به گزارش خبرداغ ، فریدون صدیقی، استاد رسانه بر این باور است که مدتهاست صداوسیما نسبت به اینکه مخاطب چه واکنشی نسبت به عملکرد او نشان میدهد، ایزوله شده و یکسری مخاطب هدف مشخص دارد که درصد کمی دارند و در اقلیت هستند. نکته بعدی اینکه مدیران بالادستی هم در ایجاد این شرایط موثر هستند چرا که مدیرانی نیستند که مدیریت درستی داشته باشند، حالا کاری هم نداریم که صداوسیما با این نوع از عملکرد با ریزش مخاطب روبه رو است.
مهسا بهادری: چند وقت پیش وحید جلیلی؛ قائممقام فرهنگی رسانه ملی در گفتوگویی با مجله سوره گفته بود؛ «حرف من این است که رسانه را ببینید و نقد کنید. با کلیشه نقد نکنید.» ما هم میخواهیم همین کار را انجام دهیم اما بد نیست قبل از آن درباره یک برنامه گفتوگو محور به نام «شیوه» که اتفاقا موضوع روشنفکری هم داشت صحبت کنیم. قبل از اربعین سال گذشته بود که مدیران تصمیم گرفتند برنامهای بسازند با نام شیوه، که در پنج روز از هفته موضوعات متفاوت را بررسی کنند. مجری این برنامه که عطاالله بیگدلی بود، شنبهها درباره حقوق و علوم سیاسی، یکشنبهها درباره تاریخ، دوشنبهها درباره فلسفه، سهشنبهها درباره دینپژوهی و چهارشنبهها هم گفتگویی به سیاق برنامه زاویه و بهگونه مناظرهای را روی آنتن میبرد.
برنامهای که اکثر خبرگزاریها آن را هویدا شدن دستخط جبلی در تلویزیون میدانستند. دستخطی که اتفاقا تنها برگ برنده جبلی بود که در ناآرامیهای سال گذشته کماکان مخاطب داشت. اما به تازگی این برگ برنده پاره شده است.
همان زمان عطاالله بیگدلی، مجری این برنامه در گفتوگویی با خبرآنلاین اعلام کرد: «خیلی از بزرگواران به صداوسیما نمیآیند و قهر هستند و موفق نشدیم که آنها را با صداوسیما آشتی دهیم اما تلاش ما این است که علیرغم این سختیها و دشواریها بتوانیم عدهای از اساتید را که تشریف نمیآورند، دعوت کنیم. این هم به خاطر رویکردهای کموبیش تنگنظرانهای بوده که قبلاً بر صداوسیما حاکم بوده یعنی از نظر من انتقادی که به صداوسیما در این حوزه میشود این است که مقداری تنگنظرانه به حضور خیلی از اهالی اندیشه و فکر نگاه میکرده است، این انتقاد واردی است و باید جبران شود.» و تیم سازنده تا آنجایی که در توان داشتند سعی کردند به این ماجرا رسیدگی کنند.
جلیلی در یک بخش دیگر از همان صحبتهایش گفته بود؛ کارهایی که رسانه باید بکند و از آن دور شده، این است که گفتم باید نسبت خود را با جامعه پیرامونی و زنده ایران برقرار کند، یعنی صرفاً نباید مجریها چهره بشوند. شما در قاب تلویزیون باید از ظرفیتهایی که در دانشگاه، حوزه، نشر، مراکز هنری، منابر و... استفاده کنید. رسانه ملی باید ببیند نیاز فرهنگی کشور چیست و متناسب با آن تولید کند.»
حالا نکته ماجرا اینجاست که برنامهای مانند «شیوه» تلاش داشت تا از این ظرفیتها استفاده کند، بیگدلی هم چندان دنبال چهره شدن نبود، اما گویا این برنامه تعطیل شده است چرا؟ احتمالا یکی از دلایل اصلیاش را تیم سازنده باید توضیح دهد چون احتمالا ظرفیت شنیدن نظر مخالف وجود ندارد،
این رویکرد تنگنظرانه اما به سادهترین برنامهای که اتفاقا از آن هم استقبال شده بود، رحم نکرد. در واقع هرچه جلوتر میرویم تک نگاهی و حذف یک دسته خاص از مخاطبان بیشتر میشود، این حذف ابتدا از سریالهای تلویزیونی شروع شد، سریالهای کمدی از قبیل ترشوشیرین و پایتخت به مرور زمان از کنداکتور حذف شدند و سازندگانش مثل رضا عطاران و بازیگرانش مثل محسن تنابنده چارهای نداشتند جز اینکه تلویزیون را رها کنند و به شبکه نمایش خانگی بروند و جایشان را برنامههایی بدهند که از یک خط فکری خاص پیروی میکنند؛ اینجا اولین گام کوچ تعدادی از مخاطبان بود. دومین گام به حذف برنامههای سرگرمی و مجریانش ارتباط دارد و در گام سوم هم برنامهها روشنفکرانه حذف شدند.
به بهانه اینکه صداوسیما مخاطب عام خودش را از دست داده است و توانایی شنیدن نظر مخالف را ندارد و این را با تعطیلی «شیوه» اثبات کرده است، به گفتوگو با فریدون صدیقی، استاد رسانه پرداختیم که در ادامه میخوانید.
آیا صداوسیما در حال حاضر توانایی شنیدن نظر مخالف با خود را دارد یا خیر؟
مدتهاست صداوسیما نسبت به اینکه مخاطب چه واکنشی نسبت به عملکرد او نشان میدهد، ایزوله شده و یکسری مخاطب هدف مشخص دارد که درصد کمی دارند و در اقلیت هستند. نکته بعدی اینکه مدیران بالادستی هم در ایجاد این شرایط موثر هستند چرا که مدیرانی نیستند که مدیریت درستی داشته باشند، حالا کاری هم نداریم که صداوسیما با این نوع از عملکرد با ریزش مخاطب روبه رو است. دلایل این ریزش هم مشخص است؛ تا وقتی که چهرههایی مثل عادل فردوسیپور، رضا رشیدپور و سروش صحت و آدمهایی از این دست که مخاطبان پایبند و گستردهای داشتند را از دست میدهد، یعنی مخاطب و دیدگاه او برایش موضوعیتی ندارد کما اینکه در حوزههای دیگر هم نظر مخاطبان و واکنش آنها چندان اهمیتی ندارد.
یعنی صداوسیما فعلا لازم نمیداند تا نظر مخاطب را بشنود درست است؟
موضوع صداوسیما مخاطب نیست، موضوعش این است که یکسری برنامه تولید کند آن هم برای مخاطب هدف خودش که لازم میبیند پیام را فقط به آنها منتقل کند و دیگری اینکه باید کاری انجام دهد که مدیر بالا دستی ازش شکایت نکند که این چه کاریست که انجام دادهای و در انتها هم میگویند چند مسابقه فوتبال هست که مخاطب آن را دنبال میکند و همین کافیست یا ممکن است یک سریالی یکدفعه مورد استقبال قرار بگیرد و همین کافیست و نیاز مخاطب را برطرف میکند اگر هم این کار را انجام نداد مهم نیست. به همین دلیل هم صداوسیما با هر رسانهای که تولید محتوا کند و به نیاز مخاطب پاسخ دهد وارد ایجاد مشکل میشود، مثلا همین سریال شبکه نمایش خانگی که ساترا زیر نظر صداو سیما باید بر محتوای آن نظارت کند تا اجازاه دهد که آیا این سریال میتواند در بخش خصوصی پخش شود یا خیر.
مشکل با مخاطب است؟
نه، صداوسیما این کار را انجام میدهد چون مخاطب انبوه دارد و این ماجرا با شرایط صداوسیما چندان سازگار نیست.
در واقع همانگونه که جای خالی شهاب حسینی و هومن سیدی و حسن فتحی در تلویزیون پر نشده و کسی جایگزین نشده است جای خالی برنامههای روشنفکرانه چون «شیوه» هم به این راحتیها پر نمیشود. این حذفهای دائمی برنامههای حوزه سرگرمی و گفتوگو محور در شرایطی رخ داد که جلیلی ادعا کرده رسانه جمهوری اسلامی اگر تکلیف خود را با فکر موافق روشن کند، تکلیف او با فکر مخالف خیلی راحتتر مشخص میشود. ولی وقتی در طول بیست سال رسانه را از فکر و اندیشه خالی میکنید و فکر میکنید صرفاً باید سرگرم کنید و رسماً به تعریف جمهوری اسلامی از رسانه پشت میکنید که میگوید رسانه باید دانشگاه باشد، معلوم است دیالوگی هم شکل نمیگیرد.»
اما آیا سرگرمیای وجود دارد؟ تمام سرگرمیهای عامه پسند که به مرور زمان و با مدیریتهای مختلف حذف شد، «شیوه» هم که یک برنامه فرهنگی و روشنفکر مآبانه بود، حذف شد و یک برنامه مشابه به نام «دوربرگردون» جایش ساخته شد که روی آنتن شبکه سه میرود، که مهمانانش نماینده رسانهها و افرادی هستند که اتفاقا خط فکریشان کاملا موافق صداوسیما است در واقع صداوسیما با بستن یک برنامه مناظره محور دیگر که نظرات هر قشری را میشنید، عرصه را برای کسانی که خط فکری مخالف صداوسیما دارند تنگتر کرد و به این شیوه بازهم فریاد زد که علاقهای ندارد صدای مخالفان خود را بشنود گویا صداوسیما دقیقا همانجایی ایستاده که جلیلی گفت؛ «رسانه باید تکلیف خود را با فکر مخالف مشخص کند. گفتم درست است، ولی به نظر میرسد رسانه اول باید تکلیف خود را با فکر موافق مشخص کند. شما بفرمایید تکلیف صداوسیمای جمهوری اسلامی با فکر موافق مشخص است؟» در واقع میخواهد چرخ را از نو اختراع کند تازه به این ماجرا بپردازد که تکلیفش با فکر موافق چیست!
هرچند که آقای جلیلی گفته بود؛ چطور اگر شما ۳۰ درصد را حذف کنید، سانسورچی میشوید ولی اگر ۷۰ درصد را حذف کنید، روشنفکر میشوید؟ اجازه دهید یک خاطره تعریف کنم. سال ۹۶ جلسهای بود. عمدهٔ مسئولین صداوسیما بودند؛ یعنی معاون سیما بود، رؤسای شبکهها بودند. آنجا یکی از دوستان گفت اختلاف ما با آقای جلیلی در این است که ایشان فکر میکند صداوسیما باید برای ۱۰ درصد حزباللهی برنامه بسازد. ما مثل آقای جلیلی حزباللهی هستیم، ولی اعتقاد ما این است که ما رسانهٔ ملی هستیم و باید برای هشتاد میلیون ایرانی برنامه بسازیم، نه برای ۱۰ درصد حزباللهی.» اما رویه برنامهسازی تلویزیون به این شکل است ۱۰۰ درصد تمرکز برای همان ده درصد است وگرنه توانایی شنیدن نظر مخالف را داشت. اصل مطلب این است که بازهم عرصه شنیدن به حرف آقای جلیلی گوش دادیم؛ رسانه را دیدیم و نقد کردیم و نتیجه جدیدی حاصل نشد!