در سالگرد پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و پایان جنگ ۸ ساله ایران و عراق در تابستان ۱۳۶۷، خردهروایتهای متعددی در بین حامیان و منتقدان نحوه مدیریت جنگ و پایانش جریان دارد. با محمداسماعیل کوثری نماینده تهران و یکی از فرماندهان جنگ تحمیلی درباره پیشنهاد پایان جنگ و پذیرش قطعنامه گفتوگو کردیم.
روزهای پایانی تیر یاد آور پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران است؛ گرچه عراق حملات خود را پس از آن هم ادامه داد و جنگ حدود یک ماه بعد پایان یافت. پذیرفتن این قطعنامه همواره محل اختلاف بوده است. عدهای آن را بهترین راهکار دانسته و مصلحت کشور را در پذیرفتن این قطعنامه میدانستند و گروهی نیز منتقد آن محسوب میشدند. بهنظر شما علت این اختلاف و تفاسیر گوناگون از این رویداد چیست؟ اگر بهترین راهکار بود دلیل آن چیست؟
با درود و صلوات بر ارواح پاک شهدا بهخصوص شهدای ۸ سال دفاع مقدس؛ طی جنگی که بر ما تحمیل شد به مرور زمان تا قبل از قطعنامه ۵۹۸، ۸ باصطلاح قطعنامه و در ظاهر در رابطه با جنگ ایران و عراق نوشتند، ولی همه توصیهنامه بود. قطعنامه ۵۹۸ به این علت پیشنهاد شد که ما عملیات والفجر ۸ را در غرب اروند انجام دادیم و فاو را دست خودمان گرفتیم، باضافه عملیات کربلای ۵ که نزدیک بصره شدیم، یعنی دیگر برد توپخانههای ما به بصره میرسید. این عوامل سبب شد سازمان ملل به تکاپو بیفتد و این قطعنامه را نوشتند. محتوای این قطعنامه در مقایسه با قطعنامههای قبلی که همگی توصیهنامه بودند، سبب شد مسئولان ما نیز در این رابطه فعال شوند. قطعنامه ۵۹۸ در کشور ما ۲۹ تیرسال ۱۳۶۶ اعلام شد، اما یک سال کاری دیپلماسی انجام شد تا ۲۷ تیرماه ۱۳۶۷ پذیرفته شد. یک سال پذیرفتن قطعنامه طول کشید.
چه عوامل دیگری در پذیرفتن قطعنامه موثر بود؟
وضعیت جنگ بهصورتی شده بود که باید گفت همه دنیا از جمله اروپا، آمریکا و کشورهای عربی منطقه غیر از سوریه از صدام حمایت میکردند تا ایران پیروز نشود. ۲ عملیاتی که ما با موفقیت انجام دادیم باعث شد تا اینها قطعنامه را بنویسند. درنهایت آنچنان ارتش بعث عراق را تقویت کردند که راه خیلی از اقدامات را برای صدام باز کرده بودند. خود آمریکا هواپیمای مسافربری ما را در تاریخ ۱۲ تیر ۱۳۶۷ روی خلیج فارس با موشکهای ناو وینسنس ساقط کردند. از طرف دیگر نفتکشها را میزدند. همچنین شهرها را بمباران میکردند و بمبهای شیمیایی نیز استفاده کردند. همه اینها باعث شد تا مسئولان قطعنامه را بررسی کنند و درنهایت نظراتی که مسئولان دادند باعث شد که حضرت امام آن را بپذیرند.
امام خمینی همواره بر پایان جنگ از طریق جنگ تاکید داشتند. چه شد که نظر ایشان تغییر کرد و درنهایت قطعنامه را پذیرفتند؟
بالاخره حضرت امام اینطور نبود که بدون مشورت کاری کنند. ایشان میگفت این فتنهای که دشمنان ایجاد کردهاند را باید از بین ببریم. بنابراین وقتی مسئولان رفتند و وضعیت کشور را تشریح کردند ایشان هم پذیرفتند. شرایط طوری بود که ما صادرات غیرنفتی نداشتیم و صادرات نفتی نیز به پایینترین حد خودش رسیده بود و درآمد کشور خیلی پایین بود. همین باعث شد مسئولان نظر خودشان را خدمت حضرت امام ارائه کنند و ایشان هم پذیرفتند.
آقای هاشمی رفسنجانی و محسن رضایی محور طرح این مسئله با امام بودند؟
ما به دولت میگفتیم همانطور که صدام همه وزارتخانههایش را پای جنگ آورده و دنیا هم کمکش میکند، دولت هم نمیتواند اول سال بودجهای تصویب کند و بعد آنچنان توجهی نکند. ما به آقای هاشمی رفسنجانی میگفتیم دولت هم باید داخل جنگ بیاید. درنهایت در خرداد ۱۳۶۷، ستادکل نیروهای مسلح تشکیل شد. آقای هاشمی رفسنجانی جانشین فرماندهی کل قوا بود. اعضای ستاد هم اعضای دولت بودند. آقای موسوی که نخستوزیر بود، رئیس ستاد نیروهای مسلح شد، آقای بهزاد نبوی معاونت پشتیبانی شد، آقای خاتمی روابط عمومی و معاون فرهنگی ستاد فرماندهی کل قوا و ریاست ستاد تبلیغات جنگ شد و آقای شمخانی هم مسئول اطلاعات عملیات شد. آنجا آقای هاشمی از طریق ستاد با سپاه مشورت کرد که چه میخواهید تا جنگ را با پیروزی تمام کنید؟ آقای محسن رضایی نیز بهعنوان فرمانده کل سپاه با معاونان و مشاورانش لیستی از مسائل را استخراج کردند که اگر فلان تجهیزات را در این مدت به ما دهید، ما این میزان قول به شما میدهیم؛ اگر بیشتر شود، زمان طولانیتر میشود. این جمعبندی به حضرت امام منتقل شد و ایشان هم پذیرفت و آن بیانیه را صادر کردند.
نظر عموم فرماندهان در پذیرش قطعنامه همین بود یا این فقط نظر آقای هاشمی و محسن رضایی بود؟
همین بود. ما به فرمان حضرت امام داخل جنگ رفتیم؛ جنگی که دنیا از طریق رژیم بعث عراق به ما تحمیل کرده بود. والا ما انقلتی نداشتیم. فرماندهان جنگ همانطور که امام تکلیف کردند، به جنگ رفتند و همانطور که قطعنامه را مفروض دانستند، پذیرفتند. اما دشمن خیلی ذوقزده شده بود چراکه خیال میکرد دیگر کسی نیست امام را یاری کند و طرحی پیاده کردند که ارتش بعث عراق تا جاهایی از سراسر مرز را مجددا اشغال کند و منافقین هم تا تهران بیایند و درنهایت نظام جمهوری اسلامی ساقط شود. اینجا بود که حضرت امام فرمودند به این دشمن نمیشود اعتماد کرد.
آن موقع حضرت آقا رئیسجمهور بودند و در نماز جمعهای که خواندند گفتند نمیشود به این دشمن اعتماد کرد، من هم دارم به جنوب میروم و از همه ائمه جمعه نیز میخواهم که خودشان و مردم را بسیج کنند تا به جبهه بیایند. آن زمان ما دوکوهه بودیم. این پیشبینی بسیار عالی بود و رزمندگان بار دیگر آمدند. شرایط آنچنان شد که برخلاف سخن آقای خاتمی در ستاد کل نیروهای مسلح که گفته بود مردم خسته شدهاند و به جبهه نمیآیند، دیدیم بیشترین نیرویی که در طول ۸ سال دفاع مقدس به جبهه آمد، بعد از قطعنامه بود. از همه استانها آمدند و باعث شد تا هم نگذاریم ارتش عراق به هدفش برسد و هم منافقین در تنگه چهارزبر که به نام مرصاد نامگذاری شد، منهدم شدند. ما قطعنامه را پذیرفته بودیم و این اتفاق باعث شد تا صدام یک ماه بعد قطعنامه را بپذیرد و نهایتا جنگ بهطور کامل به اتمام رسید.
طی سالهای اخیر با استناد به برخی فایلهای صوتی و غیره تلاش شد تا اختلاف شدید فرماندهان جنگ بر سر ادامه جنگ و پایان آن را روایت کنند. آیا با آقای محسن رضایی مخالفتی صورت میگرفت؟
اصلا اینطور نبود. دروغ محض است. آقای محسن رضایی تا آخرین لحظه جنگ و ۹ سال بعد از آن یعنی تا سال ۱۳۷۶ نیز فرمانده سپاه بودند. همیشه کسی که شکست میخورد این دروغپردازیها را راه میاندازد. عراق حتی روزهای اول جنگ در سال ۱۳۵۹ نتوانسته بود شهرهای سرپل ذهاب و گیلان غرب را بگیرد، اما اواخر جنگ گرفته بود. قطعنامه باعث شد تا به لطف خدا ارتش عراق که از جاده اهواز-خرمشهر هم گذشته بود، پس زده شود و به داخل مرزهای خودش برگردد. حضرت امام گفته بودند که نیروهای ایرانی دیگر به هیچ وجه داخل مرز عراق نرود. بچهها آنچنان بلایی سر منافقینی که خیال میکردند طی ۸ تا ۹ ساعت از سر پل ذهاب به میدان آزادی تهران میرسند، آوردند که از کرده خودشان پشیمان شدند.
این شائبه نیز مطرح بود که اطلاعات اشتباه به امام باعث شد تا ایشان مجبور به پذیرش قطعنامه شود؛ این ادعا را تا چه اندازه درست میدانید؟
نه. هیچ فردی نمیتوانست به امام اطلاعات اشتباه دهد. خبرها از کانالهای مختلفی به امام میرسید. اصلا این خبرها نبود و اینها همگی دروغ است. بین امام و مسئولان صداقت بود و هیچ فردی جرات نمیکرد که بخواهد خلاف واقع به امام بگوید.
پس نامه آقای محسن رضایی و دیدگاههای انتقالی آقای هاشمی به امام درباره پایان جنگ را خلاف واقع نمیدانید؟
خیر. خلاف واقع نبود. ما نیرو نداشتیم، امکانات نداشتیم. دشمن همه جوره از شیمیایی و بمبهای سنگین استفاده میکرد و وضعیت اقتصادی ما هم روبراه نبود که امکانات مدنظر را تهیه کنیم. شاید بتوان گفت امام انتظار نداشت که اینقدر درخواست امکانات همچون هواپیما و موشکهای لیزری صورت گیرد. امام میگفت ما این ۸ سال را با کمترین امکانات مقابل دشمن ایستادیم. به نظر بنده اگر هم امام مطلبی داشتند، شاید روی درخواست امکانات گستردهای مثل هواپیما، بالگرد، نیروهای بسیار زیاد و تانک بوده است وگرنه اینها چیز پنهانی نبود. آقای محسن رضایی هم همان پیشنهاد را در تلویزیون نشان داد.
اگر ناگفتهای در این باره برای نوجوانان و جوانانی که جنگ را ندیدهاید دارید، برای ما بگویید.
باید بگویم جوانان باید به رزمندگان، شهدا و جانبازان از ارتش، سپاه، نیروهای مردمی، نیروهای جنگهای نامنظم، جهاد سازندگی و کمیته سابق افتخار کنند که نگذاشتند یک وجب از خاک کشور در اختیار دشمن قرار گیرد. همه دنیا مقابل ما بود. ما از ۳۲ کشور اسیر گرفتیم. بیش از ۲ هزار دستگاه تانک و نفربر غنیمت گرفتیم. طی ۲۰۰ سال تاریخ قاجار و پهلوی وسعت زیادی از خاک کشور ما شامل ۱۷ شهر به بیگانهها داده شد؛ از سرزمینهایی در افغانستان گرفته تا بحرین در زمان محمدرضا پهلوی. ولی دشمن نتوانست یک وجب از خاک ما را در زمان جنگ تحمیلی در اختیار بگیرد و این بزرگترین افتخار برای ملت ایران و جوانان کشور است.