به گزارش خبرداغ به نقل از خبرآنلاین، عملکرد دولت سیزدهم بعد از سه سال از انتخابات ریاست جمهوری نشان می دهد رئیسی برخلاف وعده رفع تحریم ها نتوانسته در مواجهه با امریکا، منافع مردم ایران را در چارچوب عزت،حکمت و مصلحت تضمین و تأمین کند. این گزارش، ده علت شکست مذاکرات دولت سیزدهم جهت رفع تحریم ها را بررسی کرده است.
رسول سلیمی: یکی از مولفه های مهم در مذاکرات کشورها، تعیین راهبردها و روش مذاکره، تعیین چارچوب خواسته ها و اهداف و در نهایت برآورد مولفه های سیاست داخلی و اجماع سیاسی برای آغاز هر مذاکره ای است. دولت های بعد از انقلاب در موقعیت های مختلف، مذاکرات مستقیمی را با امریکا انجام داده اند. مذاکره حول محورهای خاصی همچون مسئله افغانستان، عراق، آزادسازی زندانیها و برجام از نمونه های مذاکره مستقیم ایران و امریکا بود که دو طرف ایرانی و امریکایی دور یک میز مذاکره برای منافع خود مذاکره کردند.
از این رو باید تمام حرکات پازل امریکا در خاورمیانه را از سال ۲۰۰۳ (دولت بوش) تا به امروز(اوباما-ترامپ) به ویژه پرونده هسته ای ایران و دو دوره سخت و طاقت فرسا از تحریم های اقتصادی علیه ایران، در این چارچوب ارزیابی می شود. سیاستی که نقطه مقابل استراتژی ایران برای تقویت محور مقاومت در خاورمیانه و افزایش هژمونی با کمک به گروه هایی است که هدف آنها نیز کاهش حضور منطقه ای امریکا در خاورمیانه است.
این در حالی است که بعد از روی کارآمدن جو بایدن، تلاش دولت دوازدهم برای احیای برجام به مذاکرات وین۶ منتهی شد. این مذاکرات را که عباس عراقچی مدیریت می کرد، در آستانه انتخابات ریاست جمهوری۱۴۰۰ با مانع جدی از سوی جریان های سیاسی منتقد دولت روحانی در مجلس یازدهم مواجه شد. آن زمان این ایده در نمایندگان حامی ابراهیم رئیسی مطرح شد که علیرغم مذاکرات تیم عباس عراقچی و بدست آوردن امتیازات قابل توجه از طرف امریکایی، مذاکرات تا بعد از انتخابات متوقف شود تا دولت جدید سیزدهم، به پشتوانه سرمایه اجتماعی و با دست بالاتر به مذاکرات بازگردد.
موضوعی که دست کم شش ماه به طول انجامید و مقدمات مذاکره علی باقری معاون سیاسی دولت رئیسی با طرف اروپایی ها، در آبان۱۴۰۰ فراهم شد. همانطور که پیشبینی می شد علیرغم حاکمیت یکدست اصولگراها، علی باقری با موانع جدی در داخل، برای پیشبرد مذاکرات مواجه شد.
رئیسی تقریبا بعد از یکسال از توقف مذاکرات وین۶، نتوانست مذاکره غیر مستقیم با امریکا را با تیم جدید خودش به سرپرستی علی باقری به نتیجه برساند. از این رو مذاکرات ایران و امریکا که با واسطه گری روسیه در حال انجام بود، با آغاز جنگ روسیه علیه اوکراین و تغییر آرایش نظام بین الملل تا به امروز متوقف مانده است.
تاخیر و شکست در مذاکرات ایران و امریکا اساسا ریشه در سیاست «نگاه به شرق» و درک ایران از نظام بین الملل دارد. با توجه به ذهنیت حاکمیت ایران در مقابل فضای عملیاتی بین المللی ایالات متحده دیگر قدرت هژمونیک نیست و کشورهایی مانند چین قطبهای آینده نظام بین الملل هستند. بر این اساس، ایران تمرکز دولت بایدن بر مهار چین را نشان دهنده قدرت و توانایی رو به رشد پکن برای وادار کردن ایالات متحده به تغییر جهت دادن خود به خارج از خاورمیانه میداند. از نظر ساختار هنجاری نیز حاکمیت ایران معتقد است که در بحبوحه ظهور پوپولیسم و جریانهای راست افراطی در دموکراسیهای غربی نظم لیبرال رو به افول است.
روندهای کنونی در ساختارهای سیاست داخلی و خارجی ایران نشان دهنده افزایش حضور محافظهکاران تندرو و اولویت قائل شدن ترجیحات آنان است. از نظر آنان سیاست خارجی ایران با مشروعیت داخلی و حذف رقبای اصلاح طلب و جریانهای میانه رو مرتبط است.
حالا و بعد از سه سال از توقف مذاکرات ایران و امریکا که امید می رفت، دولت سیزدهم، بتوانند با دریافت امتیازات بیشتر و با رفع تحریم ها، زمینه های لازم برای رشد تولید و مهار تورم را فراهم آورند، بررسی دلایل شکست مذاکره با امریکا، خواهد توانست چشم اندازی از مسیر پیش رو برای تصمیمات جدید را فراهم آورد:
ابراهیم رئیسی در برآورد خود از سیاست خارجی ایران، معتقد به اولویت مذاکره با امریکا برای رفع تحریم ها نبود. رئیسی معتقد بود می توان همزمان با تحریم ها، به پیشرفت اقتصادی رسید و معیشت مردم را سامان داد. چه آنکه مذاکره، ابزاری است برای رفع تحریم و هدف اصلی تمام دولت های قبل از رئیسی که مذاکره را به عنوان ابزار دیپلماسی پذیرفتند، رفع تحریم ها بود که در هر صورت در دولت رئیسی، نه تنها محقق نشد بلکه به تعداد تحریم های حقوق بشری ایران افزوده شد.
رئیسی در انتخاب تیم مذاکره کننده با امریکا افرادی را انتخاب کرد که عملا معتقد به دست یابی به نتیجه در مذاکره با امریکا نبودند و مذاکره را به استناد تجربه قبلی این افراد، ابزاری برای بیان آرمان های خود می دانستند. منتقدان سرسخت مذاکره با امریکا در دولت دوازدهم، حالا در جایگاه مذاکره کننده قرار گرفته بودند و این موضوع در کنار تجربه و تخصص نه چندان مطلوب آنها و انتخاب افراد با اولویت تعهد به مشی سیاسی دولت، نمی توانست مذاکره کنندگان را در برابر تیم های حقوقی قدرتمند رقیب، به اهداف تعیین شده برساند.
دولت سیزدهم از فردای انتخابات۱۴۰۰ با خلا سرمایه اجتماعی مواجه شد. مردمی که به نشانه اعتراض به وضع موجود، آراء باطله را در جایگاه دوم و بعد از ابراهیم رئیسی قرار دادند پیام خاصی را به رئیسی مخابره کردند. رئیسی سه سال فرصت داشت تا با ارتقای حکمرانی قوه مجریه، سرمایه اجتماعی داخلی را تقویت کند. سرمایه اجتماعی مهمترین مولفه از میان عوامل موثر بر مذاکرات است که دولت ها را در حضور قدرتمند در مذاکرات موفق می کند. مولفه ای که روحانی به اتکا به آن در سال۱۳۹۲ مذاکره مستقیم با امریکا را آغاز کرد.
کنار گذاشته شدن تیم های حقوقی مسلط به مذاکره با امریکا و ورود افراد کم تجربه به تیم مذاکره کننده که بر مبنای گرایشات سیاسی انجام می شد، دست دولت را در بکارگیری دیپلمات های کارآزموده بست. نتیجه این فرایند بکارگیری افرادی بود که تسلط کمی به زبان انگلیسی داشتند و فرایند مذاکرات را به دلیل فقدان زبان مشترک و وجود واسطه های روسی و اروپایی، طولانی می کردند.
مذاکره با امریکا همچون سایر کشورها می توانست به صورت تخصصی با اولویت منافع اقتصادی در جریان باشد. اما عادی سازی رابطه با امریکا و دستیابی ایران به منافع حاصل از هرگونه توافق با امریکا که رفع تحریم ها را نیز به دنبال می داشت، به تابویی از سوی جریان های رسانه ای حامی دولت تبدیل شد تا با بهانه هایی همچون شهادت سردار سلیمانی به استمرار وضع موجود کمک کرده و مانع از دستیابی ایران به منافع اقتصادی حاصل از رفع تحریم ها شوند. ترفندهای عوام فریبانه ای که در یک نمونه و بعد از ورود وزیر خارجه عربستان به ایران رنگ باخت.
تیم مذاکره کننده دولت سیزدهم تقریبا بدون توجه به امتیازات گرفته شده از سوی تیم دولت دوازدهم، مذاکره با امریکا را آغاز کرد اما به مرور، دایره خواسته های تیم مذاکره کننده در جریان تبادل متن نهایی توافق در سال ۱۴۰۱، مذاکره را با بن بست مواجه کرد. مذاکره کنندگان متاثر از تغییر شرایط جهانی و متاثر از سایر عوامل، نتوانسته بودند به حداقل امتیازات دست یافته در مذاکرات وین۶ در اسفند۱۳۹۹ برسند.
اگرچه سیاستگذاری در حوزه سیاست خارجی به صراحت از سوی رهبرانقلاب تعیین می شود اما در روش اجرا، این دولت ها هستند که با بکارگیری نیروی انسانی نخبه و انتخاب روش های موثر در مذاکره به پشتوانه ظرفیت های کشور خود، چانه زنی می کنند. در این میان بعد از روی کار آمدن دولت سیزدهم متاثر از عدم آشنایی رئیس جمهور با روند مذاکرات گذشته و فقدان تسلط به حقوق بین الملل، دخالت افراد و نهادهای ثانویه در روند مذاکرات آغاز شد که دست تیم مذاکره کننده را در بهره گیری از ابزارهای مذاکره بست. این نهادها و افراد که در پشت پرده به دنبال امتیازگری از محل رفع تحریم های امریکا علیه خود بودند در نهایت مسئولیت شکست مذاکرات را بر عهده نگرفتند.
تیم مذاکره کننده دولت سیزدهم بر خلاف تیم های قبلی مذاکره کننده، سیاست غیرشفاف نگهداشتن مذاکرات و انتشار قطره چکانی اخبار مذاکرات را در دستور کار قرار دادند. استدلال این تیم بر هم نخوردن امنیت روانی مردم بود اما انتشار شایعات و تسلط رسانه های امریکایی بر تبلیغات هدفمند و فریبنده، افکار عمومی داخل کشور را به مرور نسبت به موفقیت مذاکرات ناامید کرد. چه آنکه متاثر از عدم اقناع عمومی، انتشار هر خبری از مذاکرات بر نرخ ارز اثرگذار بود و غالب اخبار مذاکرات از رسانه های روسی و امریکایی دریافت می شد.
مذاکره غیرمستقیم که صرفا ترفندی رسانه ای، برای تقویت همگرایی حامیان دولت محسوب می شد، دولت سیزدهم را برای پایبندی شبکه حامیان به خود، در این تله قرار داد و علیرغم وجود ظرفیت نخبگان برای مذاکره مستقیم با امریکا، رئیسی ترجیح داد مذاکرات با حضور مترجم صورت گیرد. عدم تسلط مترجمان با اصطلاحات حقوقی، ناآشنایی مترجمین با روش های مذاکره در حقوق بین الملل و عدم وجود زبان مشترک بین مذاکره کنندگان ایرانی و امریکایی و اروپایی که واسطه آنها دیپلمات های روسی بودند، اهداف و منافع دولت رئیسی را محقق نکرد.
وابستگی بیش از اندازه دولت سیزدهم به چین و روسیه که با عناوینی همچون «سیاست همسایگی» یا «نگاه به شرق» بازنمایی می شد، به دلیل اثرگذاری تحریم ها بر اقتصاد ایران و وابستگی دولت به نفت و کاهش تولید ناخالص ملی، سیاست خارجی ایران را به جای درنظر گرفتن مصالح و منافع ملی، به مصالح و منافع چین و روسیه گره زد. گره خوردن مذاکرات ایران و امریکا برای رفع تحریم ها با جنگ روسیه و اوکراین، حمایت روسیه و چین از حق امارات بر جزایر سه گانه ایران در خلیج فارس، ناتوانی دولت در آزادسازی پول های بلوکه شده ایران، نمایانگر اتکا بیش از اندازه رئیسی به ابرقدرت های شرقی و برهم خوردن توازن دیپلماسی بین شرق و غرب، آن هم در شرایطی بود که رئیسی در سیاست داخلی و اقتصاد، در موضع ضعف قرار داشت.