از دستاوردهای حماس بوده است اما سوای این، اصل موضوع در تاریخ مناقشهی اعراب و اسرائیل بینظیر بوده است.
خسارات و صدماتی که اسرائیل به طرف فلسطینی وارد کرده دهها برابر است اما اینکه چقدر بشود از این عملیات در خدمت آرمانهای فلسطینی بهرهبرداری کرد؛ محل سوال است. بعضی معتقدند که همینکه فعلا این جنگ باعث به تعویق افتادند پیمان صلح ابراهیم و روند عادیسازی اعراب و اسرائیل شده است؛ دستاورد کمی نیست. ضمنا خیلیها فکر میکنند که نتانیاهو با این اقدام ماندگار خواهد شد ولی تجربههای تاریخی، چه در مورد وینستون چرچیل در جنگ جهانی دوم و چه در مورد گلدا مایر در جنگهای اعراب و اسرائیل نشان میدهد که دولت نتانیاهو بعد از جنگ، به احتمال زیاد رفتنی است و امکان چندانی برای ادامه دادن شخص او در میان مدت وجود ندارد.
ممکن است در کوتاه مدت در قدرت بماند اما در میان مدت چنین امکانی وجود ندارد چرا که هم در ارتش اسرائیل و سرویسهای امنیتی اسرائیل در باور افکار عمومی مردم اسرائیل نگرانی در مورد حیات اسرائیل تحت امر نتانیاهو زیر سوال رفته است. اعتراضات یک سال اخیری که در اسرائیل بر سر پیشنهاد اصلاح قانونی اساسی و اختیارات قوهی قضاییه به شدت ترک ایجاد کرد. در جامعهی اسرائیل دو قطبی ایجاد کرد و قربانی آن اعتراضات، احساس تعلق و وفاداری اسرائیلیها به دولت اسرائیل بود. در هر صورت اینکه سرویسهای امنیتی و نظامی اسرائیل از این حمله غافل شدند، اگر چه برخی میگویند آنها به صورت هوشمندانه عفلت کردند، بسیار در این مساله موثر بود. آمریکاییها هم تا الان زیر بار تایید حملهی نظامی به غزه نرفتند و اینکه به هیچ وجه در متهم کردن ایران برای دست داشتن در این حمله با اسرائیل همراه نشدند و این بسیار محترم است.
نکتهی دیگر در مورد مواضع دولت ایران در مورد غزه است. به نظر من، تاکنون نسبتا مواضع بسیار درستی از سوی حکومت ایران گرفته شد. بر خلاف اینکه برخی از ایرانیان خواسته یا ناخواسته جلوتر از فلسطینیها حرکت میکنند اما انکار دخالت و حضور ما در این عملیات هم از سمت دولت و هم از سمت رهبری، هم در جهت حمایت از فلسطین بود هم در جهت اینکه مردم ما هزینهی بیجهت ندهند. اینکه ایران وارد ماجرا نشد، بسیار درست و به جا بود. هم شرایط دخالت نبود و هم مصلحتش. این میتواند آغاز یک استراتژی ملی باشد در این جهت که ایران مدافع فلسطین باشد اما در همان اندازهای که فلسطینیها میخواهند نه جلوتر از آنها که بخواهیم فلسطینیها را متهم به سازشکاری یا خیانت کنیم. کاری که پیش از این گاهی ایران کرده است زمانی اینطور بوده که ایران جلوتر از فلسطینیها رفته و حتی گاهی خود را صاحبالامر آنها دانسته است.
بنا به تحلیلی، یهودیان روس بالاترین میزان جمعیت را در اسرائیل و نفوذ زیادی هم در ارتش و سازمان اطلاعات امنیتی اسرائیل دارند بنابراین ممکن است این غفلت ناشی از نفوذ روسیه در سیستمهای امنیتی اسرائیل باشد هم از این جهت که حواس غرب را از اوکراین به غزه پرت کند و هم بخاطر حمایت اسرائیل از زلنسکی انتقام سختی از نتانیاهو بگیرد. نظر شما چیست؟
در بین روشنفکران کلیمی چه ایرانی و چه غیر ایرانی و کسانی که منتقد سیاستهای اسرائیل و صهیونیسم تاریخی هستند، همیشه این نظر وجود داشته که بخش مهمی از تندرویهای اسرائیل توسط مهاجران روستبار و مهاجر اروپای شرقی انجام شده است. شما اگر دقت کنید بیشتر سیاستمداران تندروی اسرائیلی روستبار یا اسلاو هستند. از خانم گلدا مایر تا دیگران. همیشه این باور که یهودیان اروپای شرقی تندتر هستند وعلقههای نژادی و فرهنگی خود با روسیه را حفظ کردند وجود داشته است. در تمام این سالها هم یهودیان روستبار یا اروپای شرقی، ارتباطات خود را با روسیه حفظ کردنند و بیشتر این ارتباطات آشکار بوده است. حملهی غزه خواسته یا خواسته اذهان منطقه و جامعهی بینالمللی به خصوص در آمریکا و اروپا را از اوکراین دور و متوجه غزه کرد. این شاید باعث شود روسیه در جنگ دست بالا را بگیرد که به نظر من احتمالش خیلی زیاد نیست. اما احتمال رسیدن به یک توافق که در شرایط کنونی برای روسیه دستاورد کمی نیست، بیشتر میکند.
شما اگر به سخنرانی ماه گذشته سالانهی آقای پوتین در مورد سیاست خارجی با دقت گوش کنید، متوجه میشوید که آن اعتماد به نفس و تبختر پوتین جایش را به رویکردهای توهینآمیز و فحاشی به غرب داده است. به نظر من خبری از آن اعتماد به نفس سابق در پوتین نیست و او دچار نوعی استیصال و تعدیل موضع شده است. پرت شدن حواس غرب به غزه دوباره امید شکستنخوردن در اوکراین را دل روسها زنده کرد. ضمنا مواضع روسیه هیچ وقت مطلقا طرفدار اسرائیلیها نبوده است. چینیها هم همینطور. البته یک اشتباه بسیار رایج در تحلیلها و تفسیرهای ما ایرانیان این است که معمولا چین و روسیه را در یک کاسه میگذاریم. نباید آمالها و روشها و منشهای روسیه و چین را یک جا بررسی کرد. اینها دو رویکرد کاملا متفاوت هستند.
به هر ترتیب هر عاملی که حواسها جهانیان و غربیان را از معرکه اوکراین پرت کند برای روسیه مهم است. جنگ غزه تا حد زیادی اینکار را انجام داد. به همین خاطر شما شاهد سر و صدای شدید زلنسکی در این مدت بودهاید. او مدام داد و فریاد میکرد که غرب از ما غافل شده و ما را رها کرده است. او احتمالا کمی اغراق میکند اما اصل قضیه درست است.
چین هم در این ماجرا مثل همیشه دارد بهرهی اقتصادی میبرد. از طرفی به دنبال این است که جای اروپا و آمریکا را در میانجیگری بگیرد. جریان میانجیگری صلح اروپاییها و آمریکاییها که امتحان بدی پس داده است. در ماجرای اسرائیل همیشه این تناقض وجود داشت. غربیها از سال ۱۹۴۸ مدام میگویند که ما میانجیان صادق صلح هستیم. در عین حال تاکید میکنند که ما با یک طرف مناقشهی ناگسستنی، یعنی اسراییل راهبردی و غیر قابل خدشه داریم. شما نمیتوانید هم میانجی صادق صلح باشید هم با یکی از طرفین مناقشه رابطهی ویژه داشته باشد.
این تناقض هیچ وقت حل نشده است تا زمانی هم که حل نشود در منطقه صلح ایجاد نخواهد شد. این تناقض در جنگ کنونی غزه به طرز عجیب و وقیحی آشکارتر شد. چین دارد سعی میکند از این تناقض آشکار بهرهبرداری کند. ضمن اینکه دو طرف را به خویشتنداری دعوت بکند به صورت ملایم هم اسرائیل را محکوم کرده است اما در مجموع میخواهد نقشهای سازندهای برای خود در راستای آقایی دنیای آینده، اول از بعد اقتصادی و سپس در امور راهبردی را پیش ببرد.
چین چنین پیشنهادی را رسما مطرح کرده؟
رسما مطرح نکرده است اما مرتب در حال رایزنی و میاجیگری و ایفای چنین نقشی هستند. از طریق کشورهای عربی مثل اردن و سوریه و لبنان و مصر و همچنین از طریق سازمانهای بینالمللی هم در حال رایزنی هستند.باقی کشورها یا مطلقا طرف فلسطینیها یا طرف اسرائیلیها هستند. در بین قدرتهای بزرگ، فقط چین وسط قرار گرفته است که دارد تلاش میکند به عنوان میانجی دو طرف بازی کند. در مجموع، ماجرای غزه به حد زیادی اوکراین را از تیتر اول مطبوعات خارج کرده است و این مساله برای روسیه دستاورد بزرگی است. روسیه الان نمیتواند یک نفسگیری بکند و اهداف خود را دنبال کند. دست کم میتواند احتمال رسیدن به یک توافق میانه را افزایش دهد که خود این توافق هم برای روسیه مستقلا یک پیروزی است.
برداشت من از حرف شما این است که به رغم نفوذ روسیه در دستگاه اطلاعاتی اسرائیل، شواهدی در دست نیست که روسیه کمکی کرده باشد به اینکه دستگاه امنیتی از حملهی حماس غافل بماند. مانطور که میدانید حماس هم در روزهای اول گفت که ما با بخشی از دستگاه امنیتی اسرائیل همکاری داشتیم.
من بعید میدانم چنین غفلتی از تحرکات و عملیات حماس مستقیما از طرف روسیه صورت گرفته باشد ولی به نظر من ترکیبی از این عوامل وجود دارد. میتواند بخشی بخاطر همکاری و نفوذ روستبارها باشد، بخشیش هم از طرف مخالفین نتانیاهو باشد. یک بخشش هم اتفاقا میتواند خود نتانیاهو باشد که دنبال فرصتی بود که اتحاد مصلحتی و دروغین برای بقای سیاسی خود ایجاد کند. البته در دراز مدت قربانی این ماجرا خود نتانیاهو و وحدت ملی اسرائیل است. برای مخالفین نتانیاهو و فلسطینیها رفتن نتانیاهو کم دستاوردی نیست. از طرفی وحدت ملی اسرائیل هم خدشه دار شده است. الان بیش از سی درصد اسرائیلیها مترصد خروج از اسرائیل هستند و بیست درصد تا الان یا مهاجرت کردند یا در آستانهی مهاجرت هستند این برای کشوری که خود را سرزمین موعود میداند و مدعی است که همهی یهودیان دنیا آرزوی زندگی در اسرائیل را دارند خیلی شکست بزرگی است حتی اگر در این جنگ پیروز شود و حمام خون راه انداخته شده را بیشتر هم بکند. این خلل و شکافی که در اسرائیل ایجاد شده است کم خسارتی نیست.
فکر نمیکنید که در این جنگ همه از این تحولات منتفع شدند؟ به نظر شما چه کسی از این جنگ متضرر شد؟
اسرائیل حتما متضرر اصلی است. فرض کنید که اسرائیل توانست تمام اهداف نظامی خود را محقق کند باز هم در برآیند کلی بازندهی ماجراست. تا همینجا هم خیلی ضرر کرده و افسانه اقتدار و نظم آن شکست خورده است. من فکر میکنم کسانی که در کشورهای عربی و در بقیهی کشورهای دنیا که مخالف پیمان ابراهیم و عادیسازی روابط اعراب-اسرائیل بودند هم از این ماجرا ناراحت نیستند. این جنگ دستاورد بزرگی برای کشورهای عربی بود. این جنگ عادیسازی روابط را عقب انداخت. شما با پدیدهای روبرو بودید که در جامجهانی قطر آن را به وضوح دیدید.
کشورها و دولتهایی که به شدت دنبال عادیسازی روابط با اسرائیل بودند مردمانشان به شدت متنفر از اسرائیل هستند. این اختلاف نظر بین مردم و حاکمان معمولا جمهوری اسلامی ایران تبلیغ میکردند ولی به روشنی در جامعهی حاضر در جام جهانی دیدید که چطور دولتها دنبال عادیسازی روابط با اسرائیل هستند و مردم به شدت متنفر از اسرائیل هستند. این واقعا یک تجربهی عجیبی بود. مردم از پیروزی کشورهایی مثل تونس و مراکش استقبال و خوشحال بشوند و از آن طرف دست به توهین و تحقیر اسرائیلیها بزنند. حضور خبرنگاران و سرویسهای امنیتی اسرائیل را بهانه کنند تا به آنها حمله و اعتراض کنند. این واقعیتی است پیمان ابراهیم دشمنان زیادی داشته است. اما حوادث غزه آن پروژهها را فعلا به تعویق جدی انداخت.
به نظر شما تحولات قفقاز تاثیری بر بحران غزه داشت؟ آیا میشود هر دو سر ماجرا را در یک فرآیند تحلیل کرد؟
آقای الهام علیاف کسی است که بحث زیادی از سرمایهی ملیاش را روی تقویت احساس ناسیونالیسم ترکی-آذری گذاشته است. در این راه سوای آن حکومت قبیلهگرایی که از پدرش به ارث برده است. داشتههایش عمدتا روی همکاری با اسرائیل و ترکیه بوده است. حمایت اسرائیل از آذربایجان که روزگاری نقطهی قوت علیاف بود الان به پاشنهی آَشیل این سیاستمدار آذری تبدیل شده است. نه تنها در مسالهی ایران و ارمنستان بلکه در مناسباتش در ترکیه هم خلل ایجاد شده است. شکست اخیر ارمنستان در قراباغ، که منجر به خروج چند ده هزار ارمنی از آن منطقه شده است متاثر از سواری روی همین موج بوده است. ایران همواره از ارمنستان دفاع کرده بود این بار هم تلویحا از ارمنستان دفاع کرد ولی به دلایل مختلفی به درستی ایران وارد نشد و این سیاست درستی بود.
اختلافات درون دولت ارمنستان باعث شد که خیلی سادهتر از دفعات قبل قراباغ به دست آذربایجان بیافتد. بدون حمایت اسرائیل و ترکیه این مساله اتفاق نمیافتاد. تحولات اخیر در غزه باعث شد که اسرائیل از کمکهای موردی به آذربایجان غافل بشود و از این مهمتر ترکیهای که از علیاف حمایت میکرد عملا بخاطر دشمنی دولت و مردم ترکیه و تنفر از اسرائیل یک جو ضد علیاف در ترکیه ایجاد شده است. علیاف از آن اقتدار برج عاجنشینی ناشی از فتح قراباغ که او را یک قهرمان ملی کرده بود؛ پایین آمده است. در مجموع بر خلاف آن دورهای که همه چیز بر وفق مرادش بود، مسالهی اسرائیل تاثیر منفی بر چهرهی او گذاشته است. این خبر خوشی برای ارمنستان است و شاید خبر خوشی هم برای ایران باشد. آن زیادهخواهی و یکهتازی علیاف خدشه دار شده است. نگرانی علیاف از چیزی که در اسرائیل میگذرد بسیار طبیعی است چون هر چه در اسرائیل اتفاق بیافتد تاثیر مستقیمی بر علیاف خواهد گذاشت.
با این اوصاف میتوانیم بگوییم که خطر اشغال استان سیونیک و قراباغ علیا توسط علیاف و اردوغان رفع شده است؟
اگر بخواهم محافظهکارانه جواب بدهم در مورد تسخیر استان سیونیک باید بگویم که درها بسته است اما قفل نیست.
در تحولات اخیر شاهد تبعیض روشن در پوشش خبری و موضعگیریهای غربیها دیدیم. پیشتر هم این تبعیضها بود اما پنهان و تلویحی بیان میشد. اما امروز انگار مقامات غربی از داشتن چنین سو گیری شرم ندارند. آیا شاهد یک تحول در زمینهی آزادی بیان در غرب هستیم؟
روند رو به انحطاط آزادی بیان در غرب ۲۲ سال است که از زمان حادثهی یازده سپتامبر و جنگ عراق و افغانستان شروع شده است. این وضعیت هر روز هم بدتر از دیروز میشود. اما همانطور که شما گفتید این روزها به حد اعلای خود رسیده است. اگر در کشورهایی مثل بریتانیا و باقی کشورهای اروپایی مسالهی آزادیبیان به عنوان یک اصل مدنی بر روی کاغذ پذیرفته شده است اما در آمریکا جزء مسلم متمم قانون اساسی است. این مساله برای آمریکا دستاورد بزرگی در طول تاریخ بوده است. یعنی در آمریکا آزادی بیان اینگونه بوده است که اگر کار به خشونت یا تشویق به خشونت طلبی کشیده نشود؛ هر کس در بیان افکارش آزاد است.
تحولات اخیر که افراد مختلف، جریانهای مختلف، اساتید دانشگاه، سلبریتیها و روزنامهنگاران بخاطر اندیشهی شان در مورد فلسطین مورد هجمه قرار گرفتند کاملا نشان میداد که آزادی بیان در آمریکا تا وقتی مورد احترام است که به نفعشان حرف بزنید. این اتهامی بود که همواره به دولتهای اروپایی و آمریکایی وارد میکردند اما اینبار دیگر ابایی از پذیرفتن آن و کتمان نکردنش نداشتند. نکتهی دیگر در مورد محیط دانشگاه است. اساتید و دانشجویان آزادی بینظیری را در فضای دانشگاهی تجربه میکردند اما جو و فضای کنونی در غرب را نمیشود با چیزی جز دوران هیتلر یا مککارتیسم مقایسه کرد. الان تینک تنکهای حامی اسرائیل به صراحت میگویند که هر کس کوچکترین حرفی علیه اسرائیل بزند باید محکوم بشوند و تحت تعقیب قرار بگیرند.
روزگاری بود که خیلیها خودشان را مخالف صهیونیسم معرفی میکردند و کسی هم به آنها اعتراض نمیکرد. اما در یک دههی اخیر، در اروپا و آمریکا، هر نوع مخالفتی با اسرائیل به یهودستیزی متهم میشود. قبلتر اسرائیل ستیزی به معنی یهود ستیزی نبود. الان حتی مخالفت با دولت نتانیاهو هم یهود ستیزی حساب میشود که هیچ حتی همدلی کردن و دم از مظلومیت مردم فلسطین زدن هم یهود ستیزی حساب میشود. پیشرفت اندیشهی اقتدارگرایی فاشیستی امر جدیدی نیست ولی در زمان کنونی مسالهی بسیاری جدی است. با این همه شرایط آن طور که اسرائیلیها میخواستند پیش نرفته است. همین هفتههای گذشته صدها هزار نفر در لندن به نفع فلسطینیها تظاهرات کردند و افکار عمومی بریتانیا وزیر کشور مقتدر مدعی آن کشور را مجبور به استعفایی خفت بار کردند.
یک نکتهی دیگر هم اینجا هست. گفت در هفتههای اخیری که جنگ غزه شروع شده این معرکه و این نبرد تبدیل شده به یک کلاس برای شناخت فیک نیوز و جریان سازی بر اساس مطالب جعلی ظاهرا صحیح. هم از جهت اخبار دروغ و هم از جهت صرفهجویی در راستگویی (به تعبیر مارگارت تاچر). یعنی به جای دروغگویی کامل، بخشی از راست را بگوییم و بزرگنمایی کنیم و بقیه فکتها را پنهان کنیم. این مساله باعث شده بیاعتمادی افکار عمومی به رسانهها و سیاستمدارانی که یک سویه فکر می کنند در غرب به نظر من بالا گرفته است.
نمیخواهم اغراق کنم که پایان کار و آخر دنیاست، ولی این افسانهی بیطرفی و بیغرضی رسانههای غربی به خصوص آنهایی که تحت لابی اسرائیل هستند بسیار بیشتر شده و به تعبیر یکی از شعرهای قدیمی فارسی همه جا یک با یک برابر نیست. دستکم رویکرد نسبت به فلسطینیها و طرفداران آنها برابری وجود ندارد. عجیب است که در یکی دوهفتهی اخیر حتی رسانههای تندروی دست راستی به این مضووع اعتراض کردند که هر کس به اسرائیل اعتراض کند متهم به تروریسم و ترویج خشونت میشود. در میان مدت این سماله به اعتبار و اقتدار بیطرفی رسانههای غربی خدشه وارد کرده است. مهمتر از رسانهها، فضای آکادمی جهانی بود که برای اولین با محدودیت جدی در زمینهی آزادی بیان مواجه شد.
جریان دیگری که پیشتر پنهان بود و امروز علنی شده است؛ مباحث ایدئولوژیک یهودیان تندرو است. عقایدی مثل اینکه دیگر اقوام و پیروان دیگر ادیان را غیر انسان میدانند و تنها دغدغهی نجات قوم یهود را دارند. پیشتر از چنین افکاری تنها محققین و پژوهشگران خبردار میشدند اما الان برخی از جریانهای یهودی هیچ ابایی از اینکه چنین افکار غیر انسانی را ابراز کنند ندارند؟ چه عاملی باعث این اتفاق شده است و ارزیابی شما از ابراز چنین عقایدی چیست؟
بحث آموزههای موعودگرایی و ارض موعود و قوم برگزیده و بیاعتنایی به سرنوشت بشر به غیر از قوم یهود بحث جدیدی نیست. ولی واقعیت این است که از قدیم یک تضادی وجود داشت که متفکرین لیبرال غربی و متفکرین مسلمان شاغل در غرب آن را مطرح میکردند اینکه بحث توسعهطلبی و تجاوزخواهی اسرائیل منبعث از آموزههای یهود است. همیشه یهودیان این مساله را کتمان میکردند و میگفتند این آموزههای کلاسیک قدیمی بوده و الان وجود خارجی ندارد و ما بر اساس منافع ملی خودمان عمل میکنیم نه بر اساس آموزههای ارتجاعی. اگر بخواهم خیلی محتاطانه صحبت کنم، معلوم شد که بخشی از متفکرین کلاسیک و سنتگرای یهودی جنگ غزه را فرصتی برای ابراز و احیای بدون ملاحظه و بدون شرمساری چنین عقایدی دیدند. این جریان را باید در کنار یک جریان دیگر به نام صهیونیسم مسیحی درک کرد. سالهای سال افراد آزادی خواهی در نقشهای مختلف مسیحی و مسلمان روی این موضوع کار کردند و مورد حمله و نفرت واقع شدند.
در بریتانیا کشیشی مسیحی به نام استیون سایزر که متفکر سرشناسی هم هست چندین کتاب تحت همین عنوان مسیحیت صهیونیست منتشر کرده است. او معتقد است که اموزههای یهودیان تندرو با مسیحیان تندرو در نفرت علیه مسلمانان و و دگر اندیشان هم اشتراک نظری و هم اشتراک عملی دارد. ایشان با اینکه مقام بالایی هم در کلیسای آنگلیکن داشت به خاطر همین ماجرا خلع لباس و برکنار شد و به جنوب بریتانیا فرستاده شد و حتی صفحههای مجازیش را ههم اجبارا بستند. با تحولات اخیر معلوم شد که همهی آن حملههایی که به اندیشهی مسیحیت صهیونیسم میشد کاملا یا تا حدی به جا بود و نگرانی امثال سایزر بیجا نبوده است. طبیعی است که طرف مقابل هم بیکار نمینشیند و به کارهای تبلیغاتی خود را جلو میبرد. شما شاهد انتشار اخبار نیمه دروغ نیمه راست در مورد خشونت فلسطینیها و عیاشی و عافیت طلبی رهبران حماس هستید.
این اخبار ممکن است صد در صد هم دروغ نباشد اما با اغراق کردن و شاخ برگ دادن به آن میخواهند آنچه اسرائیل دارد رقم میزند را بپوشانند و جنایت و نسل کشی علیه فلسطینیها را توجیه کنند. کاری که اسرائیل از نظر رسانهای به صورت هدفمند دارد انجام میدهد این است: ما مظلومیم پس بر حق هستیم.
آیا این درست است که عدم حمایت تمام قد آمریکا از اسرائیل، چین را تشویق و تحریک میکند تا به تایوان حمله کند؟
در چین مثل همهی کشورهای دنیا گرایشهای توسعه طلبانه وجود دارد. گرایشهایی که معتقدند تایوان مال آنهاست و باید پس گرفته شود. به نظر من تا این لحظه شاکلهی حاکمان چین فکر نمیکنند که مسالهی تایوان را باید به این زودی و با زور حل کرد. آرمان و مهمترین هدف چین آقایی اقتصادی جهان بین سالهای ۲۰۳۰ تا ۲۰۴۰ است. حمله به تایوان کمکی به این آرمان نمیکند هر چند که مسالهی تایوان برای ملیگراهای چینی بسیار اهمیت دارد.اتفاقا ممکن است آمریکاییها بدشان نیاید که چین دعوایی راه بیاندازد تا از هدف اصلیاش دور شود اما تا اینجا چینیها بسیار هوشمندانه عمل کردند.
امکان گستردهتر شدن آتش جنگ غزه در منطقه هست؟ موضع روسیه در این باره چیست؟
من فکر نمیکنم که هیچ کشوری در منطقه بخواهد این وضعیت گستردهتر شود. حتی لبنان و حزبالله هم حملات محدود خود را از مناطق اشغالی انجام دادند و بسیار مراقبند که جنگ به داخل لبنان کشیده نشود. چهارکشور دور اسرائیل، مربع صلح، یعنی لبنان، سوریه، مصر و اردن نمیخواهند دامنهی جنگ وسیعتر شود. اما نتانیاهو و تندروهای اسرائیل بدشان نمیآید که یک جنگ تمام عیار در منطقه داشته باشند. حتی ایران هم علاقه ندارد که مسالهی غزه به یک بحران فراگیر تبدیل شود. ممکن است همهی این کشورهای پیرامونی در اثر یک جنگ تمام عیار به هدفی و دستاوردی برسند اما در برآیند کلی همه بازنده خواهند بود. ممکن است یک نگاه کلی در مورد گستردهتر شدن آتش جنگ وجود داشته باشد اما چنین عزمی در سپهر سیاسی ایران یا در حاکمیت کنونی ایران وجود ندارد که بخواهد با اسرائیل سر شاخ بشود. اینکه ایران به جنگ کشیده شود و از روی اجبار به کارزار نبرد بپیوندد بحث دیگری است. تفکری که در ایران وجود دارد و برای من هم بسیار جالب است این است که در صوت تضعیف حماس و نتانیاهو، در آیندهی قابل پیشبینی محافظهکاران و میانهروهای اسرائیلی و فلسطینی میتوانند به صلح برسند. این مساله به سادگی میتواند برعکس باشد. تجربهی صلحهای قبلی در پیمان صلح عرفات و سادات و باراک نشان داده است که اتفاقا توافق دو گروه میانهرو با تایید جناح تندرو همراه نمیشود. ممکن است صلح پایدار از توافق تندروترین جناحها به دست بیاید. شاید اگر قرار است صلحی در کار باشد، لازم است بین افراطیترین جناحهای درگیر از هر دو سو باشد.
روسیه هم تا زمانی که بحران غزه، اوکراین را از پوشش خبری خارج کند و اذهان عمومی را از اوکراین دور کند برایش کافی است. روسیه فعلا و در آینده نزدیک، چندان توانایی و قدرت دنبال کردن بلندپروازی در خاورمیانه را ندارد.
اگر روسیه درگیر اوکراین نبود آیا موضع دیگری اتخاذ میکرد؟
شاید و احتمالا. به نظر من روسیه همان موضعی را میگرفت که چین گرفته است. اما الان نه توان اقتصادی و نه توان استراتژیکیاش را برای این کار دارد.
چرا کشورهای عربی مواضعی که از آنها توقع میرفت را نگرفتند و تمام قد از فلسطین حمایت نکردند؟
شما خودتان را جای رهبران کشورهای عربی بگذارید. رهبرانی که در آستانهی صلح با اسرائیل هستند اما افکار عمومی مردم کشورشان ضد اسرائیلی است. در این شرایط تناقض آلود یک راه این بود که از اسرائیل حمایت کنند و راه دیگر اینکه طرف حماس را بگیرند. آنها هر دو را تقبیح کردند و طرف هیچ کدام را نگرفتند. تا همین جا هم دولتهای عربی مثل قطر و سعودی بیش از آنچه از آنها توقع میرفت عمل کردند. هم در زمینهی راه عبور دادن به مردم غزه و هم در مورد ارسال دارو و مواد غذایی و هم در میانجیگری قطر و مصر در موضوع آتش بس موقت و تبادل اسرا و گروگانها. من فکر میکنم که مواضع کشورهای عربی در موضوع غزه به هیچ وجه قابل قبول نیست اما حتما قابل درک است.